آقای شیک تپل که ظاهرن صاحب فروشگاه است بعد از چیدن سه تا پیرهن سفید مجلسی یقه کج و ماوج روی پیشخان به جوانک ریقوی فروشنده میگوید : توی ژورنال امسال این سه مدل را نشان آقا بده ... جوانک شروو میکند به ورق زدن ... مریم قیمت پیرهن ها را سوال میکند ... آقای شیک تپل یکی یکی با انگشت اشاره اش - طوری که انگار دارد برای فاتحه خواندن میزند روی سنگ قبر - میزند روی پیرهن ها و قیمتهایشان را اعلام میکند : این ۱۳۰ این ۱۱۰ این هم ۱۵۰ ... من دارم به این فک میکنم که موقع تشکر کردن و به سمت در خروجی رفتن جمله بندی م چطوری باشد که توی ذوقم خوردن و شوکه شدنم از قیمتها خیلی تابلو نباشد ... و دختر نوجوانی که گوشهء فروشگاه با مامانش دارند میگویند و میخندند جلو می آید و پیرهن وسطی را نشان آقای شیک تپل میدهد و با لحن لوس و کشداری میگوید : بابا همین بود که عروسی خاله فیروزه پوشیده بودی مگه نه ؟ ماه شده بودی ...