مادرانگی ورای نسل هاست

امشب یک مادر جوان مهمان ما بود با پسرکش ... از این مادرهای نسل دوم و سومی که هرچقدر هم در زندگی شخصی و اجتماعی شان موفق باشند باز آدم قبل از مادر شدنشان خیلی نمیتواند در قد و قوارهء یک مادر تمام عیار ببیندشان ... پسرکش را توی بغلش خواباند و آرااام برد گذاشت روی تخت ما و آمد نشست پیش من و مریم ... هنوز چن دیقه ننشسته بود که صدای گریهء پسرک بلند شد ... مادر دُوید ... نه راه رفتن معمولی ها ... قشنگ دُوید ... خب این اصلن چیز عجیبی نیست ولی یادم رفت بگویم : پای مادر جوان شکسته و در گچ بود ...