امروز شنیدم که یک عزیزی به یک عزیز دیگری گفته « این محسن باقرلو خیلی عجیب غریبه ، نه قیافه داره ، نه پول داره ، نه اخلاق داره ، ولی باز آدم دلش براش تنگ میشه ! » ... گذشته از اینکه آن عزیز ما را پس از له کردن با بیل ! شرمندهء محبتشان کرده اند اما از ظهری که این را شنیدم شدید توو فکر آدمهایی هستم که علیرغم کم و دیر به دیر دیدن ، زیاد و زود به زود دلتنگشان میشوم ... یحتمل شما هم تصدیق می فرمائید که اصولن مقوله و فقرهء پیچیده ای ست این دلتنگی سگ مصصب !
بله کاملا درسته
البته اون جمله آخرو میگم هااااا
برداشت سوء نشه
گاهی دلتنگیها تا کجاها نمیرن ......
مثلا من دلم برا خودم (خود واقعیم ) خیلی تنگ شده.....
مصیبتش از سگی بودن هم رد کرده
شما بگو خرمصب اصن!
ولی من عاشق اون نتیجه گیریهای انتهای مطلب شما هستم که با یک دلنشینی خاصی فحش به دل میشینه که کل صورت لبخند میشه
بعضی ها مهره مار دارند مثل خودت محسن جان
خیلی باحال مینویسی
حالا چرا سگ مصب آخه!
شاید شما از دید اون بدون همه اینها به نظر اومدی! نظر مریم جان یحتمل غیر از اینه!
هرچیزی که از دل برمیاد، هیچ قاعده و قانونی نداره، و این جمله های آخر شما عجیب دلنشین هستن
آره سگ مصب دوا درمونم نداره
باجمله اون عزیزصددرصدمخالفم
و بی تعارف میگم که صددرصد
مخالفم اما باپستتون موافقم
..دل.تنگی..چندوقته جلوی
خودمومی گیرم که واسـه
خیلیادلتنگ نشم....اگه
بذاره این دلم..........
یاحق...
از این عزیزان که میفرمایین نصیب ما هم شده .
نه یکی دوتا چندتایی هستن !
با یه تفاوت کوچولو که اصل قضیه رو عوض نمیکنه !
فقط اونا دلشون برا ما تنگ نمیشه با بیل و کلنگ له میکنن و میرن جلو :))
اصل قضیه که عوض نشده :))
چیز بسیور مزخرفی است...آب دهان بر آن
دلتنگی رو عرض مینمویم
بسیــــــــــــــــــــــــــــــار پیچیده....