برای پیرمرد موتورسوار خیابان آذربایجان

امروز عصر موقع برگشتن از شرکت  

در خیابان آذربایجان زدیم به یک پیرمرد موتور سوار ...  

درست است که پیرمرد محکم خورد زمین  

و موتور افتاد روش و دست و پاش درد گرفت  

و میوه ها و زولبیا بامیه ای که خریده بود پخش زمین شد  

و دسته ترمز و آینه و راهنمای موتورش شکست  

و باک موتورش فرو رفت و بنزینش ریخت کف آسفالت 

ولی پیرمرد خجالت نکشید از سن و سالش و از آن ریش سفیدش ... 

دریغ از یک فحش خار مادر ... دریغ از سر سوزن کولی بازی ...  

دریغ از یک یقه گیری کوچولو ... حتی نکرد خسارت موتورش را بگیرد ...  

این هم شد مملکت ؟ ... جددن که چه مردمانی شده ایم ؟