این پُست هله پوچ است

خبری نیست ... هیچ خبری نیست ... روزها هی کار است و هی تلفن و مشاوره حضوری و تلفنی ... و شبها هی ولو شدن روی تخت درست روبروی باد منگ کنندهء کولر و هی یک در میان سیگار و لیوان دوغ ... دارد سالگرد روزی می شود که آن کتاب اصول فیلمنامه نویسی را از احسان جوانمرد گرفته ام و هنوز حتی یک ورق هم نخوانده ام ... اصولن سالگرد چیز مزخرفی ست چون اگر سالگرد یک اتفاق خوب باشد می شود نوستالژی و حسرت و اگر سالگرد یک اتفاق بد باشد می شود داغ و درد و درفش ... آدم وختی می نویسد یا می گوید ( داغ ) اول از همه یاد جهنم می افتد بس که از بچچگی خانواده و مدرسه و جامعه دری وری به خورد مغز ماها داده اند ... امروز سید عباس وختی ظهر وارد آشپزخانه شد به شوخی گفت سلام بر جمع کفار که منظورش روزه خوار ها بود و بعد ادامه داد آن دنیا وختی فلانتان کردند حالتان را می پرسم ... اینها را طفلک به شوخی گفت ولی من به جد گفتم اگر نبود چی و منظورم آن دنیا بود و بعد عباس ( فک کنم دوباره به شوخی و یا شاید هم به جد ) جواب داد اگر نبود زدید و بردید و نوش جانتان ... و نشد که در جوابش بگویم عباس عزیزم ، باشد یا نباشد دو سر سوخت است ... سوخت مثل کارت سوخت ... مثل همین سی لیتر بنزینی که دفعه آخری که بنزین زدم بی دلیل از کارتم کم شد و رفت توی حلق حضرات که از گوشت سگ حرام ترشان باشد ... حرام مثل زنا با محارم ... زنا که اگر ز را با کسره بخوانی یا فتحه فرقش می شود زمین تا زیرزمین ... زیرزمین مثل دبه های ترشی و خیار شور مادربزرگها که قربانی رجز خوانی بیزینسمن هایی مثل بهروز و مهرام شد رفت پی کارش ... کارش مثل کیارش که شاید معرب کوروش باشد و این خودش عین تناقض است چون کوروش و عرب محال الجمع اند و هیبت و هیمنه کوروش دکان بازاری ست برای پان ایرانیست های الدنگ عقب ماندهءذهنی ... عقب مانده یعنی جلونمانده ... جلو مثل چلو که اگر بی کباب بخری نصف قیمت است و این اصلن انصاف نیست چون اقلکم باید یک سوم قیمت باشد ... قیمت مثل آدم که وختی می گویند بی قیمت است باید دقیقن مشخص کنند یعنی چی ، بی قیمتِ مثبت یا منفی ؟ ... ارزشمند عینهو الماس یا بی ارزش عینهو هله پوچ ...