۱- راضیه
۲- هیشکی
۳- فرزانه
۴- کودک فهیم
۵- مریم
۶- خودم
۷- علی
۸- هاله
۹- مهربان
۱۰- بابک
۱۱- حبیب
۱۲- فسیل
۱۳- شمیم یار
۱۴- گل گیسو
۱۵- پرنسس بانو
۱۶- محسن پاییز بلند
۱۷- آلن
۱۸- محدثه
۱۹- مریم میم
۲۰- اردیبهشتی
۲۱- سیمین
۲۲- محبوب
۲۳- علیرضا
۲۴- بابا محمود
۲۵- عاطفه
۲۶- مهدیه
۲۷- باران
۲۸- داود پور امینی
۲۹- میلاد
۳۰- ابی
۳۱- نوا
۳۲- مجید
۳۳- سمیه
۳۴- پروین بانو
۳۵- جزیره
۳۶- فرشته
۳۷- بی نشون
۳۸- تیراژه
۳۹- صدف
۴۰- وانیا
سلام جمیعا ...
من هنوز داشتم نظرات صفحه 3رو میخوندم ولی با این همه اوللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللل
برو عارفه !!! برو یره!!! بروووووو بچچه !
منصوره یکم وقت بزار اگه حوصله داری برای عکسایی که میتونی نظراتتو بنویس
این چندتا نظر اخرت باحال بود
عارفه خوبی ی ی؟!!!!
بچچه چرا جواب پی ام نمیذی تو؟!! نیشمو واست وا کرده بودم!
نیما تو خیب بیدی ی ی ی ی ؟!!
عارفه قربون دستت...بیا کمک کن این سیانورها رو بریزیم تو چای میلاد و نیما...فقط حواست باشه گردش نره تو چشمت..بیا قربونت برم که دست تنها نمیتونم اینهمه سیانور رو بریزم تو دوتا لیوان چای
الهام تو خوبی؟مطمئنی خوبی؟داشتم با خانواده عکس ها رویت می کردم ادب داشته باش اول سلام کن بهدش نیشت رو برام باز کن

نیما تو یره مشهدیییییییییییییییی هستی
فدا مدات محسن جان... تو بیتری ؟
میگم محسن میفهمی نفهم ؟ میفهمی یا نمیفهمی نفهم ؟
تیراژه حالا که اینجور شد جایزه جشنواره شلخته ترین کافچی دنیارو تقدیم می کنم بهت
یره په مموتی کو؟
عارفه، فردا اگه اومدی دانشکده و اخراجت کردن، بدون که من نقش مستقیم دارم در اون عمل !
سلام عارفه
از این ورا
از وقتی اسم اصلیتو می نویسی من هی قاطی میکنم
همش میگم خدایا این کی بود انقدر اشنا می زنه
بعد میگم اهان این همون دخترک زبون دراز بود
نیما تو چرا نمیفهمی نفهم؟ الان باید سیانور بخوری٬ نفهم٬ بفهم دیگه٬ تو چرا نمیفهمی آخه نفهم؟!
نیما تو چرا نهار شام میخوری؟!
سلام میلاد خوبی؟
من الان که عینک زدم میبینم از همه جا قشنگ تر محل کار میلاد اصلا خیلی باکلاس اصلا اخر کلاس
میلاد مدیونی فکر کنی التماس دعا دارم مدیونی ها
نمیدونم مموتی کجاست... داره رخت چرکارو میشوره
این صاحب عکس 29 در جریان باشه که محل کارش فاز میده واسه تنها بودن و فکر کردن ! اصلن انگاری یه خلوتکده ست تا محل کار ! میلاد جان خیلی جای دنجی باید باشه !
خدا نکشتت محسن
نیما بخور دیگه
نفهم تو چرا نمیفهمی اخه نهار باید نهار بخوری نه شام؟!
حاجی فردا میخوام برم کوه،اونجا نهار غذا بخورم بعدشم دسر شام !!! نظرت چیه ؟
اخ ترسیدم فعلا بیا چایی که از کافه اومده رو نوش جان کن با سیانور مخصوص چو فردا شود فکر فردا کنم
میلاد جان شوما اول نوش جان کن، اگه دیدم اشکال شذعی نداره منم چشم میخورم !
محسن جان لطف داری
موافقم باهات
انشاالله اگه یه روز اومدی تهران خوشحال میشم در خدمتت باشم
تیراژه چرا مسکوتی؟!
ببین این نیمای نفهم نمیفهمه!
.
.
.
نیما چرا نمیفهمی آخه نفهم؟!
تیراژه جانم خدمتت تقدیم کردم.

از دستِ تو نیما
ممنونم میلاد جان.لطف داری.یکوقت هایی با دیدن بعضی تصاویر و یا حتی خوندن بعضی متن ها یک حسی بهم منتقل میشه...یک حس آشنا...یا یک تصویر آشنا...و گاهی یاد آور یک خاطره است برام...فقط سعی می کنم همون حس رو بنویسم.نمی دونم تا چه حد خوبه...
حالا بزار ببینم خودمو کامل قبول میکنن بعد یه فکری میکنیم ببینیم میشه توروهم اورد همکار شی
خب نفهم منم مث تو نمیفهمم که چرا نمیفهمم که باید نفهم نباشم !
میلاد حالا جدن اون ستونه یا فرش لوله شده؟!
اگه ستونه چرا کجه؟!
اگه فرشه چرا اون وسط؟!!
میلاد التماس دعا رو سند کردم دریافتید آیا؟
خواهر دینی ، چرا حرف درمیاری؟؟؟ دستِ من که اینجاست و به کسی کار نداره !!!
فعلا که قرار به خورد هردومون بدن این چایی خوشمزه رو
شوما نوش جان کن.. من دارم نسکافه نوش میکنم!!! تعارف هم نمیزنم که حالت گرفته بشه عزیز دل انگیز !
محسن بذار این بچه نفسهای آخر خوش باشه
اینقدر نفهمیشو به روش نیار
ببین دم اخرشه داره حرف کوه و جنگل و آرزوهای ناکامشو میزنه
بذار این لحظه های واپسین رو بچه به حال خودش باشه
راحت باش نیما جان..فقط قربونت زیاد استفراغ نکن این سیانور ها اثر نمیکنه ها!
عارفه اون ستون
عکس من دوتا عکس، بقل هم گذاشتمشون اینجوری شده
در ضمن سند رویت شد، انشاالله خدا قسمت کنه همکارشیم البته اگه خودمو اخراج نکنن
تو چرا عکس محل کارتو نفرستادی !!!؟؟؟ پس اون سماور و قوری که میگفتی کو ؟؟؟ تو چرا نمیخوای ماهیت اصلیت رو نشون بدی !!!
بچه ام توهم زده
داره چای با سیانور نوش جان میکنه میگه نسکافه ست!
بخور مادر جان..هر کوفتی هست زودتر بخور که بعدش نوبت میلاده!
متاسفانه نتونستم همه عکسا رو ببینم.خیلی خوب بودند. قربان شما در برج مراقبت کار میکنید؟ این هدفون های دسته جمعی یک طور بامزه ای بودند...
دستتان هم بی بلا...زحمت زیادی کشیدید...
آها من... محل کار این حقیر خیلی دیدن ندارد؛میفهمی که چه میگویم؟... پس شرکت نکردنمان را بر ما ببخشید...
دقیقا منم همینو میگم دیگه
چون حست از دلت بلند میشه و یه حس اشناست به دلم میشینه، بخاطر همین میگم خواهر گلم دست به کار شو بشین یه چند خطی بنویس برای عکسا
موندگار میشه
ننه جان شوما سوات نداری. اینا نسکافه ست. با اون چایی های احمدی که شوما دم میکنی فرق داری . میفهمی یا نه ؟
میلاد واقعا فکر کردی من محل کار آقای باقرلو رو ول می کنم یا کافه تیرازه رو میام محل کار شما واسه کار ؟؟؟
یه ذره دقت کن
التماس دعا من برمیگرده به وبلاگ آناهیتا کادو تولد
تیرازه میگم هاله زودتر بیاد ببرتت محل قرارهاااا
آره منصوره
بشین یه دوخط بنویس روحمون رو شاد کن رفیق
ضمنا خصوصی رسید و اطاعت شد عزیزم
نیما ۵ صبح بورو سینما بعد برو دنبال زیدت ساعت ۱۲ بورو کوه نهار اونجا غذا بخور بعد بورو موزه دفاع مقدس دسر شام بخور٬ نفهم بفهم دیگه٬ آخه چرا نمیفهمی نیمای نفهم
نیماااااااااااااا
میلاد قول میدم اگه به این نیما حالی کنی که دیگه به من نگه ننه از سر تقصیراتت بگذرم!
تمام توصیفاتی که برای تصویر (بی نشون) گفته بودم ایضا برای تصویر 15(پرنسس بانو) نیز تکرار می کنم+یک تصویر ذهنی نوستالژیک از زنان ایرانی
اول در صفه ی ششم
ای بمیرین عارفه و الهام که به این سیبیل کلفتا هیچی نمیگین
محسن یادته اونشب؟!...کوه..رستوران..پارک ساعی..عجب اوضاعی بود..یادش به خیر..چقدر از دست تو و نیما حرص خوردم!!
نه حاجی، منو هل نده... من نمیخوام برم زیر تانک !!!
میگم میشه صبحانه، میان وعده بخورم !؟ تیراژه میگفت میشه اما به حرفاش اعتقادی نیست....