حتما خوب میدونی که همون قدر که ادم رو شاد میکنی توانایی اینو داری که با غمت دل ما رو هم ابری کنی ولی نگو تو عصبانی کردن مخاطبت هم مهارت داری ماشالا هیج جا نمیری نهایتا یکی دو روز مرخصی(ایکون دستور اکید)...فقط همین . اون هم چون کرگدنی و زورم بهت نمیرسه
یاد یه داستان افتادم میگن یه روز چند نفر دارن کلاق پربازی میکنن میگن خر یارو دستشو بلند میکنه میگنخر که پر نداره میگه خره دیگه یه هو پرواز کرد چیکارش میکنی اونجاشو میگیری ؟؟؟؟ حالا بلانسبت شما ماادمام یه جورایی خریم دیگه
مامانگار
یکشنبه 25 مهرماه سال 1389 ساعت 02:05 ب.ظ
...کرگدن عزیز کاری نمی تونم برا دلتنگیت بکنم جز اینکه جک اصفهانی بگم تا یه لبخند بزنی... یه دکتر اصفهانی زنش میمیره.. رو سنگ قبر زنش مینویسه: اشرف الملوک همسر دکتر رضایی : متخصص قلب و عروق واقع در خیابان انقلاب ساختمان پزشکان پلاک ۱۱۷ ساعت کار ۹ صبح تا ۶ بعداز ظهر تلفن:……
مامانگار
یکشنبه 25 مهرماه سال 1389 ساعت 02:07 ب.ظ
...جک دوم.. اصفهانیه برای بچه اش اسمارتیز می خره، روش می نویسه هر ۸ ساعت یکی...
من فکر می کنم که هیچ چی مثل یک هفته استراحت تو سواحل هاوایی در کنار مریم بانو حالت رو جا نمیاره یه پست بنویس گلریزون کن برو بچ کمک کنن بری سفر شهریاری دیگه باور کن انقدر طرفدار داری که بتونی بری هاوایی
ولی اون تصویری که گفتی خیلی تلخ بودا مثل اخر فیلمای چارلی چاپلین بود بقچه و چوب و دم گوش دمپایی پاره و پلاستیک کهنه و جوجه یه روزه مثل روضه خونا که میخوان اشک در بیارن
مجتبی پژوم
یکشنبه 25 مهرماه سال 1389 ساعت 02:44 ب.ظ
تو شهری که تو نیستی/خیابون شده خالی....خدابیامرزه زنده یاد سوسن بانو رو...یاد این ترانه ش افتادم
مامانگار
یکشنبه 25 مهرماه سال 1389 ساعت 03:14 ب.ظ
از دست تو کیامهر...مردم از خنده...چه توصیف قشنگی...دمپایی پاره و جوجه..
حالا جددی جددی کرگدن جان یه توک پا بیا اینجا یه عکس العملی به این همه ابراز احساسات نشون بده بالام... میبینی وقتی مردم مرتب کف میزنن...از پشت سن برمیگردن و هی خم و راست میشن برا طرفداراشون...
ما مخلص و خاکسار همهء اهالی و مهمونای اینجا هستیم همیشه ...
فک کردی میری به شکوفه ها به باران.....نه عزیزم همه جا همینه اینجا به نظرم قشنگتره...واسه دلتگیات شریک داری...خودمو نمیگما بچه رو خوندم دارم بهت میگم...من با این جو شهریارو این حرفا زیاد کار ندارم با خودت حال میکنم با....بی خی دادا بمونی خوشیم
نمی گم واسه این جمع از خودت مایه بذار ولی این جمع بی تو صفا نداره، تو هم بدون این جمع یه چیزی کم داری.10سال اینجا زندگی کردی.
حالا اومدی این بچه ها رو گریه انداختی واسه اینکه به خودت ثابت بشه خواهان داری! حالا که ثابت شد برو استراحت کن ولی حرف از رفتن نزن.این بچه ها به تو تکیه کردن تو هم یه روز مجبور میشی به همین بچه ها تکیه کنی.پس از دستشون نده این قلبها طلاس، این حسا قیمت نداره.
حالا چرا این آدمیزاد به کسر دال یهویی بیاد همچین کاری کنه!؟...اون هم آدمیزادی که دیروز برای چهار خط نوشته ۴۹۵ تا بازدید داشته (درحالیکه ما خودمونو کشتیم و هزار جور قرومبیل دراوردیم و پلوتیک زدیم ولی رکوردمون هم انقد نشد!)... منظورم اینه که چرا تویی که انقدر اینجا دوست خوب داری یهویی سیمات به این سمت و سو جرقه میزنه!؟
دم این آلن گرم با این نکته سنجیش!... دقیقا پارسال همین روزای آخر مهرماه بود که دامبولت مو برداشته بود که چوبدستیتو بکنی تو بقچه ات و بری! (توضیح : دامبول یک قسمتی از مغز آدمیزاد است که مسئولیت دپرس شدن آدم را به عهده دارد و هیچ ارزش دیگری ندارد!)...
احساس میکنم کمی خسته شدی...بیا و از متد پیشرفته بنده استفاده کن! (حق کپی رایت هم نمیخوام!)...یه زمانی رو برای نوشتن مشخص کن...مثلا اول هفته ها...یا آخر هفته ها...یا حالا هرچی...اینجوری وقت اضافه میاری...و وقتی وقت اضافه بیاری میتونی به علاقه مندیهات فکر کنی...حتی بعید نیست همین تغییر کوچیک بتونه زندگیتو از حالت تکراری و بیهوده ای که فکر میکنی دچارش شدی دربیاره... به هر حال باید یه فکر اساسی کنی...اینجوری کجدار مریض رفتار کنی خسته تر میشی...دنبال راهش بگرد...
اینهمه آدم تونستن! مگه ما چیمون از اینهمه آدمی که صدبار مثال زدیم و دونه دونه شمردیم و بررسی کردیم کمتره!؟... بابا یه کاری بکن خب!...میشینی میشینی یهو احساس پیری میکنی برمیداری چندخط اینجا مینویسی بعد دو هفته دیگه یادت میره!...خب یه کار اساسی کن دیگه! چرا اون روی سگ منو بالا میاری!؟ (آیکون روی سگ!)... (جدیدا با این آیکونا خیلی حال میکنم! چرا اینهمه مدت لجوجانه ازشون استفاده نمیکردم!؟)...
دااااااااااا دااااااااااا شییییییی... خوبی؟ تورو مرگ هیشکی! زودتر خوب شو..دلم داره میترکه..میخوای در کامنت دونی رو ببند ما دیگه حرف نزنیم تا حالت بیاد سر جاش؟..میخوای یه مسافرت بری حوصله ات خوب شه؟!
یعنی می خوای بری؟ یعنی اگه اینجا رو ببندی حالت بهتر میشه؟ یعنی همه چیز رو به راهه فقط این وبلاگ سر به راه نیست ؟ اگه اینجوریه باشه برو. زیاد سوال پرسیدم.بذار به حساب خنگیم
نه کرگدن نرو....نرو
رفتن هم بخشی از زندگیه
و فراموشی هم
حالا که ما تازه اینجارو پیدا کردیم از این حرفا میزنید ... نگید دیگه تو رو خدا ...
راس میگی.
از این موجود دو پا هر چی بگی بر میاد.
شاید یه روز هم بعد مدتها بیاد و بگه :
من برگشتم.
و می مونم برای همیشه ...
میگم محسن ؛ دقت کردی تو همیشه این موقع ها پر.یود میشی ( به کسر پال)
http://ololon.persianblog.ir/post/104
سلام آقا...
جانی پُراز زخمِ بهچرک درنشسته ــ
چنین ام.
اما فردای تو چه خواهد بود
گر بهناگاه
هم در این شبِ بیتسلا
پلاس برچینم؟
به سلامت کرگدن جان
خیر پیش
رفتی سلام مارا به آن دورها برسان!
یعنی چی؟
بیشین بینیم بابا
بارها دیدم خودت وقتی واسه یه نفر که داره در وبلاگش رو می بنده چه نصیحت ها که نکردی
خب الان من دارم نصیحتت می کنم که نکن اینکار رو
تو هم ته دلت میگی برو گم شو بابا تو از دل من چه خبر داری؟
اینو گفتم که بدونی خودت قبلا چقدر فحش خوردی از ملت بابت نصیحتات
خب فکر کردی ما هم همینطوری می شینیم و بای بای ؟
نه جانم . . . ما هم میایم . برو که رفتیم
اما اگر یکی از اون روزها آمدی بنویس یه چند روزی نیستم ...برمی گردم !!!
سلام . باز چه خبر شده تو ولایت شما ؟
آدمیزاد کارهای خودخواهانه زیاد انجام میدهد آقا!
آدمیزاد است دیگر!
آدمیزاد است دیگر...گاهی بند دل آدم را پاره میکند با حرفهایش!
فقط دوس داری دق مرگمون کنی؟! آره؟ منم گل میگیرم در وبلاگمو..بدون شما.
اصلا مگه شهریار فقط مطعلق به خودشه!
نه نه نه نه
ای بترکی که معلوم نیست چته و معلوم هم نخواهد شد از بس که حرف زدن برای تو بشر کار سختیه
این آدمیزاد کلا سخن زیادمیگوید.ما نمیباوریم :دی
داری میری پس خداحافظ . ولی اگه رفتی دیگه برنگرد خیلی بی مزه میشه
خب آدمیزاد شاید. ولی کرگدن ما که فرشته اس این کارو نمیکنه! مگه نه؟
روز گار عجیبی ست ...ولی رفتن چاره کار نیست
حتما خوب میدونی که همون قدر که ادم رو شاد میکنی توانایی اینو داری که با غمت دل ما رو هم ابری کنی ولی نگو تو عصبانی کردن مخاطبت هم مهارت داری ماشالا


هیج جا نمیری نهایتا یکی دو روز مرخصی(ایکون دستور اکید)...فقط همین . اون هم چون کرگدنی و زورم بهت نمیرسه
یاد یه داستان افتادم
میگن یه روز چند نفر دارن کلاق پربازی میکنن
میگن خر یارو دستشو بلند میکنه میگنخر که پر نداره
میگه خره دیگه یه هو پرواز کرد چیکارش میکنی اونجاشو میگیری ؟؟؟؟
حالا بلانسبت شما ماادمام یه جورایی خریم دیگه
...کرگدن عزیز کاری نمی تونم برا دلتنگیت بکنم جز اینکه جک اصفهانی بگم تا یه لبخند بزنی...
یه دکتر اصفهانی زنش میمیره.. رو سنگ قبر زنش مینویسه: اشرف الملوک همسر دکتر رضایی : متخصص قلب و عروق واقع در خیابان انقلاب ساختمان پزشکان پلاک ۱۱۷ ساعت کار ۹ صبح تا ۶ بعداز ظهر تلفن:……
...جک دوم..
اصفهانیه برای بچه اش اسمارتیز می خره، روش می نویسه هر ۸ ساعت یکی...
دمت گرم مامانگار
خیلی باحال بود
من فکر می کنم که هیچ چی مثل یک هفته استراحت تو سواحل هاوایی در کنار مریم بانو حالت رو جا نمیاره
یه پست بنویس گلریزون کن
برو بچ کمک کنن بری سفر
شهریاری دیگه
باور کن انقدر طرفدار داری که بتونی بری هاوایی
ولی اون تصویری که گفتی خیلی تلخ بودا
مثل اخر فیلمای چارلی چاپلین بود
بقچه و چوب و دم گوش
دمپایی پاره و پلاستیک کهنه و جوجه یه روزه
مثل روضه خونا که میخوان اشک در بیارن
تو شهری که تو نیستی/خیابون شده خالی....خدابیامرزه زنده یاد سوسن بانو رو...یاد این ترانه ش افتادم
از دست تو کیامهر...مردم از خنده...چه توصیف قشنگی...دمپایی پاره و جوجه..
حالا جددی جددی کرگدن جان یه توک پا بیا اینجا یه عکس العملی به این همه ابراز احساسات نشون بده بالام...
میبینی وقتی مردم مرتب کف میزنن...از پشت سن برمیگردن و هی خم و راست میشن برا طرفداراشون...
ما مخلص و خاکسار همهء اهالی و مهمونای اینجا هستیم همیشه ...
یه وبلاگی پیدا کردم اتفاقی که نمی دونم چرا فکر کردم شما از این وبلاگ و تیپ روحیه نویسنده اش خوشتون بیاد گفتم بیام اینجا آدرسش رو بذارم:
http://farshid38.blogfa.com/
ای بابا چرا حالمون می گیری حالا
فک کردی میری به شکوفه ها به باران.....نه عزیزم همه جا همینه اینجا به نظرم قشنگتره...واسه دلتگیات شریک داری...خودمو نمیگما بچه رو خوندم دارم بهت میگم...من با این جو شهریارو این حرفا زیاد کار ندارم با خودت حال میکنم با....بی خی دادا بمونی خوشیم
آدم در پاره ای از موارد مال خودش تکی نیست.
نمی گم واسه این جمع از خودت مایه بذار ولی این جمع بی تو صفا نداره، تو هم بدون این جمع یه چیزی کم داری.10سال اینجا زندگی کردی.
حالا اومدی این بچه ها رو گریه انداختی واسه اینکه به خودت ثابت بشه خواهان داری! حالا که ثابت شد برو استراحت کن ولی حرف از رفتن نزن.این بچه ها به تو تکیه کردن تو هم یه روز مجبور میشی به همین بچه ها تکیه کنی.پس از دستشون نده این قلبها طلاس، این حسا قیمت نداره.
سلام محسن جان
یعنی وبلاگ بی تو معنیداره؟!؟!؟!
راستش ما چند صباحی است که ندای خداحافظی سر می دهیم ولی مگه می شه ترکش کرد نامصصبو؟!؟!؟
هروقت سیگار را ترک کردی وبلاگ را هم می توانی ببوسی بذاری بری
پس
عمرا داداچ
راستی ما خیلی دوست داریم.
حالا چرا این آدمیزاد به کسر دال یهویی بیاد همچین کاری کنه!؟...اون هم آدمیزادی که دیروز برای چهار خط نوشته ۴۹۵ تا بازدید داشته (درحالیکه ما خودمونو کشتیم و هزار جور قرومبیل دراوردیم و پلوتیک زدیم ولی رکوردمون هم انقد نشد!)...
منظورم اینه که چرا تویی که انقدر اینجا دوست خوب داری یهویی سیمات به این سمت و سو جرقه میزنه!؟
دم این آلن گرم با این نکته سنجیش!...
دقیقا پارسال همین روزای آخر مهرماه بود که دامبولت مو برداشته بود که چوبدستیتو بکنی تو بقچه ات و بری! (توضیح : دامبول یک قسمتی از مغز آدمیزاد است که مسئولیت دپرس شدن آدم را به عهده دارد و هیچ ارزش دیگری ندارد!)...
احساس میکنم کمی خسته شدی...بیا و از متد پیشرفته بنده استفاده کن! (حق کپی رایت هم نمیخوام!)...یه زمانی رو برای نوشتن مشخص کن...مثلا اول هفته ها...یا آخر هفته ها...یا حالا هرچی...اینجوری وقت اضافه میاری...و وقتی وقت اضافه بیاری میتونی به علاقه مندیهات فکر کنی...حتی بعید نیست همین تغییر کوچیک بتونه زندگیتو از حالت تکراری و بیهوده ای که فکر میکنی دچارش شدی دربیاره...
به هر حال باید یه فکر اساسی کنی...اینجوری کجدار مریض رفتار کنی خسته تر میشی...دنبال راهش بگرد...
استاد من امشب حالم خیلی بد.این پست شما حالمو بدتر کرد.
تو رو خدا با اعصاب نداشته ما بازی نکنید
اینهمه آدم تونستن! مگه ما چیمون از اینهمه آدمی که صدبار مثال زدیم و دونه دونه شمردیم و بررسی کردیم کمتره!؟...
(جدیدا با این آیکونا خیلی حال میکنم! چرا اینهمه مدت لجوجانه ازشون استفاده نمیکردم!؟)...
بابا یه کاری بکن خب!...میشینی میشینی یهو احساس پیری میکنی برمیداری چندخط اینجا مینویسی بعد دو هفته دیگه یادت میره!...خب یه کار اساسی کن دیگه! چرا اون روی سگ منو بالا میاری!؟ (آیکون روی سگ!)...
نه ، تا اونجایی که من میدونم ، کرگدن هیج وقت از این کارها نمیکنه ... هیچ وقت
دااااااااااا
دااااااااااا
شییییییی...
خوبی؟
تورو مرگ هیشکی! زودتر خوب شو..دلم داره میترکه..میخوای در کامنت دونی رو ببند ما دیگه حرف نزنیم تا حالت بیاد سر جاش؟..میخوای یه مسافرت بری حوصله ات خوب شه؟!
گاهی برای بیشتر بودن باید رفت .
اگه بخوای بری ما قطره قطره سطل سطل و گان گالن پشت سرت آب می ریزیم
قطره قطره
آب میریزم
پشت سرتان هر شب
که صبح به سلامت برگردید مسافر عرش!
آب شور هم قبول است؟
یعنی می خوای بری؟
یعنی اگه اینجا رو ببندی حالت بهتر میشه؟
یعنی همه چیز رو به راهه فقط این وبلاگ سر به راه نیست ؟
اگه اینجوریه باشه برو.
زیاد سوال پرسیدم.بذار به حساب خنگیم
سلام.شما هیچ جا نمیرین.همین جا هستین.نهایتش یه کوچولو بهتون فرجه بدیم بری استراحت کنی وبرگردی اونم فقط چند روز...
از صبح دارم بهت فکر میکنم به بودن۱۰ ساله ات به این بی مقدمه ساز رفتن زدنت ...
اونقدر نازتو میکشیم تا پشیمون بشی