حمید (به نقل از کامنت کرگدن) نامه های کرگدن به محسن باقرلو چهارشنبه 15 دی ماه سال 1389 ساعت 10:02 AM ( نامهء سوم )
سلام محسن عزیز ... سلام به صاحب آن چشمهای مثل آسمان دیشب و امروز ابری بارانی ... خوبی نازنین ؟ ... بهتری ؟ ... کاش باشی ... نبودی هم فدای سرت ... فدای دلت ... محسن جان دیشب دو تا خواب طولانی دیدم ... اول خواب دیدم کل فامیلتان کنار یک ساحل زیبا دور هم جمعند به خوشی ... پیرهای مریض مث سالهای دهه شصت و هفتاد سالمند و بگو بخند و جوانهای متاهل بچچه بغل امروز فامیلتان نوجوانهای فارغ از هفت دولت مشغول شنا و آب بازی ... غریبه و غیری نبود ... انگار که ساحل اختصاصی خاندان شما باشد ... تو هم بودی ... اما هراسان و هروله کنان ... و هیچکس تو را نمی دید انگار که روح باشی ... نگران و ترسخورده داشتی از همه سراغ مریم را می گرفتی و سراغ خودت را و هیچکس صدایت را نمی شنید و خودت را نمی دید ... هی فریاد می زدی که پاشید فرار کنید تا چن دیقهء دیگر طوفان خواهد شد از آن طوفانهای سیاه و سهمگین ولی بی فایده بود ... بغض کرده بودی از سر استیصال ... و درست سر همین بغض خوابم کات خورد به خواب بعدی ... که لوکیشن لعنتی اش یک خانه سالمندان بود ... دلگیرترین جای دنیا که بتوانی تصور کنی ... پاییز بود و حیاط آسایشگاه مخمل زرد برگ تن کرده بود ... تو پیرمرد بودی و روی یک نیمکت بنفش رنگ و رو رفته یک گوشه حیاط نشسته بودی ... سردت بود و همین روتختی سفید گلدار خانه تان را انداخته بودی روت ... گلهای سرخش واقعی بود اما پلاسیده ... قیافه ات هم فرق میکرد با چیزی که اگر به همین منوال عادی پیر شوی خواهد شد ... کچل نبودی مو داشتی ... از آن موهای لخت فرق وسط بلند که نوجوانی هات دوست داشتی ... چاق هم نبودی اصلن ... چشمات انقدر گود رفته بود که تقریبن دیده نمی شد و ریش داشتی ... موها و ریشت سفید بود ... عینهو برف ... اما یک تار موی سرخ توی ریشت داشتی و یک تار موی سرخ هم توی موهات که از دور دیده می شدند حتی ... نشسته بودی و داشتی باقی پیرمردها و پیرزن ها را تماشا می کردی و گهگاهی یک قطره اشک از همان چشمهای گود افتاده غیر قابل دیدن بیرون می زد و می چکید روی لباس چرکمردت ... این رفیق چاقت سید عباس آمده بود ملاقاتت ... مثل پولدارها لباس پوشیده بود و پیپ می کشید و در جواب اعتراض پرستارهای آسایشگاه توی جیب هرکدامشان یک دسته اسکناس می چپاند با لبخند ... نشسته بود کنارت و برایت حرف می زد ... از خاطرات مشترک جوانی و دانشگاه می گفت و تو مثل چوب خشک نگاهش می کردی ... یکجاهایی لبخند بی رمقی می زدی و او خوشحال می شد که بلاخره یکی از خاطرات را یادت آمده و بعد زوم می کرد روی همان و با جزئیات بیشتری می گفت اما تو یکهو بی تفاوت سر برمی گرداندی سمت در آسایشگاه و نگاهت قفل می شد روی نقطه نامعلومی و وختی با دست تکان تکانت می داد و می پرسید یادت افتاد ؟ با سر جواب سربالا می دادی که یعنی نه و او پک عمیقتری به پیپش می زد و دود خوش عطر غلیظش را رها می کرد توی آسمان حیاط دلگیرترین جای دنیا ... محسن جان بقیه اش را یادم نیست چون بیدار شدم ... شاید اصلن بقیه ای نداشته ... راستش نمی دانم اصلن کار درستی کردم اینها را برایت نوشتم یا نه ... در هر حال صاف و صادق بودن را خودت یادم داده ای سالار ... ببخش که سرت را درد آوردم ... زیاده عرضی نیست جز آرزوی حالخوشی و خوشحالی تو که عزیز دلمی و نگرانت هستم از همین راه دور ... پیشانی و دستت را می بوسم ... مواظب خودت باش حاج آقا ! ... فدای تو ... تا بعد .
(فرمانده حمید به عنوان سرباز فداکار به جات نقش افرینی کردم)
کرگدن مهربون....هوای آقا محسن ما رو داشته باش...از خودش و دلش واسه ما خبر بیار...واسش نامه بنویس...قربون صدقه ش برو...لبخند بیار رو لبش...که هیچ کس بهتر از تو نمیتونه این کارو بکنه...مرسی که شدی ستون این خونه و نمیزاری سقفش آوار شه رو سرمون...دمت گرم و شبت خوش....
ساعت ۳:۴۵ بامداد الان حتما خوابی رفیق امیدوارم خوابهای بد نبینی مثل نامه سوم این شب به خیر رو میشه به جای صبح به خیر فردا قبول کنی ؟ من صبح نیستم که بهت صبح به خیر بگم خوب بخوابی آخر هفته و تعطیلی خوبی داشته باشی
سلام کرگدن خوبی؟ تو هم شدی همدرد ما ......مینویسی ولی اقا محسن جوابت را نمیدهد.....اینکه ندانی چه حال و روزی دارد و توی دل و روحش چه میگذرد برای ما هم سخت است...فقط شاید از پشت این قاب شیشه ای دلتنگی هایمان را بخواند شاید.... همه میدانیم دلش از سنگ نیست که نبیند و نفهمد این همه عشق و محبت بچچه ها را....ولی سکوت میکند و شاید لبخند تلخی هم دورادور نثارمان کند ما که دست برنمیداریم تو هم هی برو رو مخش اخرش ما میبیریم اخر از قدیم گفته اند وقتی همه با هم متحد باشن هر کاری شدنی است
آره آجی..خوندم پستش رو...چند بار هم خوندم...هنوز هم سیر نشدم از خوندنش...مححححححححححشر بود.... تو خوبی؟بابا برگرد بنویس دیگه!ما چند تا غصه رو باید تحمل کنیم؟میدونم الان میگی داداش محسنم که برگرده منم میگم سلام!چی بگم دیگه؟قربون دل نازکت برم من
من الان اومدم...نامه ای نبود!بعد دیم تو نوشتی که نامه مون رو پس بده!روشنککککک!نامه میخواااام! آقا محسن نامه هه چی شد؟دارین تغییرش میدین؟حرفای کرگدن رو سانسور نکنین هااا...دل بچه میگیره
سلام محسن عزیزم ... سلام نازنین ویران لب تیغ ... سلام صاحب چشمهای ناباور و غمگین خیره مانده بر هیچ بزرگ ... بهتری مهربان ؟ ... سرعت چرخش گردونهء ذهن طفلکت در چه حالی ست ؟ ... که می چرخد و می چرخاندت ... سرت گیج نمی رود از این همه تلو تلو ؟ ... هرچند اینروزها تو با دست خودت دمبال گیج رفتنی و تلو برگشتن ... دیشب داشتم آلبوم قدیمی مان را ورق می زدم ... آلبوم اختصاصی و مشترک من و تو ... لبخندهایت را می شمردم و تیک می زدم روی نایلون زرد شدهء صفحات آلبوم ... با ماژیک سبز ... راستش وختی آلبوم تمام شد و از سر شروو کردم تیک ها زیاد نبود تعدادشان ولی کم هم نبود خدایی ش ... با خودم می گفتم یعنی می شود دوباره یکروز با هم عکس دو نفره ای بگیریم که بشود روش تیک زد ؟ ... یعنی می شود ؟ ... ولله برای خودم نمی گویم ها ... الهی من بمیرم که تو ذره ذره نمیری ... به خداوندی خدا برای تو می گویم و سگرمه های انگار سربی و سیمانی ت ... کمی لاغر نشدی ؟ ... بنظرم که شدی ... اصلن شاید تنها حسن اینروزها این باشد که کم کم لاغر بشوی ! ... هوم ؟ ... خب بدک هم نیست چاقالوی کچل من ! ... می بینی ؟ ... دیگر حتی به این مدل شوخی های فرزندخواندهء به زعم خودش با نمکت هم نمی خندی ... به قول خودت جان مولا اگر این نامه ها اذیتت می کند بگو ها ... لال می شوم ... به جان عزیزت اگر بگویی ننویس دیگر حتی یک خط هم نمی نویسم ... آخر هیچچی نمی گویی ... هیچچی ... فقط نگاه می کنی لعنتی ... من هم که علم غیب ندارم ... اینکه می گویند حرف آدمها را از توی نگاهشان می شود خواند چیز شعر محض است به مرگ خودم ... آدمها روبروت وا میستند حرف می زنند تو نمی فهمی وای به اینکه زبان به کام بگیرند و فقط نگاهت کنند طوری که رد نگاهشان تنت را سوراخ کند و از آن طرف در بیاید و برود تا ابدیت ... اصلن گور بابای غم و غصه ... تو داغونی من که خوبم ... به تلاونگ چپ بچچه نداشته خودم و خودت ! ... تازه من خیر سرم مثلن قرار است حال تو را هم خوب کنم با حرفهای چرند صد من یک غازم ... بگذار برای حسن ختام این نامه یک جوک برایت تعریف کنم : ---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------... هررررررررررررررر ! ... خب بخند دیگر بابا جان ... مرگ من لااقل یک لبخند فسقلی بیار روی آن لبهای ورقلمبیده ات ... باشد ... هر طور که راحتی ... جوک را ایطوری نوشتم که فقط خودت بخوانی چون بلاخره اینجا خانواده رد می شود ! ... ضمن اینکه این نامه ها را کیامهر عزیز لطف می کند و شب به شب می گذارد در منتها علیه پستهایش و خب نمی خوام بخاطر اراجیف من فیلترش بکنند ! ... بیشتر از این مزاحمت نمی شوم ... خیلی دلم برات تنگ شده است ... خیلی ... و با خودشیفتگی تمام می دانم که تو هم ... مواظب خودت باش نازنین ... می بوسمت ... فعلن ... تا بعد .
خب آقا محسن بخندین به روی کرگدن..خب دلش پوسید...اینهمه داره قلم میزنه...اینهمه نامه های عاشقونه میده واستون...والا تا حالا یه نفر اینهمه احساس قلمبه به ما ابراز نکرده!من جای شما ذوق میکنم با این نامه های کرگدنی!خب یه لبخند کوچولو موچولو...نه از اینا که دندونای آدم پیدا میشه...از اینا که گوشه ی لبا یه کم متمایل میشن به سمت سقف!از اونا....
الهی که از این به بعد اینقدددددر لبخند و خنده و هرررررررر توی آلبوم دو نفرتون ثبت بشه که صدتا ماژیک هم جوابگو نباشن واسه علامت زدنش!این الان آرزوی منه!نه!هدف منه!دعای منه!چه میدونم هر چی دوست دارین بهش بگین...فقط میدونم که اتفاق میفته....حاضرم شاهرگم رو گرو بذارم...با لبخند تلخ و نگاه عاقل اندر سفیه هم به من نگاه نکنین ها آقا محسن....این اتفاق میفته...شما حالتون خوب میشه...اینقدر عکس دو نفره با کرگدن میندازین...اینقدر تو عکساتون لبخند هست...اینقدر دلتون آروم و شاد میشه....الان باور نکنین...اون روز میرسه...حالا من مرده شما زنده...
لاغر شدن که بدک نیست واسه سلامتی هم خوبه اما نه لاغر شدن از رویه غم و غصه ! بی زحمت این خودخواهی ما رو پذیرا باش و این نامه ها رو دریغ نکن ! نمیگم که اگه این نامه ها نباشه شاید اینجا نیام ! نه به مولا میام ، اما همینکه آدم بدونه صابخونه یه گوشه ی چشمی به مهمون داره حداقل دل آدم و قرص نگه میداره ! چی میگی ؟ قبول داری که اگه صابخونه حواسش نباشه ، مهمون یکمی دلش میشکنه ! اصلا شما به من یکی هم حواست نباشه اشکالی نیست! اینقدر باهت حال میکنم که اگه جفت لگد بزنی بهم و بندازیم بیرون بازم از پنجره میام ! اصلا گیرم پنجره رو هم ببندی ، از اینکه بالاتر نیست ! من هم میشینم زیر پنجره واست گلچهره میخونم با این صدای داغونم که حالت عوض بشه !! امیدوارم هرروز حالت بهتر بشه مرد ! زیادی حرف زدم ، شرمندم ! روز خوبی داشته باشی ! باز سر میزنما ! فعلا از در رفتم تا بعد از پنجره بیام !
الان خوندمش . الحق که شهریاری برازندته . دمت گرم بامرام . نمیدونم دیگه چی بگم . خیلی مردی . روشنک یعنی فقط من و تو خوندیمش . تیتر جک رو هم نمیگفتی مملکت تو خماریش میموندم . حالا قیمت پایه رو چند بذاریم ؟
نیمه جدی
پنجشنبه 16 دیماه سال 1389 ساعت 11:07 ق.ظ
ما ارادتمندیم هر دوییم هم کرگدن هم محسن باقرلو سلام و صبح بخیر روزگارت آفتابی تاواریش
عاطی جون قیمت پایه دست خودت من فقط دریافتی ها رو میشمارم ۵۰ به ۵۰ نصف میکنیم:) تیتر هم گفتنش بد نبود فکر نکنن جوک الکی بوده:))))))))))
مامانگار
پنجشنبه 16 دیماه سال 1389 ساعت 11:48 ق.ظ
...اینطور که از نامه چارم برمیاد...کرگدن یواش یواش داره از قسمتای سنگ خارای دل محسن خان رد میشه !!...نه بابا ..هنوز کار داره...به این راحتی نیست...تازه بعد ازاین مرحله...سنگهای آذرین و چخماق و ایناس تا کم کم وارد قسمتهای نرمتر بشن... اگه هرروز یه نامه بده..احتمالا باید در نامه های حدود 70 ام باشه که کرگدن بتونه دل محسن رو نرم نرم کنه و برش گردونه پیش خودش !!..همون حول و حوش عید میشه !!
حالا محسن تو ، بیــــــــــا برگرد حالا محسن تو ، بیا کرگــــــــدن (آهنگ اصلیش بهناز ماله آرش هست ولی ما به خاطر کرگدن تحریفش کردیم!!!) پسریم برگرد بزار ما هم به این وبلاگ دلخوش بودیییم باز هم دلخوش باشیییییم
سلام.مامانگار راست میگه ولی امیدورام به نامه 70 نرسه ...آقا محسن این کرگدن گناه داره اون که یارانه نداره هر روز بیچاره هزینه می کنه نامه می نویسه پول تمبر پست هم که گران شده تازه اگه نامه الکترونیکی هم بنویسه شما در جریان تعرفه های برق هستی ؟حداقل یه یارانه بهش اختصاص بده...
مگه بیکارید هی کامنت میذاریدخسته از سر کار اومدم نشستم 7صفحه کامنت خوندم چشمام داره سیاهی میره اگه کسی میخواد از کامنت امتحان بگیره من کتبی و شفاهی شرکت میکنما
ما همچنان دعا می کنیم و امیدواریم با سانسور هم قبول داریم می دونین نامه هاتونو بایگانی می کنم؟ نه نمی دونین این نامه ها یه دنیا ارزش داره اصلا قیمت نداره استاد خیلی عزیزی عزیزی که ندیده صبح ها میگیم خدایا دلشو شاد کن عزیزی که با بدن گر گرفته و تب دار میام ببینم دلت چی نوشته برامون. نگران نباشید هر مشکلی باشه درست میشه. بالاخره ما پیش خدا یه آبرویی داریم.
صفحه ی هفتم در اختیار شماست !
شبت بخیر کرگدن خوابهای ابی ببینی
حمید (به نقل از کامنت کرگدن)
نامه های کرگدن به محسن باقرلو
چهارشنبه 15 دی ماه سال 1389 ساعت 10:02 AM
( نامهء سوم )
سلام محسن عزیز ... سلام به صاحب آن چشمهای مثل آسمان دیشب و امروز ابری بارانی ... خوبی نازنین ؟ ... بهتری ؟ ... کاش باشی ... نبودی هم فدای سرت ... فدای دلت ... محسن جان دیشب دو تا خواب طولانی دیدم ... اول خواب دیدم کل فامیلتان کنار یک ساحل زیبا دور هم جمعند به خوشی ... پیرهای مریض مث سالهای دهه شصت و هفتاد سالمند و بگو بخند و جوانهای متاهل بچچه بغل امروز فامیلتان نوجوانهای فارغ از هفت دولت مشغول شنا و آب بازی ... غریبه و غیری نبود ... انگار که ساحل اختصاصی خاندان شما باشد ... تو هم بودی ... اما هراسان و هروله کنان ... و هیچکس تو را نمی دید انگار که روح باشی ... نگران و ترسخورده داشتی از همه سراغ مریم را می گرفتی و سراغ خودت را و هیچکس صدایت را نمی شنید و خودت را نمی دید ... هی فریاد می زدی که پاشید فرار کنید تا چن دیقهء دیگر طوفان خواهد شد از آن طوفانهای سیاه و سهمگین ولی بی فایده بود ... بغض کرده بودی از سر استیصال ... و درست سر همین بغض خوابم کات خورد به خواب بعدی ... که لوکیشن لعنتی اش یک خانه سالمندان بود ... دلگیرترین جای دنیا که بتوانی تصور کنی ... پاییز بود و حیاط آسایشگاه مخمل زرد برگ تن کرده بود ... تو پیرمرد بودی و روی یک نیمکت بنفش رنگ و رو رفته یک گوشه حیاط نشسته بودی ... سردت بود و همین روتختی سفید گلدار خانه تان را انداخته بودی روت ... گلهای سرخش واقعی بود اما پلاسیده ... قیافه ات هم فرق میکرد با چیزی که اگر به همین منوال عادی پیر شوی خواهد شد ... کچل نبودی مو داشتی ... از آن موهای لخت فرق وسط بلند که نوجوانی هات دوست داشتی ... چاق هم نبودی اصلن ... چشمات انقدر گود رفته بود که تقریبن دیده نمی شد و ریش داشتی ... موها و ریشت سفید بود ... عینهو برف ... اما یک تار موی سرخ توی ریشت داشتی و یک تار موی سرخ هم توی موهات که از دور دیده می شدند حتی ... نشسته بودی و داشتی باقی پیرمردها و پیرزن ها را تماشا می کردی و گهگاهی یک قطره اشک از همان چشمهای گود افتاده غیر قابل دیدن بیرون می زد و می چکید روی لباس چرکمردت ... این رفیق چاقت سید عباس آمده بود ملاقاتت ... مثل پولدارها لباس پوشیده بود و پیپ می کشید و در جواب اعتراض پرستارهای آسایشگاه توی جیب هرکدامشان یک دسته اسکناس می چپاند با لبخند ... نشسته بود کنارت و برایت حرف می زد ... از خاطرات مشترک جوانی و دانشگاه می گفت و تو مثل چوب خشک نگاهش می کردی ... یکجاهایی لبخند بی رمقی می زدی و او خوشحال می شد که بلاخره یکی از خاطرات را یادت آمده و بعد زوم می کرد روی همان و با جزئیات بیشتری می گفت اما تو یکهو بی تفاوت سر برمی گرداندی سمت در آسایشگاه و نگاهت قفل می شد روی نقطه نامعلومی و وختی با دست تکان تکانت می داد و می پرسید یادت افتاد ؟ با سر جواب سربالا می دادی که یعنی نه و او پک عمیقتری به پیپش می زد و دود خوش عطر غلیظش را رها می کرد توی آسمان حیاط دلگیرترین جای دنیا ... محسن جان بقیه اش را یادم نیست چون بیدار شدم ... شاید اصلن بقیه ای نداشته ... راستش نمی دانم اصلن کار درستی کردم اینها را برایت نوشتم یا نه ... در هر حال صاف و صادق بودن را خودت یادم داده ای سالار ... ببخش که سرت را درد آوردم ... زیاده عرضی نیست جز آرزوی حالخوشی و خوشحالی تو که عزیز دلمی و نگرانت هستم از همین راه دور ... پیشانی و دستت را می بوسم ... مواظب خودت باش حاج آقا ! ... فدای تو ... تا بعد .
(فرمانده حمید به عنوان سرباز فداکار به جات نقش افرینی کردم)
شبت بخیر .... قبله همایونی ...
ماهم برویم سی خومون !!!!!
کرگدن مهربون....هوای آقا محسن ما رو داشته باش...از خودش و دلش واسه ما خبر بیار...واسش نامه بنویس...قربون صدقه ش برو...لبخند بیار رو لبش...که هیچ کس بهتر از تو نمیتونه این کارو بکنه...مرسی که شدی ستون این خونه و نمیزاری سقفش آوار شه رو سرمون...دمت گرم و شبت خوش....
ما بیشماریم !
کامنت هامون نیز !
ساعت ۳:۴۵ بامداد
الان حتما خوابی رفیق
امیدوارم خوابهای بد نبینی
مثل نامه سوم
این شب به خیر رو میشه به جای صبح به خیر فردا قبول کنی ؟
من صبح نیستم که بهت صبح به خیر بگم
خوب بخوابی
آخر هفته و تعطیلی خوبی داشته باشی
نیمه شب کرگدن عزیز بخیر و دلخوشی!
سلام . صبح عالی مستدام صابخونه . دیشب خوب خوابیدی ؟ منتظر نامه چهارم کرگدن باصفا به محسن باقرلو باوفا و مهربون هستم .
صبح همه ی بروبچ هم بخیر .
سلام استاد
صبح بخیر
ما بریم حدود ساعت ۱۰ برگردیم نامه بخونیم
سلام داداشی صبت بخیر .
دیشب یه عالمه دعا کردم خوابای خوب ببینی..
سلام و صبح پنجشنبه تون بخیر.....
وای واااااااااااااااای
من دیروز اصلا نتونستم بیام چک کنم الان که اومدم دیدم پست جدید دارین سکته کردم
وااااااااااایییییی قلللللبم وااااااااییییییی
سلام آجی الهه خوبی عزیز..پست کیا رو خوندی ؟ یه پست نوشته چل ستون چل پنجره!
سلااااااااااااام . فقَ خواسسم بگم مام هسسیم
سلام ..صبح بخیر..محسن خان...
وسلام به شما جناب کرگدن...
حالا این دوتا ..دو شخصیت مجزایی شدن...
کرگدن دلش اینجاس وهنوز هست ولی محسن رفته...
ببینیم کدوم زورشون بیشتره...
کرگدن بانامه های جانسوزش محسن رو نرم میکنه و برمیگردونه..
..یا محسن دست وپای کرگدن رو می بنده و کشون کشون زیر مشت ولگد باخودش میبره !!
...باید دید...
سلام محسن عزیز..
صبحت بخیر رفیق...
روز پنجشنبه مون رو به سلامتی تو شروع میکنیم..
السلام علیک شهریارا...
صبح عالی متعالی.
سلام قربان...صبحتون به خیر..
سلام محسن خان!
صبحتون بخیر
سلام کرگدن خوبی؟
تو هم شدی همدرد ما ......مینویسی ولی اقا محسن جوابت را نمیدهد.....اینکه ندانی چه حال و روزی دارد و توی دل و روحش چه میگذرد برای ما هم سخت است...فقط شاید از پشت این قاب شیشه ای دلتنگی هایمان را بخواند شاید....
همه میدانیم دلش از سنگ نیست که نبیند و نفهمد این همه عشق و محبت بچچه ها را....ولی سکوت میکند و شاید لبخند تلخی هم دورادور نثارمان کند
ما که دست برنمیداریم تو هم هی برو رو مخش
اخرش ما میبیریم
اخر از قدیم گفته اند وقتی همه با هم متحد باشن هر کاری شدنی است
محسن خان نامه چارم رو چرا برداشتیش؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
به خدا من با همین دو تا چشمام دیدم و خوندمش
بابا یکی بیاد کمک
لبخند تلخ تو عکس های دو تاییون با کرگدن.....
لاغر شدن چاقالوی کچل
وای ی ی ی ی
بابا نامه مون رو پس بده
ایها الناس
آره آجی..خوندم پستش رو...چند بار هم خوندم...هنوز هم سیر نشدم از خوندنش...مححححححححححشر بود....
تو خوبی؟بابا برگرد بنویس دیگه!ما چند تا غصه رو باید تحمل کنیم؟میدونم الان میگی داداش محسنم که برگرده منم میگم سلام!چی بگم دیگه؟قربون دل نازکت برم من
بابا کرگدن جان آخه این نامه های تو دل مارو ریش ریش میکنه چه برسه محسن دل نازک گنجشکی رو . آخه اون جک آخرت به کجای اون حرفای بالات میرسه
"گیج رفتنی و تلو برگشتن"
کی این تلو تلو خوردن تموم میشه شهریار .
دمت گرم بزرگمرد .
فقط بگو چرا؟؟؟
تو که دلسنگ نبودی که بخوای این دلخوشی رو هم ازمون بگیری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نامه نوشته بودین؟؟؟؟برش داشتین؟!!!!آره؟؟؟؟
عاطی ...الهه ....شما هم نامه رو خوندین چهارمی رو؟؟؟؟؟؟؟؟/
پس الان نامه کجاست؟؟؟؟؟؟؟؟/
نیستش دیگه؟
عاطی برامون جک هم نوشته بود کرگدن ....ولی اقا محسن نامه رو برد انحصاری واسه خودش
پس کو نامه ؟
تیک رو خنده ها که کمم نبودن ؟ سگرمه های سربی ؟ نگاه های خیره ات که آدمو سوراخ میکنه و میذه تا ابدیت ؟ . . .
محشر بود چرا برداشتیش محسن ؟
من الان اومدم...نامه ای نبود!بعد دیم تو نوشتی که نامه مون رو پس بده!روشنککککک!نامه میخواااام!
آقا محسن نامه هه چی شد؟دارین تغییرش میدین؟حرفای کرگدن رو سانسور نکنین هااا...دل بچه میگیره
نامه های کرگدن به محسن باقرلو
( نامهء چارم )
سلام محسن عزیزم ... سلام نازنین ویران لب تیغ ... سلام صاحب چشمهای ناباور و غمگین خیره مانده بر هیچ بزرگ ... بهتری مهربان ؟ ... سرعت چرخش گردونهء ذهن طفلکت در چه حالی ست ؟ ... که می چرخد و می چرخاندت ... سرت گیج نمی رود از این همه تلو تلو ؟ ... هرچند اینروزها تو با دست خودت دمبال گیج رفتنی و تلو برگشتن ... دیشب داشتم آلبوم قدیمی مان را ورق می زدم ... آلبوم اختصاصی و مشترک من و تو ... لبخندهایت را می شمردم و تیک می زدم روی نایلون زرد شدهء صفحات آلبوم ... با ماژیک سبز ... راستش وختی آلبوم تمام شد و از سر شروو کردم تیک ها زیاد نبود تعدادشان ولی کم هم نبود خدایی ش ... با خودم می گفتم یعنی می شود دوباره یکروز با هم عکس دو نفره ای بگیریم که بشود روش تیک زد ؟ ... یعنی می شود ؟ ... ولله برای خودم نمی گویم ها ... الهی من بمیرم که تو ذره ذره نمیری ... به خداوندی خدا برای تو می گویم و سگرمه های انگار سربی و سیمانی ت ... کمی لاغر نشدی ؟ ... بنظرم که شدی ... اصلن شاید تنها حسن اینروزها این باشد که کم کم لاغر بشوی ! ... هوم ؟ ... خب بدک هم نیست چاقالوی کچل من ! ... می بینی ؟ ... دیگر حتی به این مدل شوخی های فرزندخواندهء به زعم خودش با نمکت هم نمی خندی ... به قول خودت جان مولا اگر این نامه ها اذیتت می کند بگو ها ... لال می شوم ... به جان عزیزت اگر بگویی ننویس دیگر حتی یک خط هم نمی نویسم ... آخر هیچچی نمی گویی ... هیچچی ... فقط نگاه می کنی لعنتی ... من هم که علم غیب ندارم ... اینکه می گویند حرف آدمها را از توی نگاهشان می شود خواند چیز شعر محض است به مرگ خودم ... آدمها روبروت وا میستند حرف می زنند تو نمی فهمی وای به اینکه زبان به کام بگیرند و فقط نگاهت کنند طوری که رد نگاهشان تنت را سوراخ کند و از آن طرف در بیاید و برود تا ابدیت ... اصلن گور بابای غم و غصه ... تو داغونی من که خوبم ... به تلاونگ چپ بچچه نداشته خودم و خودت ! ... تازه من خیر سرم مثلن قرار است حال تو را هم خوب کنم با حرفهای چرند صد من یک غازم ... بگذار برای حسن ختام این نامه یک جوک برایت تعریف کنم : ---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------... هررررررررررررررر ! ... خب بخند دیگر بابا جان ... مرگ من لااقل یک لبخند فسقلی بیار روی آن لبهای ورقلمبیده ات ... باشد ... هر طور که راحتی ... جوک را ایطوری نوشتم که فقط خودت بخوانی چون بلاخره اینجا خانواده رد می شود ! ... ضمن اینکه این نامه ها را کیامهر عزیز لطف می کند و شب به شب می گذارد در منتها علیه پستهایش و خب نمی خوام بخاطر اراجیف من فیلترش بکنند ! ... بیشتر از این مزاحمت نمی شوم ... خیلی دلم برات تنگ شده است ... خیلی ... و با خودشیفتگی تمام می دانم که تو هم ... مواظب خودت باش نازنین ... می بوسمت ... فعلن ... تا بعد .
عاطی تیک های سبز و دختر وزیر مسکن و ...
بابا نامه مون کو؟؟
اقا محسن بر اساس همون شعارهای دوره انتخابات الان بسیج میشیم نامه مون رو پس بگیریم هااااااااااا
از ما گفتن
بیا نامه مون رو بده لطفا
ای ول دستت درد نکنه
اون جوک هم مهم نیست میشه هر جوکی باشه.........
ولی من و عاطی میدونیم چه جوکی بود
میفروشیم جوک رو هه هه هه :)))))))
الهه من بمییییییرم برای دل خون کرگدن!
دیدین گفتم دارین سانسور میکنین بچه رو؟
خب آقا محسن بخندین به روی کرگدن..خب دلش پوسید...اینهمه داره قلم میزنه...اینهمه نامه های عاشقونه میده واستون...والا تا حالا یه نفر اینهمه احساس قلمبه به ما ابراز نکرده!من جای شما ذوق میکنم با این نامه های کرگدنی!خب یه لبخند کوچولو موچولو...نه از اینا که دندونای آدم پیدا میشه...از اینا که گوشه ی لبا یه کم متمایل میشن به سمت سقف!از اونا....
الهی که از این به بعد اینقدددددر لبخند و خنده و هرررررررر توی آلبوم دو نفرتون ثبت بشه که صدتا ماژیک هم جوابگو نباشن واسه علامت زدنش!این الان آرزوی منه!نه!هدف منه!دعای منه!چه میدونم هر چی دوست دارین بهش بگین...فقط میدونم که اتفاق میفته....حاضرم شاهرگم رو گرو بذارم...با لبخند تلخ و نگاه عاقل اندر سفیه هم به من نگاه نکنین ها آقا محسن....این اتفاق میفته...شما حالتون خوب میشه...اینقدر عکس دو نفره با کرگدن میندازین...اینقدر تو عکساتون لبخند هست...اینقدر دلتون آروم و شاد میشه....الان باور نکنین...اون روز میرسه...حالا من مرده شما زنده...
درود بر آقا محسن و کرگدن کوچولو !
لاغر شدن که بدک نیست واسه سلامتی هم خوبه اما نه لاغر شدن از رویه غم و غصه ! بی زحمت این خودخواهی ما رو پذیرا باش و این نامه ها رو دریغ نکن ! نمیگم که اگه این نامه ها نباشه شاید اینجا نیام ! نه به مولا میام ، اما همینکه آدم بدونه صابخونه یه گوشه ی چشمی به مهمون داره حداقل دل آدم و قرص نگه میداره ! چی میگی ؟ قبول داری که اگه صابخونه حواسش نباشه ، مهمون یکمی دلش میشکنه ! اصلا شما به من یکی هم حواست نباشه اشکالی نیست! اینقدر باهت حال میکنم که اگه جفت لگد بزنی بهم و بندازیم بیرون بازم از پنجره میام ! اصلا گیرم پنجره رو هم ببندی ، از اینکه بالاتر نیست ! من هم میشینم زیر پنجره واست گلچهره میخونم با این صدای داغونم که حالت عوض بشه !! امیدوارم هرروز حالت بهتر بشه مرد ! زیادی حرف زدم ، شرمندم ! روز خوبی داشته باشی ! باز سر میزنما ! فعلا از در رفتم تا بعد از پنجره بیام !
کوچیکت نیما !
الان خوندمش . الحق که شهریاری برازندته . دمت گرم بامرام . نمیدونم دیگه چی بگم . خیلی مردی .
روشنک یعنی فقط من و تو خوندیمش . تیتر جک رو هم نمیگفتی مملکت تو خماریش میموندم . حالا قیمت پایه رو چند بذاریم ؟
ما ارادتمندیم هر دوییم هم کرگدن هم محسن باقرلو
سلام و صبح بخیر
روزگارت آفتابی تاواریش
جوک رو من هم خوندم اگه دختر وزیره من یه آپارتمان دارم
داداشی انقدر دق نده به دل این کرگدن...انقدر دق نده به دل ما ..آخه این جوری مریض می شی ها..
عاطی جون قیمت پایه دست خودت
من فقط دریافتی ها رو میشمارم
۵۰ به ۵۰ نصف میکنیم:)
تیتر هم گفتنش بد نبود فکر نکنن جوک الکی بوده:))))))))))
...اینطور که از نامه چارم برمیاد...کرگدن یواش یواش داره از قسمتای سنگ خارای دل محسن خان رد میشه !!...نه بابا ..هنوز کار داره...به این راحتی نیست...تازه بعد ازاین مرحله...سنگهای آذرین و چخماق و ایناس تا کم کم وارد قسمتهای نرمتر بشن...
اگه هرروز یه نامه بده..احتمالا باید در نامه های حدود 70 ام باشه که کرگدن بتونه دل محسن رو نرم نرم کنه و برش گردونه پیش خودش !!..همون حول و حوش عید میشه !!
حالا محسن تو ، بیــــــــــا برگرد

حالا محسن تو ، بیا کرگــــــــدن
(آهنگ اصلیش بهناز ماله آرش هست ولی ما به خاطر کرگدن تحریفش کردیم!!!)
پسریم برگرد بزار ما هم به این وبلاگ دلخوش بودیییم باز هم دلخوش باشیییییم
سلام.مامانگار راست میگه ولی امیدورام به نامه 70 نرسه ...آقا محسن این کرگدن گناه داره اون که یارانه نداره هر روز بیچاره هزینه می کنه نامه می نویسه پول تمبر پست هم که گران شده تازه اگه نامه الکترونیکی هم بنویسه شما در جریان تعرفه های برق هستی ؟حداقل یه یارانه بهش اختصاص بده...
اگه کسی میخواد از کامنت امتحان بگیره من کتبی و شفاهی شرکت میکنما
ما همچنان دعا می کنیم و امیدواریم
با سانسور هم قبول داریم
می دونین نامه هاتونو بایگانی می کنم؟ نه نمی دونین
این نامه ها یه دنیا ارزش داره
اصلا قیمت نداره
استاد خیلی عزیزی
عزیزی که ندیده صبح ها میگیم خدایا دلشو شاد کن
عزیزی که با بدن گر گرفته و تب دار میام ببینم دلت چی نوشته برامون.
نگران نباشید هر مشکلی باشه درست میشه.
بالاخره ما پیش خدا یه آبرویی داریم.
سلام آقا محسن. به روی چشم. هم می خونم. هم کامنت می ذارم و هم اینکه کم کم می نویسم. اما من نمی فهمم معنی این پست سپید رو.
حمید جان تهدیدت موثر واقع نشد ! وقتشه که وارد عمل بشی !!
فقط هر وقت خواستی اولین داستان رو بنویسی ٬ از قبل یه ندا بده !