همینجوری های صبح آخرین روز سال

1- تمام سعی خودمان را نموده ایم که امروز لنگ ظهر بیدار نشویم تا به همه کارها برسیم ... خرید لباس و خریدهای عید و مرتب کردن و گردگیری نهایی و اینجور شر و ور ها ...  

2- ببخشید که فرصت نشد برای آن پست مصوری که گفتم ... وختی کارمند باشی آنهم از نوع مزخرفش اینطوری می شود دیگر ... همه کارهایت می ماند برای دیقهء نود ... 

3- برای منی که خیلی با عید حال نمی کنم تمام حال و هوای نوروز دو سه روز قبلش است ... روزهای آفتابی آخر اسفند که می توانی الکی به خودت امید بدهی که قرار است کلی اتفاقهای قشنگ که توی راهند از راه برسند و تق تق در بزنند ... 

4- حرف زدن از آن خیلی هایی که عید ندارند چون بی پولند چون مریضند چون عزیز از دست داده اند چون بی کس و کارند چون غصه دارند و خیلی چون های دیگر ، در این ساعتهای پایانی سال معمولن شعاری می شود ولی خب عین حقیقت است خدایی ش ... 

5- برای عالم و آدم آرزوهای قشنگ قشنگ کردن هم ایضن ! 

6- خطاب به آن نماینده مجلس که گفته امسال ما عید نداریم چون ملتهای مسلمان منطقه در خاک و خون غلتیده اند : ببین یارو ، فقط خفه شو خار مادر فلان ! 

7- ما برویم دمبال کارهای ذکر شده در بند نخستین ! ... اگر عمری بود و وختی ، امشب قبل سال تحویل هم چن خطی مزاحم اوقات شریف و نجیبتان می شویم !