قرائتی یکبار حرف قشنگی زد ، گفت : کی میگه حرف مرد یکیه ؟! مرد اونیه که هر وقت فهمید حرفش اشتباه بود عوضش کنه ... حالا حکایت ماست ، اولین پارک بانوان تهران که راه افتاد من کللی حرص خوردم و بد و بیراه گفتم ، به نظرم توهین بود به ساحت غرور و شخصیت زنان ایرانی که مثلن برای روسری از سر برداشتن زیر نور آفتاب و تن و گیسو به دست باد سپردن مجبور باشند بروند پشت حصار و برج و باروهای بلند ... اما الان نظرم عوض شده ، کاچی بعض هیچچی ... وختی تا اطلاع ثانوی چاره ای نیست ، باید از حداقل ها حداکثر استفاده را برد ... مثل این می ماند که من چون دوست دارم چلوکباب برگ بخورم و به هر دلیل ممکن نیست ، ماکارونی مهیا شدهء سر سفره را هم با لجبازی پس بزنم ونان خالی بخورم ... البت در مثل مناقشه نیست ، یک همچین چیزی !