ای بابا !

مادربزرگم خدابیامرز که ما ننه صداش می کردیم هروخت توی یک فقره ای احساس بدشانسی میکرد به تُرکی میگفت : ای بابا شانس ما هم که توی باسن خر است ! ... حالا شب عیدی حکایت ماست ... چند روز پیش برای تولدم یک عزیزی کارت هدیهء بانک پارسیان هدیه داده بود ، رفتیم مغازه باهاش خرید کنیم گفت کارت نامعتبر است ! رفتیم ای تی ام خود پارسیان هم جواب مشابهی داد ! رفتیم داخل شعبه کارمند پشت باجه بعد از کلی بررسی وختی به نتیجه نرسید کارت را برد پیش معاون شعبه و بعد هم کار بیخ پیدا کرد و دوتایی رفتند پیش رئیس شعبه ! آخرش هم آمدند عذرخواهی کردند و گفتند در تمام سالهای فعالیتشان همچین موردی ندیده اند و بنده باید یک درخواست بنویسم که به همراه کارت هدیه بفرستند شعبه مرکزی بررسی شود و یک کارت جدید به جاش برام بفرستند که بدیهی است در این ترافیک کاری بانکها در روزهای آخر سال می افتد برای بعد از سیزده بدر !
امروز هم بعد چند سال حسرت گوشی خوب کشیدن پاشدیم با کلی ذوق و شوق شال و کلاه کردیم با مریم بانو رفتیم بازار موبایل و بعد از یکی دو ساعت گشتن دو تا گوشی خریدیم و رفتیم پای صندوق یک میلیون و ششصد و پنجاه و پنج هزار تومان کارت کشیدیم اما چشمتان روز بد نبیند ! پول از حسابم کم شد ولی به حساب آنها هم نرفت ! خلاصه دست از پا درازتر و با لب و لوچهء آویزان شب عیدی با حساب بانکی خالی و بدون گوشی برگشتیم که منتظر بمانیم ببینیم ظرف هفتاد و دو ساعت آیا پولمان برمیگردد یا خیر ! به قول ننه خدابیامرز : ای بابا شانس ما هم که توی باسن خر است !!!