سیل تبریکات sms ی نوروزی که از چند روز قبل شروع شده به اوج خودش رسیده ... و من علاوه بر اینکه مثل هر سال برای هیچکس چیزی نفرستادم هیچکدام را هم جواب ندادم ... من معمولن عیدهای سالهای مختلف احوالات متغیر و پریودیکی دارم یعنی یک سال می بینی حس و حالم سفید و بهاری و یا مقلب القلوبی ست و یک سال به شددت سیاه و ضد نوروزی ... اما امسال خنثی هستم آن وسط مسطها ... نه ذوقمرگ نه متنفر ...  علی السویه است برایم این نو شدن سال و حال ... از مریم خواهش کردم خانه تکانی نکنیم و یا للعجب که بی مقاومت پذیرفت ... حتی جارو برقی هم نکشیدیم ! ... و اصلن چه مهم است این مسخره بازیهای افراطی ؟ ... به قول خاله سوسکه بهار همان اتفاقی ست که باید توی دلهایمان بیفتد ، که آن اصل است و نمادهای بیرونی مجازند به فتح میم ... برعکس سال لعنتی 89 که تلخ ترین اتفاقات زندگیم توش افتاد و از من یک من دیگری ساخت ، سال 90 برای محسن باقرلو سال نسبتن خوبی بود ... بزرگترین اتفاقهای مثبت این سال عوض شدن شغل ام بود از آن دخمهء تاریک و نمور به این شلوغی زنده و قاطی مرغها شدن وحید و محبوب و حامد و خانمش ... البت 90 هم اتفاقات بد و تلخ زیاد داشت ... از پر کشیدن شیرزاد نازنین تا جدایی و از هم پاشیدن خانوادهء چن تن از عزیزانم ... دوستی های زیادی کمرنگ شد و مُرد و دوستی های زیاد دیگری پُررنگ شد و متولد شد ... و این رسم زندگی ست که معجونی باشد از گل و خار و شکر و نمک و زایش و مرگ ... لذا بی فایده است اگر هر سال سر سفرهء هفت سین ابلهانه خدای طفلک را لای منگنه بگذاریم با آرزوها و دعاهای متوقعانه و سراسر مثبت و خیر و جینگیل مستانمان ... بهتر است آرزوها و دعاهایمان معمولی و معقول باشد و تصمیم را به عهدهء خودش بگذاریم ... ضمنن چون در لحظهء تحویل سال مث خطوط مخابرات ، راههای ارتباطی بندگان و خدا هم شلوغ و خط روو خط است پیشنهاد می کنم همین الان سر فرصت آرزوها و دعاها و خواسته هایتان را send کنید براش ... من برای تک تکتان در سال 91 کلی دعای خیر و آرزوی خوشگل دارم مخصوصن برای بعضیها ویژه و دو نونه : برای مامان بابای خودم ... برای مامان و پدر مریم ... برای وحید و محبوب ... برای حمید و جواد ... برای عباس و حبیب ... برای حامد و خانمش ... برای فری و راضیه و کیان ... برای محسن و ایرن ... برای مهدی و رضا فتوحی ...  برای سیندرلا و کاتیا ... برای زارع و مهدی باقالی ... برای امیری و باستان فر ... برای مسی ته تغاری و مونا هیشکی ... برای بابابزرگ محبوب ... و برای ویژه هایی که الان یادم نیست و حضور ذهن ندارم اما همیشه در قلب و ذهنم حضور دارند ...