سه شمبه ۲۱ تیر پنج نسخه روزنامه اطلاعات خریدم برای سفره شام های دو نفره مان ... اصولن سفره پاک کردن هم مثل ظرف شستن کار مزخرفی ست ... روزنامه اطلاعات برای سفره شدن خیلی بهتر از همشهری ست چون صفحاتش بزرگتر است ... هر شب وختی روزنامه را پهن می کنم تا موقعی که مریم غذا را بیاورد فرصت کوتاهی دارم برای خواندن تیترها و بعضن سوتیترها ... امشب زیر نان سنگک بیات دو شب مانده مصاحبهء دکتر منوچهر ستوده با عنوان زندگی جدید توجهم را جلب کرد انقدر که بعد از شام بردارم کامل بخوانمش ... چن خط از این مصاحبه را برایتان نقل می کنم اگر دوست داشتید بروید کاملش را اینجا بخوانید ...
-
فهم زندگی هیچ تاثیری در خود زندگی ندارد. زندگی در جای خودش است و فهم ما هم در سر جای خودش قرار است و هیچ کدام، اصلاً و به هیچ وجه منالوجوه روی همدیگر تاثیر ندارند. زندگی در یک طرف است و فهم در یک طرف و بندهام در اینجا برای خودم نشستهام و این فکر در مغزم یا هست،یا نیست یا درک میکنم یا درک نمیکنم یا میرسم یا نمیرسم. انسان با زندگی کنار میآید و این امر، مسلم است. همه چیز در انسان است.
-
سیر منوچهر ستوده همین است که در خدمت شما نشسته است. بیشتر از این هم نمیشود. همین است که هست، حتی اگر به او سیخ بزنید یا به کنارش سوزن فرو کنید. این خلاصه وجود من است.
-
اساساً اختلاف زیادی بین زندگی و قدیم و جدید آن وجود دارد. قدیم کجا، جدید کجا؟ جناب عالی اگر در قدیم بودید، صبح که از خواب بیدار میشدید، از اتاق به حیاط میآمدید. حیاط گل و شمعدانی و گلهای مختلف داشت و اختر و کوکب بود. دیدن گل در اول صبح برای شما مهم است، یا دیدن خاکروبهها؟ مسلماً دیدن گل برای انسان مهمتر است. شنیدن صدای یک پرنده و گنجشک و بلبل گاهی اوقات چنان در روح من اثر عمیق میگذارد که عشق الهی را در آسمان و زمین حس میکنم. این مسائل به خود انسان بستگی دارد. برداشت خود من از زندگی است، وگرنه به چیز دیگری مربوط نمیشود.
-
همه چیز زندگی عوض شده است. اصلاً زیر و رو شده است. در هر دورهای چنین بوده؛ ولی مسئله این است که زندگی الان رو به کمال ندارد. آن مقدار که عمر من قد میدهد و میتوانم درک کنم، زندگی ما روبه نقص است، نه کمال.
-
عمدهترین تحولی که زندگی جدید نسبت به زندگی قدیم پیدا کرده، آنگونه که من میبینم این است که در زندگی سابق، روابط حقیقی و معنوی بود؛ یعنی همه کارها حالت اخلاقی و انسانی داشت. فرض کنید اگر در خانه ما آش رشته درست میشد با سیر داغ، همسایه را میپاییدم و میگفتیم: این آش رشته که با سیر داغ در خانه ما پخته شده، بویش تا خانه همسایه رفته است. پس باید یک کاسه هم به او بدهیم. همسایههای دیگر را ملاحظه میکردیم و به هر کس که احساس میکردیم بویی برده است، یک کاسه میدادیم.به طور کلی، در گذشته چسبندگی افراد به هم بیشتر بود. نشست و برخاستهای بیشتری وجود داشت. همچنین حرف و حدیث و شبنشینی زیاد بود. این کارها دل و قلب و همه چیز مردم را به هم نزدیک میکرد. حالا شما میروید به اتاق خودتان، تلویزیون را باز میکنید و شروع میکنید به تماشای تلویزیون و شنیدن مهملات. همه همین کار را میکنند.این معنایش این است که هر کس در خانه خودش تنهای تنهاست...