آخرین های رو به انقراض ...

هی یارو ... خاک بر سرت ... جددی میگما ... چرا ؟ ... تازه میگی چرا ؟ ... چرا نداره الدنگ ... بشمرم واست میشه یه کتاب یا دستکم یه کتابچه ... آخرین باری که قهقهه زدی یادت نمیاد ... و ایضن آخرین باری که توو یه مهمونی فامیلی بودی ... آخرین باری که یه موسیقی رو با لذذت گوش کردی ... آخرین باری که چروکهای اخم پیشونی ت بیشتر از چن دیقه صاف شدن ... آخرین باری که نیم ساعت کنار مامان و بابات نشستی حرف زدی ... آخرین باری که دلت واسه یکی واقعن تنگ شده ... آخرین باری که با مریم دوتایی بیرون رفتید ... آخرین دفعه ای که دستت با ذوق رفته به کیبورد واسه آپدیت و کامنت ... آخرین باری که به یه رفیق زنگ زدی تا حالشو بپرسی ... آخرین کتابی که خوندی ... آخرین فیلمی که توو سینما دیدی ... آخرین دفعه ای که استخر رفتی ... آخرین ... آخرین ... می بینی ؟ ... تنها نقطهء پیشرفتت شیکمته که روز به روز فاصلهء بین دکمه های پیرهناتو بیشتر از هم باز می کنه و نافتو نمایانتر ... و البته تعداد موهای سفید شقیقه ت که داره تصاعدی بالا میره و جز همون شقیقه ها جای دیگهء کلله تم مو نداری که لااقل با جوگندمی شدن یه کم جذاب بشی ... فکر و ذکرت شده به قول مادربزرگت « علی کلاه ولی کلاه » کردن مذبوحانه و حقارت آمیز خرج و دخل بخور و نمیرت و بازم هشتت گرو هشتادته و امروزت از دیروزت بدتر و از پریروزت داغونتر ... راس راسی داری تموم میشی مرد ...