یادم نیست کیان پسر راضیه و فری را زمان نوزادیش بغل کرده بودم یا نه
ولی به هر حال مانی جزو اولین تجربه های من در بغل کردن نوزادان بود
غلبه بر یک ترس همیشگی و تجربه ای ناب از لمس معصومیت مطلق ...
هنوز و همیشه بزرگترها سکان کشتی خانواده ها و فامیلند حتی اگر خیلی پیر شده باشند
هر سال ماه رمضان کل فامیل یکی یکی مهمان عمه بودند و حتی امسال که عمه دیگر
توان مهمان داری نداشت هم ترک نشد این عادت بزرگانه و در رستوران برگزار شد ...
واقعن آیا این همان داشبورد شیک و تمیز و واکس خورده و مرتب منظم است ؟
درست عینهو تفاوت و تناقض 180 درجه ای ظاهر و باطن خیلی از ما آدمها ...
این کرگدن را حمید خیلی وخت پیش برایم خریده بود ، تازگی ها گذاشتمش روی داشبورد
دوستش دارم ، خیلی شبیه خودم است ، همیشه خسته و خوابالو و با چشمهای خیس
آرام و سنگین ... نه آرزویی دارد نه انگیزه ای و نه از هیچکس هیچ توقعی ...
اگر اهل دوغ هستید وجدانن این یکی را هیچ رقمه از دست ندهید !
طعم بهشت میدهد لامصصب ...
.
.
.
این هم سکانس آخر این پست مصور : کلیک کنید !
.
چی بگم والله؟ که عکس محیط خصوصی تون رو توی وب نذارین که به محیط تون! تجاوز میشه؟ (عین اونایی که میگن از داشته هاتون حرف نزنین که چشم می خورین)
دیشب خواب دیدم اومدم توی خونه شما. خونه تون یکی از واحدهای ساختمون خونه پدریم بود (در واقع آپارتمانی که برادرم و خانواده ش توش زندگی می کنن) و درش باز بود. اومدم تو و کلی چرخیدم و یه کتاب پیدا کردم و شروع کردم به خوندنش. خونه شما توی خواب من یه آپارتمان بزرگ و خیلی شیک (این خیلی که میگم یعنی خیلی! پر بود از مبلمان چوبی تیره به سبک ویکتورین, جوری که خودم هم تعجب کرده بودم از این همه جلال و شکوه) بود. مشغول خوندن بودم که یه دفعه ای شما و مریم بانو رو بالای سرم دیدم که با تعجب و خشم نگاهم می کنین. هیچی دیگه کتابو بستم و معذرت خواهی کردم و رفتم بیرون. اما حسابی حالم گرفته بود از بی ادبی خودم. بیدار که شده م دیدم خیلی هم تقصیر با من نبوده خودتون درو باز گذاشته بودین
http://www.naghdefarsi.com/hollywood-news/11254-1392-05-19-17-56-21.html
همیشه خوابتون پر خنده :)
چه ذوق کردم دوغ گرینه رو دیدم آخه شرکتش رو از پنجره ی اتاقم میشه دید