بازجویی بازی !

بدترین اتفاق زندگی م : 

ریختن موهام ! 

-  

خوب ترین اتفاق زندگی م :  

این که دیگر پرسیدن ندارد ! : مریم ترین بانو ! 

-

بدترین تصمیم : 

۵ سال از سالهای جوانی ، خود را عنتر و منتر دانشگاه کردن !   

-

بزرگترین پشیمونی :  

رد کردن پیشنهاد بی شرمانهء یک خانم خوشگل سی ساله آنهم سال سوم دبیرستان ! 

-

فرد تاثیر گذار در زندگی ام : 

آقای شفق ، خیاط خیابان احمد حسینی !  

-

چه آرزویی دارم :  

یک نیسان وانت قراضه پر از تراول پانصدی ! 

-

اعتقاد به معجزه :  

داریم ولی انگار ایشان اعتقاد و التفاتی به ما ندارند ! 

- 

چقدر خوش شانسم : 

همین قدر بگویم اینکه می گویند کچل ها خوش شانس اند مزخرف ترین دروغ عالم است !   

-

خیانت : 

پیش آمد است پیش می آید دیگر ! 

-  

عشق : 

خریت است ولی اینهم پیش می آید دیگر !  

دروغ : 

کاش بلد بودم ولی دیگر دیر شده برای آموختن فوت و فنش ! 

-

از کی بدم می یاد :  

از محسن باقرلو !  

-

تا حالا دل کسی رو شکوندم :  

سعی کردم ولی از قرار معلوم اینکاره نیستم !  

-

دلیل انتخاب اسم وبلاگ :  

عشقمان کشید البته داداش کوچولوی عباس هم عینهو ذغال خوب بی تاثیر نبود ! 

-

کی رو از بچه های وب بیشتر دوست دارم : 

من متعلق به همه تون هستم و خب طبیعیه که بالعکسش هم صادق است !  

-

تعریفی از زندگی خودم : 

نوار قلبِ یه مُردهء هفت تا کفن پوسونده ! 

-  

خوشبختی: 

خیلی پول و یک کم تفاهم !  

این واژه ها یادآور چی هستند :

هلو: جان ؟؟!!

خدا: ای جان ! 

امام حسین: قیمه نذری !

اشک: نمود بیرونی جر خوردن درونی !

کوه: اشتغال زایی برای جترقه ها ! 

فرار از زندان: جذامی های خائن و قایق سولاخ بنداز ! 

هوش: نمنه ؟! 

خواهر شوهر: منه نه ! 

 

رنگ چشام:  

قهوه ای جیگری ! 

-

رنگ مورد علاقه :  

زرد لیمویی ممه ای لولویی ! 

-

جواب تلفن و ارتباطات: 

تا حد امکان طفره می رویم ، مخمان را که از سر راه نیاورده ایم !  

- 

کلام آخر: 

یه کرگدن خوب یه کرگدن مُرده س !  

- 

*** 

پی نوشت یک : 

از نگار فرهمند عزیز خیلی ممنونم که ( به قول خودش ) بصورت ویژه منو دعوت به این بازی کرد ! 

پی نوشت دو : 

از جناب محمود سعادت پدر نازنین و بزرگوار آناهیتای عزیز بی نهایت ممنونم که دعوت منو برای شرکت در این بازی پذیرفتن ... راستش اصلن فکرشم نمی کردم لذا الان خیلی ذوقمرگم ! ... بی تعارف در همین مدت کوتاه آشنایی م با آناهیتا ، خیلی چیزا از همین معدود کامنتهای پدر گلش یاد گرفتم ... انقد که آرزو می کنم اگه پدر شدم انگشت کوچیکهء همچین پدری باشم ... 

پی نوشت سه : 

طبق معمول چن نفر رو دعوت می کنم ولی اصلن اصراری ندارم که حتمن بازی کنن ... مریم ترین بانو ... کیامهر ... آناهیتا ... احسان جوانمرد ... ایرن ... فرهاد صفریان ... هلیا حنیفی ... آلن ... لیلیتا ... محسن محمد پور فرفری !