میگم محسن ، با این چند تا کامنت آخر ناخودآگاه یه گریزی هم به پست "میخاستم ولی مقدور نشد" بند جنگ و اثراتش ، زدیا. در واقع اون پستم توی کامنتدونی اینجا گفتی.
امشب اما وسط اولین باران پاییزی در خیابان طالقانی بودم، غروب، همان ساعتی که بانک تجارت سر ویلا لباس هر شبه اش را می پوشد و باز عمارتی می شود با شکوه اما متروکه. امشب از آن شبهایی بود که باران یکهو غافلگیرم کرد، از آن شبها که بوی نم باران اول پیچید توی دماغ خیابان، از آن شبها که خیلی متفاوت است.
سلام عرض شد داداشی. آقا شما با این پستایی که میزارین مغز ما رو از این آکبندی در میاریدا! اولیه با حاله آخریه خیلی جالبه ساده ولی اند ابتکار... دس طراحش درد نکنه.. دس شمام مرسی
سلام .قبلن یکبار توی وبلاگ قبلی یادمه که نوشته بودید یه هراس از زلزله دارید !!اما زلزله هایی که ما اینجا میبینیم اصلن قابل مقایسه با زلزله های یک ریشتری تهران نیس...زلزله ی دو روز پیش شیراز شیش ریشتر بود !!!!ممنون که بهم سر زدید
آلن به نینا
چهارشنبه 7 مهرماه سال 1389 ساعت 06:44 ب.ظ
هر وقت که دوس داری. البته به شرط اینکه بز خر نکنی.
مجتبی پژوم
چهارشنبه 7 مهرماه سال 1389 ساعت 08:16 ب.ظ
آقا سلام...چشم...اطاعت امر میشه....حکایت زیاد داریم...دعا کنید حال وهواشم داشته باشیم...محسن جان یه شعری چند سال پیش که هنوز توفیق آشنایی از نزدیک با شما رو نداشتیم از قول شما بچه ها ذکر میکردن با این مطلع:بر لبت سیگار مگنا خودنمایی می کند....این رو کجا می تونم پیدا کنم؟
با یه نگاه به عکس ها میشد فهمید جریان چیه خانمه لباس قرمزه شو پوشیده رفته کنار ساحل نشسته ژل رو هم گذاشته توی مسیر تا یکی براش ببره ولی از شانسش دو تا پسر بچه برش میدارن و انرژی شون هم که زیاد ! میزنن زیر بال هواپیما شوتش میکنن یه عالمه کیلومتر اون ور تر ! عکس سوم دو پهلوه یا خانمه از شدت عصبانیت ناخن های تیزشو به رخ میکشه که میکشمتون(لاک قرمز رد گم کنی یه!) یا داره نشون میده که وای اگه ژل بدستم رسیده بود!!!
برای خانوار های ۵ نفره و بیشتر حلب ۴ کیلوییشو اعلام میکردن !!!
میگم محسن ، با این چند تا کامنت آخر ناخودآگاه یه گریزی هم به پست "میخاستم ولی مقدور نشد" بند جنگ و اثراتش ، زدیا.
در واقع اون پستم توی کامنتدونی اینجا گفتی.
آلن برو وبلاگ زری شعر مهدی موسوی رو بخون ...
شاهکاره ... دیوانه کننده س لامصصب ...
امشب اما وسط اولین باران پاییزی در خیابان طالقانی بودم، غروب، همان ساعتی که بانک تجارت سر ویلا لباس هر شبه اش را می پوشد و باز عمارتی می شود با شکوه اما متروکه. امشب از آن شبهایی بود که باران یکهو غافلگیرم کرد، از آن شبها که بوی نم باران اول پیچید توی دماغ خیابان، از آن شبها که خیلی متفاوت است.
جان ؟!!
خوندمش . خیلی قشنگ بود و غمناک.
کپنای ما تموم شد
خدایی خیلی باحال بود مکالمه آلن و کرگدن
خاک عالم به سرم !
من اصلن حواسم نبود
ممکنه بچچه مچچه حرفامونو بخونه آلن !!
جای حضرت والا کیامهر خان باستانی خالی !
منظور از بچه منم؟؟؟
من شرمنده که بزرگ نشدم
حالا مثلن ما که بزرگ شدیم کجا رو گرفتیم ؟!
تا می تونی بزرگ نشو والا !
راستی این بچه ها زاده همون ژلا هستن احیانن؟
چشم ما هم بزرگ نمیشیم که پخی نشیم
نه !
این بچچه هایی که من می بینم مشتری اون ژلا ان !!
نه بابا. به کار بردن عبارت " بچه" برای نینا اصلن درست نیست.
باور کن اون از قصد داره اینطوری حرف می زنه. باور کن اون ختم روزگاره. همه اش رد گم کنیه.
آره راس میگی . جای کیا خالیه. و جای حمید هم.
اگه این دو نفر هم بودن که دیگه هیچی.
رئیس دزدا رو یادت رفت ! :
محسن پاییز بلند !!
بابا اون که خیلی کم پیداست.
معلوم نیست الان کنار کدوم مجسمه لخت شده و
پاهاشو روی کدوم میز ولو کرده و
داره از اون حرومیا می خوره.
شایدم کنار کدوم میز لخت شده و
پاهاشو روی کدوم حرومی ولو کرده و
داره از اون مجسمه ها می خوره !!!
آره. شایدم.
آقا ما کم کم رفع زحمت می کنیم با اجازه تون !
تا شب که احتمالن با یه پست دلی در مورد مامانم آپدیت کنم ...
خیلی مخلصیم ...
فعلن ...
سلام عرض شد داداشی.
آقا شما با این پستایی که میزارین مغز ما رو از این آکبندی در میاریدا!
اولیه با حاله
آخریه خیلی جالبه ساده ولی اند ابتکار...
دس طراحش درد نکنه..
دس شمام مرسی
آقا خوش اومدی.
پست آینده ات رو هم پایه ام.
مخلص همه مامانا.
این هیشکی راست میگه آخریه خیلی مبتکرانه اس...در ضمن ما به حرف مجتبی پژوم گوش کردیم
پشت سر محسن چیزی نگیدا...!!! عمل کرده طفلکی...
من یه چند وقتی همسلولی یه سری افراد خاص بودم
از کا گ ب و.....
اصلا تفکرات موزیانه دنیا از من منشا میگیره
الن حالا کی بیام بخرمت؟
سلام .قبلن یکبار توی وبلاگ قبلی یادمه که نوشته بودید یه هراس از زلزله دارید !!اما زلزله هایی که ما اینجا میبینیم اصلن قابل مقایسه با زلزله های یک ریشتری تهران نیس...زلزله ی دو روز پیش شیراز شیش ریشتر بود !!!!ممنون که بهم سر زدید
هر وقت که دوس داری. البته به شرط اینکه بز خر نکنی.
چه اجناس جالبی.چه مکالمه باحالی.این نظر دونی چودش یه پست مفصله.
این ژلو ملو این حرفا منیرو به فکر یک پست انداخت.
چقد خوب شده کامنتا صفحه بندی شده
چقد رنگ باحالی هم شده ، سبببببببببببببببببببببببز
( به کوری چشم بعضی ها )
اولی خیلی باحاله
آقا ما آپ میباشیم
سلام بر کرگدن کبیر.. حال شما؟
آقا سلام...چشم...اطاعت امر میشه....حکایت زیاد داریم...دعا کنید حال وهواشم داشته باشیم...محسن جان یه شعری چند سال پیش که هنوز توفیق آشنایی از نزدیک با شما رو نداشتیم از قول شما بچه ها ذکر میکردن با این مطلع:بر لبت سیگار مگنا خودنمایی می کند....این رو کجا می تونم پیدا کنم؟
با یه نگاه به عکس ها میشد فهمید جریان چیه
خانمه لباس قرمزه شو پوشیده رفته کنار ساحل نشسته ژل رو هم گذاشته توی مسیر تا یکی براش ببره ولی از شانسش دو تا پسر بچه برش میدارن و انرژی شون هم که زیاد ! میزنن زیر بال هواپیما شوتش میکنن یه عالمه کیلومتر اون ور تر ! عکس سوم دو پهلوه
یا خانمه از شدت عصبانیت ناخن های تیزشو به رخ میکشه که میکشمتون(لاک قرمز رد گم کنی یه!)
یا داره نشون میده که وای اگه ژل بدستم رسیده بود!!!
مگه غیر از اینه؟؟؟
مگه این ژل واسه برنزه شدن نیست؟!؟!؟
خوب میخواد برنزه بشه طفلکی
این آخریه بیشتر شبیه تبلیغ در بازکنه!
لطف عالی مستدام...ارادت داریم بیش از پیش
آقا ما خیلی فسفر سوزوندیم تا فهمستیم نکته ی این عکسو!
این ژله خیلی قابلیت آدمو بالا می بره ها!هرررررررررررررررررررررر
ژله نه ! ... ژلِ !!!
ایضن : هررررررررررررررررررر !
کجایی ای پست دلی
به قول لیلا فروهر
دلی دل
به به ! عجب ناخنی !!!
قدرت دست این بچه منو کشته ! استعداد عجیبی داره وا !
این اولی رو هم فکر کردم که تبلیغ کلاس یوگاست !
برادر ! لینک جدید ما رو نفرماییدی ها ! قبلی فیلتر شد دادا !
میبینم که ....... رنگ عوض کردی باز عمو جان!
دلمان تنگیده امشب...
همش اسلامو به خطر انداختتحرمیشون میکنیم
عجب تبلیغاتین اینا!
مغزای شیطون بلای این دفه مث سری های قبل قوی نبود...
سلام
من با یک موضوع خرانه به روزم!
هزار وعده خوبان یکی وفا نکنند
کیامهر خوبی الان؟!