کاش عکس گرفته بودم !

عصر با مریم رفتیم بازار عبدل آباد خرید ... غلغلهء آدم بود ... از اون فضاهایی که ازش متنفرم ... از اون فضاهایی که خانوما باهاش حال می کنن ... پر از آدم ... زن و مرد و بچچه ... خوشگل و بدگل ! ... تیریپ و داغون ... پولدار و پولندار ! ... شیک و لات ! ... دخترباز و پسرباز ! ... چادری و مانتو چسبون ! ... ماشین و موتور ... دوچرخه و پیاده ... بازار شام ! ... بازار قبل از شام ! ... حیف شد که روم نشد عکس بگیرم ... یعنی راستش خیلی به رو شدن ربطی نداشت ! ... نمیشد خب ... دوربین موبایل رو هر طرف می گرفتی تو حلق یکی بود بلاخره ! ... اونم تو عبدل آباد ! ... فک کن شوهر غیرتی یه خانم بی ریخت فک کنه داری از زنش عکس می گیری ! ... خر بیار و هر چی دوس داری بار کن ! ... جوّ عجیب و البته جالبی بود ... صدا به صدا نمی رسید از فریاد دستفروش ها و دادزن های مغازه ها ... هیاهوی تلاش برای زندگی ...  

راستی بازار خوراکی هم داغ بود ! ... چُس فیل ... پیراشکی ... بلال ... سمبوسه ... باقالی ... جیگر ... کاپ کورن ... لواشک ... بستنی ... پشمک ... از یه طرف مثِ چی ناراحت بودم از حضور در یه همچین فضای مشمئز کننده ای و از طرف دیگه برام جالب بود که صحنه هایی رو می بینم و حس هایی رو تجربه می کنم که جز با حضور فیزیکی ! در چنین مکانهایی محاله لمس و درکش ... خلاصه اینم عصر جمعه ای بود واسه خودش ! ... که گذشت ... 

--- 

پی سوال نوشت ! : 

جلوی مغازهء لباس زیر زنونه فروشی دختره از پسره پول گرفت که پسره واسته بیرون تا اون بره داخل خرید کنه ... وختی داشت می رفت تو یواشکی به پسره گفت : یه چیزی می خرم که جفتمون حال کنیم ! ... و برای کرگدن این سوال پیش اومد که دختره چی می خواد بخره که تا این حد کاربردی و دو منظوره باشه ؟!! 

---

پی عکس نوشت ! : 

برای اینکه خشک و خالی نباشد این پست ، عکس یک قلم از خریدهایمان را می گذاریم !! : 

- 

 

-

نظرات 52 + ارسال نظر
من و من جمعه 9 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 11:54 ب.ظ

اول!!!!!!!!!!!!!

من و من جمعه 9 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 11:56 ب.ظ

من یه بار رفتم عبدل آباد پارچه خریدم ارزون تر از جاهای دیگه بودا ولی لباسم هیچ خوب از کار درنیومد! یه بار بیشتر نپوشیدمش!

بابای آرتاخان شنبه 10 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:00 ق.ظ http://artakhan.blogfa.com

جالبه همین هفته ی پیش اونجا بودم . واسه کپی سوئیچ ماشین . بهمون آدرس داده بودن که یه آق مرتضایی هست تو عبدل آباد که فقط کار خودشه . اتفاق اون موقع که اون بنده خدا - که فقط کار خودش بود - داشت در طی چهار ساعت یه سودیچ کپی می کرد یه سری به بازارش زدم . البته صبح بود و خیلی بازار داغ نبود ولی همین حسی که شما می گی داشتم . یه جورایی ناجور !!

دکولته بانو شنبه 10 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:24 ق.ظ

تو، جلوی مغازه ی لباس زیر زنونه فروشی چیکار می کردی!؟

سیروس شنبه 10 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:26 ق.ظ http://www.khozaebal.persianblog.ir

بابا عجب گوشی دارین حرف های مربوط به لباس زیر مردم رو شنود می کنید

کیامهر شنبه 10 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:32 ق.ظ http://www.javgiriat.persianblog.ir

منم از این شلوغیا خوشم نمیاد
ولی لازم شد برویم و جواب این سوال را پیدا کنیم
یعنی چی می خواسته بخره دختره ؟

م . ح . م . د شنبه 10 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:39 ق.ظ http://grove.persianblog.ir

خوشبحال پسره !

م . ح . م . د شنبه 10 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:39 ق.ظ http://grove.persianblog.ir

کرگدن ، من هم از این جور جاها متنفرم ، نمیدونم چرا خانوم ها دوس دارن ولی من واقعا حالم بد میشه وقتی میرم

winner! شنبه 10 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:52 ق.ظ

سلام آقای کرگدن خان جان!من یه آدم 18 ساله و کشته مرده ی عکاسی ام!عکسداستان رو دنبال می کنم و بعضی عکسارو خیلی می پسندم!می خواستم ببینم می شه منم توی این وبلاگ(عکسداستان) شرکت کنم؟!

winner عزیز !
الان من کجا باید جواب شما رو بدم وختی نه ایمیل داری نه وبلاگ ؟!
به هر حال در خصوص عکسداستان قدم همهء دوستان سر چشم ... برای جزئیاتش هم می تونید با خود صاب وبلاگ ( محسن محمدپور ) مکاتبه کنید !

مسی ته تغاری شنبه 10 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:07 ق.ظ http://masitahtaghari.blogspot.com/

یعنی چی میتونه باشه ؟

کاغذ کاهی(نازگل) شنبه 10 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:13 ق.ظ http://kooche2.blogfa.com

من بعنوان یک خانوم همین جا اعلام میکنم که اینجانب و خیل های دیگر از اینجور جاها متنفریم !!
یه جورایی حالت تهو... میگیرم !

خب کرگدن جان وقتی پسره کیف کنه ... دختره هم کیفش بیشتر میشه !! طبیعیه دیگه !!! حالا اینجا جوون عزب رد میشه .. نمیشه موضوع رو باز کرد ! ... شما و کیا هم که دیگه اهل و عیال دارین چرا براتون سواله ؟؟؟؟


نسرین شنبه 10 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:32 ق.ظ

آقا ما خودمونو کشتیم از هر وری نگاه کردیم این عکسرو نفهمیدیم شما چی خریدید... این چیه خب. مردم از فضو... نه کنجکاوی مختصر زنانه

روشنک شنبه 10 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 02:05 ق.ظ http://hasti727.blogfa.com

برای نسرین عزیز
تو چطوری از هر طرف نگاه کردی این تخمه افتابگردون ها رو تشخیص ندادی!!!!!!!!!!!! تازه محسن خان نصفش رو هم زده تو رگ!

با عرض ادب و شب خوش برای خان داداش و زن داداش

مهسا شنبه 10 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 03:00 ق.ظ http://exposed.blogsky.com

آی کیو خب منظورش یک چیزی بوده به غایت سکسی . که پسره به محض این که ببینتش همه‌ی هوش و حواسش بپره و مثل ببر گرسنه‌ی بنگال بیفته به جونش . این هم چیزی بود که ذهنت رو اییییییییییییییییییییییییییییین همه به خودش مشغول کنه! فکر می‌کردم که ذهنت منحرف‌تر از این حرف‌هاست عمو جان!

ثمانه شنبه 10 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 03:06 ق.ظ http://vaselina.blogfa.com

خانم ها دوست دارند! .. عجیبه !! .. بگذریم این مسئله ریشه ایه .. در کل مثل اینکه روز خوبی بوده .. البته خرید خوبی .. در رابطه با پی نوشت هم .. آقا سانسور کنید!!

خورشید شنبه 10 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 07:43 ق.ظ

نمیدونم این چه سریه که خانوما از اینجور بازارا خوششون میاد و آقایون متنفرن .البته در این جور مواقع میشه آقا رو با یه قاقا لی لی گولوند تا کمتر غر بزنه و همرات بیاد . مثل همین آفتابگردونی که واسه شما خریدن و البته نوش جانتان .

ایرن شنبه 10 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 08:26 ق.ظ http://sanoovania.blogsky.com

بازار خوبه!ولی نه این قدر شلوغ!من از خرید کردن متنفرم ولی راه رفتن تو بازار و نگاه کردن به مغازه های روشن و پر نور و مردم در حال تکاپو رو دوست دارم!

ارش پیرزاده شنبه 10 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 08:46 ق.ظ

احتمالا کتاب می خواسته بخره چون فقط از کتاب میشه دوتاشون حال کنند

هیشکی! شنبه 10 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:06 ق.ظ

سلام صب بخیر.
من حالم بد میشه از شلوغی این مدلی. بازار گلوبندک رو ترجیه میدم به عبدل آباد!
چس فیلو خوب اومدی

منیژه شنبه 10 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:06 ق.ظ http://nasimayeman.persianblog.ir

من بازار و خرید کردن رو خیلی دوست دارم...اما از اون شلوغی که گفتی متنفرررررررررم که هر یه قدمی شش نفر بهت تنه بزنه و پات و له کنه و.....

مامانگار شنبه 10 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:07 ق.ظ http://www.zanbil-m.persianblog.ir/

...خیلی خوبه که عصرای جمعه بریم توی یه بازار شلوغ...حالا چه خرید بکنی...چه نکنی..دیگه آدم احساس نمیکنه جمعه است...دل گرفتگیت کمتر میشه...فکرمیکنی همون جنب و جوش روزای عادی درجریانه...

سهبا شنبه 10 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:33 ق.ظ http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

تخمه هاشو همونجا خوردین یعنی ؟!!!

کرگدن شنبه 10 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:40 ق.ظ

نخیر !
مگه ما اراذل و جوادیم ؟!
در منزل مامان جان دور همی تناول فرمودیم جای دوستان خالی !

نسرین شنبه 10 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:11 ق.ظ

آآآآهاااا گل آفتابگردونه... نوش جاننننن

سهبا شنبه 10 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:37 ق.ظ http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

دلخور که نمیشم هیچی ، همین که بدونم به وب منم سر میزنین و میخونین خوشحال میشم ! ضمن اینکه همیشه مدیون همین نظرات و نصایح به موقع و مفیدتون هستم ، جسارتن در این مورد باید عرض کنم خدمتتون که استاد عین پدرم میمونن برام و به همین دلیل هر خبر جدیدی که راجع به ایشون به گوشم برسه ، مثل شعرای جدیدشون یا برنامه های خاصی که براشون اتفاق میفته رو با کمال میل میزارم توی وب ! درسته که این شائبه پیش میاد واسه همه که اینجا شده تخصصی استا قهرمان ، اما حتی اگه این اتفاق هم بیفته باعث افتخار منه !

سهبا شنبه 10 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:39 ق.ظ http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

با همه اینها منم مثل خیلی های دیگه مدیون حضور موثر شما هستم ، وقتایی که خیلی تاثیر گرفتم از حرفها و نکته سنجی هاتون ! اونقدر حواسم هست که بدونم ارزش بودنتون رو آقا محسن عزیز ! و بازم مثل همیشه ممنونم ازتون .

ایران دخت شنبه 10 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:41 ق.ظ http://iran2kht.persianblog.ir

ببین یعنی مردم از اون تعجب تو.... معلومه که هر دو شون باید حال کنن....

کرگدن شنبه 10 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:44 ق.ظ

بععععععععله !
هر طور که صلاحه به هر حال !!

حمیده شنبه 10 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:51 ق.ظ http://www.skamalkhani.blogfa.com

سلام

جا گیر نیاوردی رفتین عبدل آباد ؟؟؟
من تا به حال نرفتم اصلا هم دوست ندارم گذرم اون طرفی بیفته . این همه جاهای با حال تو تهران هست که پر از آدم های با کلاسه .
من میلاد نور و تیراژه رو ترجیح می دم اونجا دیگه احتیاج نیست بری گوش وایستی دم در مغازه لباس زیر فروشی انواع و اقسام سکس در انزار همه انجام می شه .

حمیده شنبه 10 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:54 ق.ظ

راستی یادم رفت می گم این گل آفتابگردنه بی چاره چرا اینطوری شده به جای این که بشکنی . جویدی ؟؟؟؟
انگار یکی از پایین گاز زده اومده بالا .

کرگدن شنبه 10 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:56 ق.ظ

آره خب اینم خوبه !
چیز در انزار عمومی !
روش فک میکنم واسه دفعهء بعد !
منظورم همون تیراژه و میلاد نوره ها !!

آناهیتا شنبه 10 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 11:53 ق.ظ http://www.a-n-a-a-r-i-a.blogsky.com

والا خانمها اسمشون بد در رفته.خوششون نمیاد از جای شلوغو در هم بر هم.مادر ما که سر درد میگیره خراب.
اشکال اصلاح شد ممنون از توجهتون.من میگم استاد میگین نگو خب در این دنیا شما استادین دیگه.

سهبا شنبه 10 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:00 ب.ظ http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

یعنی این یه تعریف واقعی بود ؟!!! یا ....
در هر دو صورتش بازم ممنون !

عاطفه شنبه 10 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:15 ب.ظ http://hayatedustan.blogfa.com/

سلام.. ظهرشنبه ی حضرت کرگدن بخیر..
من به عنوان یه خانوم اعلام میکنم که همه ی خانوما اهل خرید نیستن.. من اگه یه چیزی لازمم نباشه نمیرم خرید.. از رفتن به جاهای شلوغم بدم میاد.. این از من..
ولی اگه با مریم ترین رفتی خوب کاری کردی.. مرد باید هوای زنشو داشته باشه.. هر جا میخواد ببردش.. هر چی میخواد براش بخره..
در ضمن گوش چرانی هستین شما برا خودت !

کرگدن شنبه 10 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:20 ب.ظ

گوش چران ترکیب بدیع و باحالی بود !
ولی به ما چه که مردم در گوشی داد می زنند ؟!!

کرگدن شنبه 10 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:22 ب.ظ

والا با این نوناشون !

میثمک شنبه 10 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:33 ب.ظ http://meesmak.blogfa.com

شاید دختره میخواسته سر پسررو شیره بماله و بره با فروشنده مغازه دوست شه!!
از بعضی از این دخترها هرچی بگی بر میاد!!!

اعترافات یک قلم شنبه 10 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:30 ب.ظ http://www.khaterat88.persianblog.ir

والا همه عکس میذارن تا مردم بفهمن چی میگن .تو عکس میذاری ما باز باید بیایم بگیم اقا میشه بنویسی چی میگی

من که از هر طرف دیدم نفهمیدم چی خریدین .

کرگدن شنبه 10 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:35 ب.ظ

عرض به حضور شما که ... عکس مربوط به پی نوشت بود که خب هیچ دخلی به اصل مطلب نداشت ولی وختی آدم بخواهد هرجور شده به یک چیزی گیر بدهد بلاخره از یک بخشی ش گیر و گوری پیدا می کند دیگر !!

مامانگار شنبه 10 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 02:00 ب.ظ

...یه نکته جالب تو بازارا اینه که...هر کی از کنارت رد میشه...زل زل فقط به خریدهات نگاه میکنه...خودت رو اصلا نمیبینه...
میگم شمام میومدی کل خریدت رو عکس می گرفتی میذاشتی تا طبیعیش کنی !!!..
(متاسفانه آیکون مرتبط با کامنتم رو پیدانکردم)

من و من شنبه 10 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 02:08 ب.ظ

پس چرا من عکسو نمی بینم؟!

کرگدن شنبه 10 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 02:10 ب.ظ

آخه یه عکس معنویه و چشم بصیرت می خواد !!

نیما شنبه 10 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 02:28 ب.ظ http://www.arezuhaye-aghaghi.blogfa.com

آقا سلام ! یعنی حالم از جاهای شلوغ بهم میخوره ! اما وقتی با رفقا میرم کلی فاز میده ! اینقدر میشه به حرکات مردم خندید ! یه جورایی در حین شلوغی میتونی ضمیر ناخودآگاهشون و ببینی !
یعنی چی خریده ! من که نفهمیدم ! شما فهمیدی ؟ به ماهم بوووووگو !

در ضمن این عکس هنری بصیرتی رو هرچیث نگاه کردم ، بیشتر خنگ شدم ! اینم اگه فهمیدی به ما بوووگو که چی هست !

کرگدن شنبه 10 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 02:30 ب.ظ

یعنی جددن این عکسه انقد گنگ و پیچیده س نوابغ عزیز ؟!

نیما شنبه 10 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 02:44 ب.ظ http://www.arezuhaye-aghaghi.blogfa.com

حضرت شهریار !
دادا این عکس اگه پیچیده هم نباشه ، ادم وقتی میاد بلاگ شما مخش قاط میزنه ! یه دفعه رنگ عوض میشه !
ولی حالا جدی ، چشام و به مانیتور چسبوندم ! مثل این تصاویر سه بعدی میمونه ! هیچی سرم نمیشه ! از هر طرف نگاه کردم اثر نداشت !

نیما شنبه 10 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 02:57 ب.ظ http://www.arezuhaye-aghaghi.blogfa.com

من فهمیدم چیه !
آفتاب گردون تخمی ( تخمه آفتاب گردون ) !
کسی هم به ما نرسوند ها ! فکر بد نکنین که خدا در قیامت همه جاتونو سرب میریزه و راه و میبنده !

مهتاب شنبه 10 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 03:22 ب.ظ http://www.tabemaah.wordpress.com

انقدر خوب توصیف کردی که خود به خود عنوان نقض می گردد !

مهتاب شنبه 10 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 03:24 ب.ظ http://www.tabemaah.wordpress.com

من هم اعلام می دارم که به عنوان یک عنصر غیر ذکور از این فضاها فراری ام به شددددت !

مهتاب شنبه 10 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 03:27 ب.ظ http://www.tabemaah.wordpress.com


گل آفتاب گردون ِ تو هم به انتظار دیدن یاره ؟
اما خورشیدو پوشونده ...
ابری که تاریکه و تاره ...

winner! شنبه 10 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:22 ب.ظ

ببخشید این ایمیل من هست!من چون فقط
شما رو از این دنیای مجازی میشناسم می شه لطف کنید خودتون ترتیبشو بدید...واقعا از لطفتون ممنون میشم!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.