تری پارت !

پارت اول ( مازوخیسم گرمابه ای ! ) : 

آبگرمکن ما حد وسط ندارد ! یا ولرم است یا تا فیها خالدون سوز ! حالا که هوا کم کم رو به سردی می رود ، گلاب به رویتان دیگر ولرمش جواب نمی دهد و باید تمرین مقاوم سازی فیها خالدون بکنی ! دیشب توی حمام همان اولِ کاری چون یادم نبود درجه آبگرمکن به وضعیت زمستانی تغییر داده شده جای شما خالی سوختم چه سوختنی ! بعد انقدری آب سرد بستم تنگ آب جوش که ای بدک نبود ... بعد ویرم گرفت که ببینم تا کجا تحمل حرارت دارم ! لذا شروع کردم به کم کردن نمور نمور آب سرد ... و توی هر مرحله چن ثانیه ای می ماندم و حرکات کمیک از اعضا و جوارح در حال سوختنم در میکردم تا عادی بشود میزان داغی آب ! یکجور مازوخیسم گرمابه ای ! کم کم آب داغتر می شد ولی باز قابل تحمل بود چون داشتم مسیر را با طمانینه و ممارست و کار نیکو کردن جلو می رفتم ! ... همینطور مشغول آزمایش و بازی بودم و با خودم فک میکردم وختی شیر آب سرد را کاملن ببندم چه اتفاقی خواهد افتاد و آیا اصلن تحملش را دارم یا نه که دیدم شیر آب سرد دیگر به سمت موافق عقربه های ساعت نمی پیچد ! جالب بود ... من واستاده بودم زیر همان آب جوشی که اول حمام برشته ام کرده بود و عین خیالم هم نبود ... با خودم فک کردم شاید جهنم هم از یک همچین فرمولی تبعیت کند و راستش ته دلم خوشحال و امیدوار شدم ! ... دور از جان شما حوری قلمان های بهشتی ، ما 35 ساله های توی سرازیری افتادهء جهنمی هم بلاخره باید از حالا حساب کار خودمان را بکنیم و یکسری تمهیداتی بیاندیشیم خب ! 

*** 

پارت دوم ( لطفن از ما بکشید بیرون ! ) : 

توی همهء این سالهایی که وبلاگ می نویسم معمولن سعی کرده ام از جریانهای خاله زنکی و سخن چینی و حاشیه پردازی و گله گذاری دور باشم ... یعنی راستش من اینجا انقدر خودم هستم که هیچوخت نیازی ندیده ام روی توپ راه بروم یا از حلقهء آتش بپرم ! ... ولی قرار گرفته شدن ! در اینجور موقعیتها یکوختهایی ناگزیر است ، یعنی یهو می بینی دوستان لطف کرده اند و پایت را گرفته اند و بی آنکه روحت خبر داشته باشد خِرکش ات کرده اند وسط یک جریانی با مشخصات فوق الذکر ! ... مثِ همین امروز که دوستی کامنت خصوصی گذاشته بود که یکسری آدم بی نام و با نام برایش کامنت خصوصی گذاشته اند که کرگدن بهشان توصیه کرده از این دوست حذر کنند و تحریمش کنند چرا که چنین است و چنان است و اینها ! ... قضیه چن حالت بیشتر ندارد ... یا این دوست دارد دروغ می گوید و اصلن چنین کامنتهایی وجود خارجی نداشته که خیلی بعید است چون آدم عاقل الکی دردسر درست نمی کند برای خودش ! ... یا آن کامنت گذاران بی نام و با نام واقعن این حرفها را به دروغ از طرف ما زده اند که جددن متاسفم برایشان ... یا اینکه یکی با اسم رجیستر شده و کپی رایت دار ما ! برای آنها این اراجیف و هشدارها را در مورد این دوست به هم بافته که باز هم متاسفم ... و حالت آخر اینکه خود من همهء این کارها را کرده ام که خب با توجه به شناختی که از من دارید بعید هم نیست !!! ... سرتان را درد نیاورم ... این چن خط را نوشتم چون یک درصد احتمال دادم یکوخت کسی به نام من و به کام خودش جایی شیطنتی بکند ... خواستم بداند و بدانید و بدانم ! ... ضمن اینکه همینجا اعلام می کنم که من هیچ حرف خصوصی و سکرتی با هیچکس ندارم و هر حرفی داشته باشم انقدر شهامت و خریت دارم که بروم وسط میدان شهر واستم داد بزنم ! 

*** 

پارت سوم ( لینکخبرنامه ! ) : 

 

1- دکولته بانوی گرام با یک غزل به روز است .  

2- کیامهر هم بلاخره آمد بلاگ اسکای ، منتظر بقیه هم هستم !  

3- پیشنهاد می کنم این روزها و شبها برای دومین فراخوان عکسلاگ عکس بگیرید . 

نظرات 42 + ارسال نظر
محسن باقرلو ! شنبه 20 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:18 ب.ظ

سلام جناب کرگدن !
در مورد پارت دوم که من حرف خاصی ندارم ! ولی از پارت اول خیلی خوشم آمد ... من عاشق اینجور روزمره نوشت ها هستم ... نوشته هایی که هیچچی هستند ! ... یعنی دقیقن درباره مسائلی حرف می زنند که در جریان زندگی عادی برای همه ما اتفاق می افتد و خب از دید اکثریتمان انقدر بی اهمیت و پیش پا افتاده است که رغبت نکنیم در موردشان بنویسیم ... وختی یک نوشتهء این مدلی می بینم و می خوانم سرشار لذذت می شوم و از شما ممنونم که امشب من را ساختید !
ضمنن وبلاگ خوبی داری اگه مایل به تبادل لینک بودی خبرم کن !!!

قربون شما برم من !

کیامهر شنبه 20 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:44 ب.ظ http://www.javgiriat.blogsky.com/

اولا غزل مریم فوق العاده بود
بی اغراق میگم
واقعا لذت بردم

کیامهر شنبه 20 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:45 ب.ظ http://www.javgiriat.blogsky.com/

ثانیا ممنون بابت لینک
ما رو بد عادت کردیم
همین روزهاست که یک پست بنویسی و بیایم با پررویی بگیم:
هی داداش لینک ما رو یادت رفت اخر پست

کیامهر شنبه 20 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:48 ب.ظ http://www.javgiriat.blogsky.com/

در مورد مازوخیست گرمابه ای باید بگم
هیشکی مثل تو نمیتونه مثل تو یه اتفاق ساده روزمره رو اینطور خوب بنویسه که با خوندنش خط به خط بخندی و لذتت ببری و تا ته متن بری
فقط یک مقدار حجب و حیا داشته باش برادر من
این فیها خالدون که دیگه جز لاینفک نوشته های شما شده و اصلا اگه شما ایشون رو توی پستهاتون دخالت ندید ما دلمون براش تنگ میشه و نگرانش میشیم
ولی حرکات موزون از اعضا و جوارح در حال سوختن دیگه خداییش باید شطرنجی میشد
تو این شبای عزیز خود حرکت موزون مفسده داره چه برسه به اعضا و جوارح اسمشو نیار

کیامهر شنبه 20 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:53 ب.ظ http://www.javgiriat.blogsky.com/

در مورد پارت دوم جز احساس تاسف نمیتونم چیزی بگم
کاش این ادمها نبودند
کاش این خاله زنک بازی ها نبودند
کاش بشود یکجایی باشد که آدم احساس کند آدمهایش با آدمهای واقعی توفیر دارند
چند وقت پیش روشنک هم یک همچین مضمونی را پست کرد و نوشت
انقدر سرم شلوغ بود که نشد براش کامنت بذارم
اینکه کسی با اسم کسی دیگه بره و کامنت بذاره کاملا بد و مذمومه اما از حق نگذریم شاید در بین کسانی که می آیند و از کسی بد می گویند هم درصد احتمالی وجود داشته باشه که شخص از روی لطف و دلسوزی حرف زده باشه
بد نیست این دنیا رو با اعتماد کامل نگاه نکنیم گاهی

سحر شنبه 20 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:14 ب.ظ http://dayzad.blogsky.com/

چه خوب که همه میاین بلاگ اسکای
کرگدن عزیز بابت تاخیرم پوزش
آپ هستم

امیرحسین... شنبه 20 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:32 ب.ظ http://afrand.blogfa.com

در مورد اول که من با آب سرد بیشتر حال می کنم تا با آب گرم بنابراین باید کاری کنم بهشتی بشم.
در مورد دوم هم شاید کسی قصد شوخی دارد با نویسنده اون وبلاگ یا خودت یا خودش

نیما شنبه 20 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:47 ب.ظ http://www.arezuhaye-aghaghi.blogsky.com

سلام و شب شما پر ستاره و به خیر و خوشی !

آقا قسمت اول که من هم همیشه امتحان میکنم و تا حالا به اون حد اخر نرسیدم ! شما از روش های تمرکز خاصی استفاده نمیکنی احتمالا ؟!

در مورد قسمت دوم هم که عارضم خدمتت که متاسفم و خیلی خوشحالم که مثل شما فرد بزرگی نیستم که ملت بخواند از اسمم سو استفاده کنند ! اما متاسفم برای افرادی که اینجوری با اسم یه نفر بازی میکنند !

شعر دکولته بانو زیبا بود ! بسیار لذت بردیم !

حضور کیامهر خان هم به خیر و خوشی باشه ایشالا و ایولا که اومد !

بابا محمود شنبه 20 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:54 ب.ظ http://www.a-n-a-a-r-i-a.blogsky.com

اگر برای بانو هم حقِ فرشته ی اضافی قائل باشید، نه هیچ اشکالی ندارد! مستحب است
البته اگر خودت فرشته سفارش دادی، حکم قصاصت واجب تر است
خطرناکه
شما به یک نگهبان راضی باش بگو شکر

الهه شنبه 20 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:57 ب.ظ http://khooneyedel.blogsky.com/

پارت اول ما رو به قهقهه انداخت تو این شب عزیز!خدا رو شکر که مادر محترم به هرهر کرکر نصفه شبانه ی دختر جانش به دیده ی عاقل اندر دیوانه نگاه نمیکنه وگرنه الان بی شک راهی دارالمجانینم کرده بود!رحمی به ما بکنین
امیدوارم پوستتون هم باهاتون یاری کرده باشه و تاول نزده باشه به حق همین شبای عزیز....
پارت دوم هم که نمیدونم چرا این روزا زیاد میبینم نمونش رو!توی دنیای حقیقی که خلاصی نداریم از این خاله زنک بازیا دیگه حد اقل اینجا حیا کنیم!احتمالا حیوانی درازگوش مغز اون فرد یا افراد سواستفاده گر رو مورد عنایت قرار داده بوده که از اسم شما استفاده کردن!!!دیگه اینقدر شناخته شده هستین و اعتبار دارین که این چیزا بهتون نچسبه!
غزل دکولته بانوی گرام رو هم خوندم..معرکه بود بی اغراق...مخصوصا بیت آخرش

پاییز بلند یکشنبه 21 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:00 ق.ظ

۱۰
دروووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووود

پاییز بلند یکشنبه 21 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:05 ق.ظ

پارت اول: ما تو جتنمم نمیسوزیم.. کار ما اونجا داغ کردن سرب مذابه که رو یا (تو) افراد خاطی بریزیم آخا ما از اقارب و نزدیکان خداوندیم... تو هم همینطور.. اگه از اقارب هم نباشی درجه درجه مخ خدا رو میزنی و مواد مذاب و آتیش جهنم رو میکنی گلستان.. مگه موسی نبود؟ همین کارا رو کرد که آتیش نمرود شد (درست گفتم؟ نمرود بود؟) شد گلستان
پارت ۲: این اراجیف نویسایا و کامنت های خاله زنکی تا بوده بوده و هست خواهد بود شوما اهمییت نده داداش
پارت ۳:
میخوانیم..
تبریک گفتیم
به محرم کاری نداریم عکس سکسی خواستین در خدمتیم

کرگدن یکشنبه 21 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:09 ق.ظ

چی شد پس نکبت ؟!
چرا نیومدی مسنجر ؟!
من دارم میرم بخوابما !

آلن یکشنبه 21 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:48 ق.ظ

مرد حسابی ، رفتی تو وبلاگ لینکای من ، و بهشون گفتی واسه این پسره ، آلن ، کامنت نذارین. بعد میای میگی من اینکارو نکردم.
تا همین یکی دو هفته پیش ، تعداد کامنتای هر پست من بالغ بر شونصد تا کامنت بالغ بود.
واقعن چی رو میخای ثابت کنی با این کارات ؟
دست بکش آق محسن. دست بکش. و گرنه آقت می کنم.

آلن یکشنبه 21 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:53 ق.ظ

در مورد پارت اول باید بهت بگم که خیلی هنر نکردی.
من بدبخت پنج شنبه رفتم حموم. آخرای کار یه اتفاق بد افتاد.
گاز قطع شده . به تبعش آبگرمکن از دایره حیات خارجه. و به زبان ساده تر ، آب گرم ، فرت.

راستش چاره ای نبود. باید دوش می گرفتم. اونم با آب سرد.
پدرم در اومد. ولی چسبیدا. کلی له له زدم ، تا تموم شد کارم. ولی باحال بود.

کاتیا یکشنبه 21 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:04 ق.ظ http://oldgirl.blogfa.com

ایول
اب‌گرم کن خونه‌ی ما هم همین‌طوریاست .
با این تفاصیل که من هر وقت بخوام برم حموم خودم درجه‌اش رو زمستونی می‌کنم چون اگر بذارم روی اون درجه بمونه برای کارهای روزمره مثل شستن ظرف و دست و صورت ممکنه لوله‌ها بترکند و ذوب شند .
قضیه مستضعفیه دیگه .
من ترجیحا درجه‌ی آب گرم رو کم می‌کنم و می‌رسم به سرد مطلق .
کلا بازی خوبیه.

هاله یکشنبه 21 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:29 ق.ظ http://www.zistab.blogfa.com

سلام.شب خوش...
اقا این پارت اول رو من هم امتحان کردم.ولی خوب تا اخرش نتونستم تحمل کنم...
پارت دوم هم واقعا جای تاسف داره...همه جور ادم همه جا پیدا میشه...

[ بدون نام ] یکشنبه 21 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:46 ق.ظ

درووووووووووووووووووووووووووووووود
آقا ما هم نقل مکان کردیم از اونجا به اینجا:
http://paizeeboland.blogsky.com

سهبا یکشنبه 21 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 07:33 ق.ظ http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

سلام .
میگم این خاله زنک بازی ها همش کار خانوما نیست ها !!!!
گاهی آقایون از هر خاله زنکی خاله زنک تر میشن ! میگین نه ، تشریف بیارین اداره ما ، اسنادش پیش من و سمیرا موجوده !

میکائیل یکشنبه 21 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 07:47 ق.ظ http://sizdahname.wordpress.com

حالا واسه شما خوبه که فقط دو حالت داره ... یا میسوزونه یا یخ میکنه ...
مال ما التماسیه ...
التماس میکنیم شاید گرم شه .. یه یه ساعتی طول میکشه ..حالا خدا نکنه وسظش حال نکنه دوباره سرد شه ... دیگه هیچی

در مورد پارت دوم ایضا هم نظر با شما

واحه یکشنبه 21 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:18 ق.ظ

عجب!

آقا اگر ملت رفتند جهنم! شیوه های تمیرینی حضرتعالی، استاد جواب نداد! باز که حکایت همون عالم توبه کار بنی اسراییلی می شه که!
بعد اونجا شما آب جوش جهنم هیچی اصلا به درک! اونو لابد یه جوری می شه تحمل کرد خلاصه!... با غر غر یه لشگر آدم می خواهید چه کار کنید برادر من؟!
ما از تو بهشت کاری از دستمون بر نمیاد بر شماها! حالا هی کمکهای این دنیایی ما رو پس بفرستید!

در مورد پارت دوم تون هم فکر کنم کلا نسل دهه پنجاهی ها اینجوری آفریده شدند که زبانشان سرخ باشد ما رک گویی و صراحت هم نسلان مان را تحسین می فرماییم.

مامانگار یکشنبه 21 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:35 ق.ظ

...اوا اینجا پارت ی بازیه ؟!...
درمورد پارت اول ونتیجه کار..مسئله جنس پوست...نازکی وکلفتی وایناش خیلی مطرحه !!!...

کرگدن یکشنبه 21 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:37 ق.ظ

دست شما درد نکنه دیگه !

الهه یکشنبه 21 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:38 ق.ظ http://khooneyedel.blogsky.com/

سلام ...
من الان لپام گل انداخته و شرمنده شدم وقتی اسمم رو تو لینکاتون دیدم...یه دنیا ممنون از محبت و بنده نوازیتون

فرناز یکشنبه 21 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:00 ق.ظ http://www.zolaleen.persianblog.ir

کرگدن شاید به خیلی چیزهای زندگی مثل همان آب جوش کم و کم عادت کردیه ام که روز اول زیرش سوخته بودیم ها! شب رو ملحفه هات بدنت کشیده می شد حس سوزش نداشتی؟
اوخ اوخ حالا از امشب کرگدن یهو هی گیر ندی که الان سوزش دارم یا نه بعد خوابت نبره بعد بیا خر منو بگیری...بعد هیچی بابا من سوختم دارم اراجیف میگم.

مامانگار یکشنبه 21 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:16 ق.ظ

...کرگدن جان ؟؟!!...

کرگدن یکشنبه 21 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:17 ق.ظ

جانم ؟!
مزاح عرض فرمودیم مامانگار جان !

م . ح . م . د یکشنبه 21 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:28 ق.ظ http://khatereha1.blogsky.com/

کرگدن جان ، من هم تازگی ها متوجه شدم جهنمیم ، پس برم امروز امتحان کنم اینی که گفتی ، ببینم قابل تحمل هست یا نه ...

در مورد پارت دوم ، والا بالاخره یکی از اون 2 گروه داره دروغ میگه ، دروغگو هم دشمن خداست ، پس اونا هم جهنمین ، بیان برن امتحان کنن شاید تونستن تحمل کنن ما راشون میدیم جهنم ...

پارت سوم هم بابابزرگو میدونیم که هیچ ، ماهیچ هم میدونیم که هیچ میمونه دکولته بانو که الان میرویم ...

عاطفه یکشنبه 21 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:23 ق.ظ http://hayatedustan.blogfa.com/

بابای من همیشه فقط با آب داغ حمام میکنه!
دور از جان شوما قضیه ی اون قورباغهه رو شنیدی که میندازنش تو آب سرد و زیر آب رو روشن میکنن.. بعد آب کم کم گرم میشه و در حال جوش میرسه ولی قورباغه برای نجات خودش هیچ تلاشی نمیکنه و جان به جان آفرین تسلیم میکنه..
امان از این بهشت و جهنمی که دیگران برامون ساختن.. بچه که بودم یه خط فرضی رو به عنوان پل صراط در نظر میگرفتم تا تمرین کنم و آمادگی راه رفتن رو پل رو داشته باشم!!

فرناز یکشنبه 21 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:30 ق.ظ http://www.zolaleen.persianblog.ir

از لطفت ممنون.راستی چرا من اون خصلت بارز پوست کلفتیه کرگدن یادم رفته بود؟ برای همین نسوختین دیگه
دوباره هم ممنونات

مکتوب یکشنبه 21 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:34 ق.ظ http://maktooob.persianblog.ir

آقامحسن شما فکر میکنی اینجا کجاست ؟
من سور وایساده بودم که حقمو بگیرم .
البته کافی بود آدم خواهرزاده یکی از دوستاش باشه . میگفت بشین . الان درستش میکنم :
الو؟ با سرهنگ غلامی کار دارم سرباز ! بگو سردار کرمی یه !
الو؟
حاج آقا سلامون عالیکوم . خانواده خوبن؟ منزل سوریه تشریف دارن ؟باز خونه رو خالی کردی واسه ی ....... ای شیطون ...
غلامی! دیوث ماشین کس و کار ما رو برمیداری میبری ؟ این بچه تا چاییشو بخوره ماشینش دم پاسگاه باشه ها!
بشین عمو . الان درست میشه . ...
سرباز !؟

ماهیچ ، مانگاه یکشنبه 21 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:56 ق.ظ http://www.writ.blogfa.com



مرسی ...

مهدیه یکشنبه 21 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:15 ب.ظ

سلام. من هنوز منتظرم چند نفر از بچه ها اعلام امادگی کنن برای جشن 79 ای ها! ایضا منتظر خبر شما

آلن یکشنبه 21 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:39 ب.ظ

محسن جان ، عنوانت مشکل داره داداش.
باید بنویسی " تری پارتس " . نه اینکه " تری پارت "

رضا یکشنبه 21 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:51 ب.ظ http://www.khanehpedari.blogfa.com

سلام دوست من
نوشته های جالبی داری
موفق باشی

رها بانو یکشنبه 21 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 03:37 ب.ظ http://raha-banoo.persianblog.ir/

سلام کرگدن جان

پارت اول کلی چسبید ! داداش من که کلاً علاقه ی زیادی به خودسوزی با آب داغ داره ! هر وقت از حموم میاد بیرون عین لبو سرخ شده و خودشم می ناله که آخ آخ سوختم سوختم سوختم ! ( من که معتقدم یه تخته ش کمه ! البته اینو توی دلم میگم رو حساب کوچیکتری و این حرفا ! )

و اما پارت دوم ... تنها چیزی که می تونم بگم اینه : بی خیال !
1) غزل زیبایی بود ...
2) و همچنان وسوسه ی مهاجرت به بلاگ اسکای ادامه دارد ...
3) مرسی واسه اطلاع رسانی ...

سمیرا یکشنبه 21 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 03:43 ب.ظ http://nahavand.persianblog.ir

خب یه آبگرمکن بخرید خودتون رو راحت کنید دیگه!!!

کرگدن یکشنبه 21 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 03:45 ب.ظ

مگه مرض دارم ؟!
هم آب گرم میکنه هم آدمو سرگرم میکنه !!

من و من یکشنبه 21 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:30 ب.ظ

باید این جور تست مقاومت رو تو دستشویی از خودت بگیری ببینیم اونجا چه قدر دوام میاری
تو حمام که هنر نیست
یوهاهاهاهاها

من و من یکشنبه 21 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:30 ب.ظ

مزاح فرمودیم ها
سو تفاوت نشه یه وقت :-)

فلوت زن یکشنبه 21 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:16 ب.ظ http://flutezan.blogfa.com

سلااااااااااااااااااااااااااام.
من تحملم در مقابل آب داغ خیلی زیاده ، انقد که یه وقتا با آب داغ ظرف می شورم و انگار نه انگار !
در مورد این اتفاق گرمابه ای شما هم که خب دمای بدنتون کم کم با دمای آب یکی شده ! اما واقعاً جالبه ها !
برم غزل مریم بانو رو بخونم !

سحر دوشنبه 22 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:03 ب.ظ http://dayzad.blogsky.com/

پارت اولتون خیلی باحال بود نیشم تا بناگوش باز شده بود چه کارهایی میکنی آقا محسن!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.