گفتم نمی نویسم چون واقعن نمی تونستم بنویسم ... چون حرفی نداشتم ... هنوزم ندارم ... چون خالی و لال شده بودم ... چون لحظه های تلخی رو تجربه کردم که مستحقش بودم و نبودم ... بودیم و نبودیم ... مریم طفلک رو هم اذیت کردم ... روراست ، افراط در وبلاگ نویسی و وبلاگ خونی و ساعتهای بی شماری از سهم زندگی مشترک رو وقف دنیای مجازی کردن بدجوری زندگیمو خراب کرد ... طوری خراب کرد که باید از نو بسازمش و من برای این ساختن با انتقام شروو کردم ... انتقام از اولولون و کرگدن که ناخواسته گند زدن به زندگی م ... باور کنید آسون نیس بعد این همه سال تیشه به دیوارها و سقف های ساختهء خودت و ذهنت زدن و برگشتن سر خونهء اول و همه چیز رو از نو دیدن و تلاش برای دوباره شناختن و بازتعریفشون ... اینا رو خلاصه وار میگم صرفن واسه اینکه بفهمید تعطیل کردن وبلاگ واسه کسی که ده سال از زندگیشو خوب یا بد پای این فقره گذاشته کار راحتی نیس ... قر و اطوار و ناز و ادا نیس ... با خودم و دوستانم بازی کردن نیس ... اون موقع اصرار و لجبازی ای به ننوشتن نداشتم ... حالا هم ندارم ... هنوز هم حرفی ندارم و لالم اما چه میشه کرد ... گردونهء زندگی واسه هیچکس وانِمیسته ... این تویی که باید دمبالش بُدُوی اگه می خوای زندگی کنی و نه برعکس ... کامپیوتر و تلویزیون و موبایل رو خاموش کردن و توو محاق سکوت و بغض به سیگار و الکل و روانپزشک و آرامبخش پناه بردن هیچوخت واسه هیچکس راه حل و چارهء دائم نبوده و نخواهد بود ... اینجور دست و پا زدن ها فقط مسکّنن ... فرصت و مُهلتن واسه دست به زانو زدن و بلند شدن ...
بیشتر از دو ساعت نشستم جلوی مانیتور تا بتونم این چن خط رو بنویسم ... جددن انگار این چن وخت که اینجا ننوشتم دستم و مغزم خشک شده ... بذارید اینجوری بگم که در طول این سالهای وبلاگ نویسی م خیلیا تعطیل کردن و رفتن ... چه مهم ؟ ... واقعیتش اینه که هر کدوم از ما یه ستارهء کوچیکیم توی این شبه کهکشان بزرگ دنیای مجازی ... عینهو آدممورچه های ریز توی دنیا و زندگی واقعی وختی که از اون بالا بالاهای ابرا بهشون نیگا کنی ... سوسو نزدن یه ستارهء کوچولو نظم راه شیری رو به هم می زنه ؟ ... نه نمیزنه ... غرق شدن یه مورچهء ریز توی سوراخ دستشویی چطور ؟ ... اینم نه ... واقع بین باشید لطفن ... خب واقعن نه ... یعنی به تلاونگ چپ کائنات هم بر نمیخوره ... بس که پیر و قدیمه ... بس که از این اومدن رفتنا دیده ...
اما ... اما اینبار و این تعطیلی - لااقل از دید من - یه فرق بزرگ با تعطیلی هایی که تا حالا توی بلاگستان دیدم داشت و اونم لطف و محبت بی دریغ و زلال و تموم نشدنی شما نازنینا بود ... گواهش هم تعداد بازدیدها و کامنتها و پست گذاشتنا و سراغ گرفتناتون توی این حدود ۴۵ روزی که کرکرهء اینجا پایین بود ... به جان عزیزترین هام و به مرگ خودم نمی خوام بگم من فلان و من بهمان و ... هیشکی ندونه دیگه خودم که می دونم هیچ خری نیستم ... بابا به خدا من حتی هنوز درست نفهمیدم شماها چیچی این کرگدن ۳۵ ساله خسته و عنق و بداخم و مزخرف اراجیف نویس رو دوس دارین که انقد خاکمال و شرمندهء محبتهای مدامتون می کنیدش ... اینو جددی میگما ... فرقی ام نداره ، چه توی وبلاگ چه توی ارتباطات واقعی ... شاید هیچوختم نفهمم ولی هرچی که هست واسه من یکی که خوبه ... قشنگه ... با ارزشه ... عینهو یه تیکه نون تازه که سر گذر پای یه سقاخونه افتاده باشه بوسیدنی و روی چشم گذاشتنیه ...
-
سعی می کنم گاه گداری اینجا باشم زیر سایه تون ...
از کیامهر عزیزم و از همه تون دنیا دنیا ممنونم
و روی ماهتونو می بوسم .
سلاااام کرگدن بسیار عزیز.
مثل آدمای با فرهنگ که فردای روز مهمونی ، زنگ میزنن به صابخونه و ازش تشکر میکنن بابت زحماتش....الان اومدم تشکر کنم بابت مهمونی دیشب.
(آیکن یه آدم بسیار با فررررهنگ و کمالات و وجنات و.....)ممنون از شما و از کیامهر عزیز.
عنوان و عکسی که برای پست خالی دیرور گذاشتی خیلی باحاله!...
کرگدن جان یه چیزی بگم باس قول بدی که ناراحت نشی ما که نمیدونستیم دلیل ننوشتنت چیه اما الان که فهمیدم مربوط به عهد و عیاله واللا دیگه اصرار ندارم بنویسی.طرف مقابل آدم حتی و حتی اگه سیگارم زیاد بکشه آدم حرصی میشه چه رسد به وبلاگ نویسی تمام وقت! اصلا برای زنا همه چی هووئه آقا، هوووووووو ولی بنویس،مارم خل مشنگ کردی تو یه الف کرگدن...!
آقا ما هم سلام
اونم در ظهر ابری بهمن ماه
سلام.
خوش اومدی شهریار...
واقعا خوشحال شدم...
امروز یه خورده عصبانی بودم .ولی وقتی برگشتم خونه و اینجا رو دیدم خیلی سرحال شدم...
چقدر خوشحالم از برشتنتون عمو محسن...هممون خوشحالیم...عین بچه ای که دنیا رو بهش داده باشن و شاد باشه می مونه...عمو محسن یه چیزی رو رو راست بگم؟خیلی ها توی این محیط مجازی رفتند...خیلی ها...بعضی هاشون دوست داشتنی بودند و بعضی هاشون شاید نه...بعضی هاشون وبلاگ نویس های تازه کاری که بعد از چند تا کار عجیب غریب که شاید اصلا ربطی هم چندان به نوشتن نداشته باشه سریع آمار بازدیدشون بالا رفت و با همون افزایش رقم آمار ابروهاشون هم بالا رفت...نمی دونم چرا افرادی که توی نصف حرفهاشون به جای منطق و دو کلوم حرف حساب، فقط منم و منم و غرور نهفته ست اصلا برام دوست داشتنی نیستند و هیچوقت نفهمیدمشون...معتقدم فردی که یک وبلاگ نویس خوب باشه احتیاجی به منم منم کردن و خود نشون دادن نداره چون مردم خودشون شعور و سواد دارند و خوب و بد رو خوب تشخیص میدند...خیلی از وبلاگ نویسان بزرگی هم که حرف اول رو می زنند هیچوقت به خودشون مغرور نبودند...چون همون غرور میتونه از صدر به زیر بیاردشون...و دوست دارم بهتون بگم که یکی از دلایلی که هممون به شما و این خونه وابسته ایم و برامون دوست داشتنی هستید و فراموشتون نمی کنیم همین خصیصتونه...اتفاقا همین الان پیش بابا مامانم ذکر خیرتون بود...خصوصیات اخلاقیتون واقعا منحصر به فرده و علاوه بر وبلاگ نویسی خوب، از نظر اخلاقی می تونید برای خیلی از ماها الگو باشید...همیشه دلتون شاد و لبتون خندون و تنتون سلامت که می دونم بهترین چیزه...
سلام
خیر مقدم قربان . خلاصه یه ملتی رو آسوده کردین . دیگه خیالمون راحت شد که می نویسین . حتی اگه گاه گاهی باشه هم خوبه
هم چنان کف ، سوت ، هورااااااا.
سلام محسن جان
آقا دلمون وا شد بخدا هم با این عکس با چهره کودکانه هم با این نوشته هات ممنون که هستی
خیلی خوشحالم بازم هستی
این ژست جدید عکس گرفتنت منو کشته چرا اینقدر مثه این بچه لوسا شدی؟
گردنشو کج نکنهه اینقدر اونو
همسر دست و دلباز هم که هستی
ممنون که نشون دادی هنوزم خاطر بچه ها برات عزیزه خاطرت خیلی برامون عزیزه آقا روی ماهتونم میبوسیم از راه دور
سلام عرض شد خدمت جناب محسن خان عزیز
از بازگشتتون خیلی خیلی خوشحال شدم ...
جای خالیتون در وبلاگستان توی این 45 روز بشدت احساس میشد ...
امید آنکه تا همیشه ها باشید و بنویسید و ما رو مشعوف کنید با قلم ساده اما قشنگ و صمیمیتون ...
با این چیزهائی که تو دسته محاله بتونی اون شیکم رو آب کنی ..از من گفتن ...
سلام .
آقا تبریک .
خوشحالمون کردی .
آقا به خدا آدم از این همه فروتنی و بی ادعایی اشک تو چشماش جمع میشه...
قدر خودتون رو بدونین...
جدی میگم
و امیدوارم اطرافیان هم قدرتون رو بدونن...
کم تر دیدم آدمی مثل شما که هم سوادشو داره و هم معلوماتشو اینطوری فروتنانه با دیگران رفتار کنه...
ممنونم... تمام انتقاداتتون هم به دیده ی منت
اصلا من مینویسم تا شما و دوستان انتقاد کنین تا من بتونم بهتر بنویسم...
همیشه آرزومه کتابی بنویسم که برنده ی یک جایزه ی ادبی معتبر شه...و این آرزو جز با نوشتن و نقد شدن امکان پذیر نیست.
مرسی.(آیکون گل فراوان که در بلاگ اسکای یافت مینشود)
خوش اومدی........
دروووووووووووووووووووووووووووووووووووووووود
ممنونم محسن
پاسخ:
در ابتدا درووووووووووووووووووووووووووووووود و سپس دوباره:
دومن:
الهی من فدات بشم که این همه زحمت کشیدی و وخت گذاشتی
این کارت برام خیلی ارزش داشت٬ میتونستی این کارو نکنی و فارسی بنویسی... تو فوق العاده ای کثافت٬ عاشقتم بی شرف ف ف ف ف ف
یه دونه ای تو دنیااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
در ادامه ی دومن :
bonjour mon cher miel, M. Golabi, comment faites-vous l'homme? delam i miss you shode pour vous, Avazi, comment tu as fait? Je veux dire, comment vous avez écrit ceci messege selon la langue France?! vous êtes intelligent et Kheli celever cher badom Chaghale. ina Hamèye ba Je t'aime ziad Kheli, tellement, tellement ziadddddddddddddddddddddd
Je le répète, pour toujours je t'aime havarta zaghartttttt
shombulet établi et ferme
سومن:
هررررررررررررررررررررررررررر هرررررررررررررررررررررررررررررررررررررر هرررر
چارمن:
دوسٍت دارم هوارتااااااااااااااااااااااااااااا
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام.
اومدم دوباره بگم که خیلی خیلی خوشحالم که برگشتین !!!!!!!!
کرگدن ِ قهرمان
همیشه اینجا بمان
خوشحالم
فقط همین...
بعععععععععله! به این میگن مررررررررررررررد!
به پاییز بلند جماعت خیلی اعتباری نیست (یعنی راستشو بخوای اصلا اعتباری نیست!) تحقیق کن ببین این چیزایی که به زبون کفرستون نوشته حرفای بدی نباشه یه وقت!؟...
سلاااااااام و عرض ارادت به همراه تعظیمات ویژه ی 90 درجه ای....
امروز کیامهر خوابه و من از این فرصت استفاده میکنم و خودم صبح بخیر اول رو میگم...
صبحتون بخیر...پنجشنبه تون قشنگ و دوست داشتنی
واقعا خوش اومدید
برقرار باشید
خوش امدی
سلام.......چقدر این عکس نوستالوژی دارد.......هر بار می آیم و می بینم و توی دلم قند اب میشود........
خصوصی داری مادر جان.......یورولمیسان
سلام و عرض ارادت...
وخت بخیر عزیز..
آقا ما تا شمبه نت نداریم دلمون میتنگه خب!
سلااااااااااااااااااام شهریااااااااااااااار
منم هستمااااااااااا
منم می خونمااااااااااااااااااا
بازگشت گاه گاهتون هم تبریک!
هم نام عزیز!
یوهاهاها! خواب من در کمتر از یه هفته تعبیر شدا!!!
مرسی که اومدین.
میدونستم برمیگردی کرگدن ولی نمیدونستم این همه طاقت میاری و نمینویسی.
خدا رو شکر که برگشتی
عکس این پست هم بسیار بسیار خوشمزه میباشد اون نون باگت ها و نوشابه وااااااااااای
:)
سلام
خب خدا رو شکر هر چه که بود ازش گذشتید...
سلام از اونجا که به صبح بخیر نرسیدم حالا میگم شبتون خوش
خداییش
جنبه منفیش که قابل گفتن نیست
اگرم مثبت میشد نهایتا برای ما بار منفی داشت
چون اونوقت شما هیچ وقت بلاگر نمیشدین...
در کل همش منفی بود دیگه...
آقا ما توی وبلاگ خودمون عرض ارادت کردیم گفتیم مجددا برسیم اینجا هم خدمتون به دست بوسی...
برای شادی ارواح طیببه در این شب جمعه ایه، همگی دوستان با هم بزنین اون دست قشنگه رو به افتخار "باززایی" کرگدن خان بلاگستان ایران زمین...دستا شله...آهااااا....ها ماشاءالله....
کرگدن ما داره نقش ققنوس رو بازی میکنه...در اساطیر ایران زمین ققنوس باز زایی میکنه،در بلاگستان هم کرگدن!!
ما در کل مخلصیم
سلام!
چقدر دیر اومدم!
ببخشین!
چه چند خط خوبی...
زندگیتون همیشه پایدار باشه! خوش باشی جناب کرگدن!
با قلب بزرگ و پر محبتتون!
کرگردن عزیز به هرحال مریم و هرکسی دیگه جای مریم بود ناراحت میشد ...
پست خوبی بود
سلام
من تازه تورو پیدا کردم حالا تو میخوا بری؟؟؟
پی نوشت:
در عجبم از کامنتهای دوستان بالا یا نوشته کرگدن رو نخوندن یا خوندن نفهمیدن چی شده یا فهمیدن چی شده ولی به روی خودشون نمیارن!!!
سلام......صبح بخیر...........از آخر.............
اول............................
زندگی مشترک حفظ باید گردد.
ولی اینجا تعطیل نباید گردد.
تبریک به مناسبت بازگشت.
اولین باری که اومد وبلاگت ...تعطیل کرده بودی و رفته بودی و ...اوووووه ه ه ه...دوستات رو خیلی ناراحت کرده بود و دلتنگ...
باورت می شه با خوندن کامنت هاشون گریم گرفت...
و الان...داری می نویسی...کم کم ... اما انگار برای همه حکم آب زمزم رو داره بین صفا و مروه...
اینجا... تو این دنیای مجازی همه دوستت دارن کرگدن
و این خیلی باارزشه...خیلی
عیدت مبارک...