چن خط برای عسل عمو

الان نگار کوچولو ( دختر داداش مجید ) حدودن ۱۶-۱۷ روزه است ماشالا ... و ما فقط یکبار همان روز اول توی بیمارستان صورت ماهش را دیده ایم ... دورادور هم شنیده ام که مامان گله کرده که نمی گذارند آدم بعد یک عمر آرزو نوه اش را ببوسد چون می گویند بچچه مریض می شود و بابا هم گفته اگر اینها معرفت داشتند حالا که فقط قد یک خانه فاصله داریم و بچچه ده روزش هم گذشته ، بغلش می کردند و می آمدند نیم ساعت می نشستند که ما هم نوه مان را سیر ببینیم لااقل از دور ... و همسایه ها هم گله کرده اند که چرا روز مهمانی رونمایی از نورسیده ! نوزاد را یک توک پا نیاورده اند که جماعت ببینند و از این دست گلایه ها ... حالا من کاری ندارم ، بلاخره هر کسی یک راه و روشی برای خودش دارد ولی اینطوری هم بنظر من رسمش نیست ... البته من بعد از فرو نشستن ذوق و شوق اولیه با توجه به روحیات خاص همسر اخوی حدس می زدم که اینطوری بشود و اصلن بعید نیست چن سال بعد یکروز توی یک جشنی عید دیدنی ای چیزی نگار خاتون را ببینیم که چشمم کف پاش برای خودش خانمی شده و از دور و با ترس و لرز برایش یک لبخندی بزنیم و با لحن کمیکی بگوئیم : ماشالا نگار خانوم عسل عمو کلاس چندمی ؟!  

- 

سال 63 وختی وحید به دنیا آمد ما شهرستان زندگی می کردیم ... یک همسایه ای داشتیم به نام آقای نصرتی که از آدمهای نیک و نازنین روزگار و دوست و همکار بابا بود و همیشه یک اورکت آمریکایی می پوشید ... روز اول وختی با همسر مهربانش آمده بودند دیدن مامان و نوزاد ، آقای نصرتی موقع رفتن وحید را ورداشت چپاند زیر اورکتش و به شوخی گفت خب اگه امری ندارید ما مرخص می شیم ! ... یا هر کدام از ماها که همان روزهای اول تا سر حد آبلمبو شدن از تمام نواحی ماچمالی می شدیم ! ... خب چی شد ؟ ... دور از جان مگر وحید از اورکت آقای نصرتی و ماها از ماچمالی فامیل و همسایه ها و هم دهاتی ها درد و مرضی گرفتیم ؟! ... نمی خواهم مثل این آدمهای بی فرهنگ فرتی شرتی افراطی بی منطق حرف بزنم ها ... بعله رعایت بهداشت نوزاد از اوجب واجبات است ولی هر چیزی یک حساب کتابی دارد بلاخره ... مریم هم یک همچین عقیده ای دارد که نوزاد را کسی نباید ببوسد و اینها بی فرهنگ بازی ست و از اینجور حرفها ... نمی دانم شاید واقعن من اشتباه می کنم ولی حتی اگر حق با من هم نباشد ، در اینکه نسل جدید یک نسل ماشینی افراطی بی عاطفهء زرورقی ست شکی نیست ...   

- 

اینها را به عنوان گلایه نگفتم ها ... این مسئله خانوادگی و شخصی را اینجا ثبت کردم که بماند تا شاید یکروز سالها بعد اگر نگار باقرلو از خودش پرسید که چرا من عموهای درست و حسابی و صمیمی و گرمی ندارم ، با خواندن اینها جواب سوالاتش را پیدا کند ... والسلام . 

- 

نظرات 51 + ارسال نظر
آرمـــــ ــــان چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 02:56 ب.ظ http://lie-f.blogfa.com/

نسل ماشینی افراطی بی عاطفه زرورقی -پاستوریزه- !!!


نود و نه درصد حق با شماست

تب۴۰درجه چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 02:59 ب.ظ

خوب اون کارها وبلاهای آسمانی را سرمان نازل میکردن
که الان اینجوری پوست کلفت شدیم.
والا اگر من وتو رو هم وسط زرورق ودور ازچشم همه
نگه میداشتن،یک سوسول بار میومدیم که با
اولین باد پاییزی وبهاری کله پا میشدیم چه برسه
به این که سرتا پامونو بلیسن!

دکولته بانو چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 03:09 ب.ظ

می‌دونی؟...مامان بزرگ و پدر بزرگ و عمه و عمو و دایی و خاله ها حق دارن خب بخوان به کوچولوشون نزدیک باشن و ببوسنش ... و از اون طرف هم پدر و مادر یه عروسک کوچولو دارن که می ترسن حتی با بوس آسیب ببینه...نباید یه طرفه به قاضی رفت...در ضمن اینکه پدر و ماد ر بزرگ حق مسلمشونه که نوه‌ی شیرینشونو ببینن ... حالا منم معتقدم بچه‌ی زیر ۱۰ روزو نبوسیم بهتره...اما نمی‌شه به مادربزرگ یا پدربزرگ گفت که بچچمو ، نوه تونو ، مغز بادومتونو، نبوسید ...

ایرن چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 03:12 ب.ظ

نمیشه بهشون خرده گرفت.فرهنگ بچه بزرگ کردنشون با شما فرق می کنه.هر چند من هم قبول دارم که نباید بچه رو بوسید.بچه هم عصبی میشه.باور کن!من بچه بودم.4 سالم بود.کل هیکلم لپ بود.همه می خواستند ماچم کنند.دهن بعضیا بو میده.بعضیا آب دهنشون زساده.بعضیا سیگاریند.من فرار می کردم از دستشون.عاجز بودم.برخورد درستی نیست با بچه.یا این که بچه رو پرت می کنند تو هوا.بعدشم اون زن مگه چند روزه زایمان کرده.مادر شده.تحول بزرگی براش ایجاد شده.نیاز به فرصت داره برای جا افتادن تو نقشش.حق داره خونه ی کسی نره و یا سر نزنه فعلن.به نظرم زمونه ای نیست که از کسی بخوای گلایه کنی.نگار هم بزرگ بشه مطمئن باش هیچ وقت گلایه نمی کنه.چون ویژگی های زمان تغییر کرده.

ایرن چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 03:17 ب.ظ

حالا میشه من به جاش عسل تو باشم؟فاصله سنیمون جواب میده....

کرگدن چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 03:38 ب.ظ

مریم جان ؟!
فقط می خواستی ما رو ضایع کنی ؟!
توو رومون میگی کسی بچچه منو ببوسه نصفش می کنم و اینا ! بعد میای اینجا همچین می نویسی ؟!!

کرگدن چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 03:39 ب.ظ

ایرن جان ؟!
اولن فاصله سنی دار عمه ته !
بعدم اینکه تو ام عینهو مریم موضعت مشخص نیستا !
از اونور میگی فراری بودم از قوم یعجوج ماچمال ! از این ور می خوای عسل عمو بشی ؟!!

هیشـــکی ! چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 03:45 ب.ظ http://hishkii.blogsky.com

سلام .
حالا که دعوا سر عسل شدنه خودم عسل بشم خوبه ؟!

هیشـــکی ! چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 03:48 ب.ظ

نمیشه حالا بچچه رو از راه دور ببوسن تا یه ارزن جون بگیره ؟!

دکولته بانو چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 03:49 ب.ظ

من خودم از وقتی که بزرگتر شدم...هیچ بچچه ای رو نمی بوسم...مگر دستشو...خودتم می دونی...یا اینکه تو خونواده ای باشه که به فرت فرت ماچ شدن عادت داشته باشه...اما معمولن بوس نمی کنم صورتشو...خب...حرف زدم...می خواستی بکشی منو...گفتم که باید حق داد به دو طرف...بهتره آدم خودش اصرار نداشته باشه رو بوسیدن بچچه...و اینکه ایرن راست می گه...شما اصلا مهلت ندادین مادر امروز یکم با قضیه کنار بیاد...مخصوصا با مشکلات و شرایطی که براش پیش اومده...به شخصه ترجیح میدم بچچه دار نشم که این مسائل پیش نیاد و پشتم حکرف نباشه...حالا که می خوای اینم اینجا بگم که خیلی خاله زنکی...خیلی...و تحت تاثیر حرف مادر !...یک طرفه تاختنت هویداست...

دکولته بانو چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 03:51 ب.ظ

اکثر چیزایی که گفتم به خودتو اینجا نوشتم...خودت خواستی...سعی کرده بودم نگم...

ایرن چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 03:56 ب.ظ

خب از تو برمیاد ملایم باشی.نکنه خشن دوست داری؟گفته باشما من یواش یواش دوست دارم.عینهو عسل که هی کش میاد:))))))))))
بعدشم محسن جان تا 40 سالگی فاصله ای نداری.راحت و با یه کم اغراق می تونی عموی بنده باشی...
در ضمن عمه ی ما قابل شما رو نداره!تو فقط بگو کی بفرستمش..فقط واسه عسل بودن زیادی سبزه است....

کرگدن چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 04:01 ب.ظ

واقعن این حرفا خاله زنکیه ؟
اینکه میگم نسل جدید در اثر همین ایزوله شدن ها و وسواس و حساسیت های افراطی و بیجا بلحاظ خلقیات و رفتار و عواطف این شکل نامطلوبی شده که الان هست خاله زنکیه ؟ ... اصلن حرف من بوس نیس ! ... بوس یه مثاله ... یه نماده ... یه نشونه س ... که نشون میده والدین این بچچه در آینده روابطش رو حتی با ما چطوری می خوان ... می فهمی حرفمو ؟ ... اصلن مگه بچچه های زیر ده پونزده سالی که دور و ورمون می بینیم اینجوری نیستن اکثرشون ؟ ... سال تا سال ام فامیلاشونو نمی بینن ... می خوای ده تا مال برات بزنم همین الان ؟ ... بچچه های نزدیک فامیل که خیلی از بستگانشون رو حتی وختی می بینن خیلی نمیشناسن ! ... حرف من اون خمیر مایه احساسی عاطفی نسل جدیده که متاسفانه این مدلی سرشته میشه ... ناخودآگاه یاد می گیره که اگه عمو و خاله و دایی و عمه شو خیلی هم ندید و باهاشون گرم و صمیمی نبود هم نبود و اصولن اینجور مفاهیم به تخمش ! ... این بده دیگه ... نتیجه ش میشه همین چیزایی که هر روز می بینیم و می شنویم ... در هر حال اگه حتی تمام خوانندگان این پست هم نظرشون مثل تو و ایرن باشه باز من سر حرفم هستم ... والسلام !

کرگدن چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 04:06 ب.ظ

ایرن بچچه پر رو !
من که خودم همیشه اذعان دارم پیر شدم !
حالا لازم بود این مدلی ما رو از ادامه حیات جوانانه و تین ایجری نا امید کنی و با آر پی جی یزنی توو پرمون نکبت ؟!!

امی چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 04:07 ب.ظ http://weineurope.blogsky.com

کامنت های دکولته بانو خیلی بامزه بود

هیشـــکی ! چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 04:11 ب.ظ http://hishkii.blogsky.com

اوهوم قبول دارم داداشی
با این کامنتت گرفتم چی میگی..

کرگدن چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 04:13 ب.ظ

نخیر هیشکی بانوی گرام !
قبول نیست شما مواضعتون رو همون اول مشخص فرمودید و در جبهه دشمنان ما و اسلام و مسلمین قرار دارید !!

فرشته چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 04:24 ب.ظ http://surusha.blogfa.com

اول بگم که من کاملا نظر شما رو در مورد نسل جدید قبول دارم...

اما در این مورد هم به نظرم همه یه جورایی حق دارن...

میدونی کسی که خودش بچه کوچیک داشته میفهمه من چی میگم..آدم یه حس بدی داره اون اوایل ...نمیدونم ...انگار حس میکنی بچه اتو ازت گرفتن..اینه که یکم عکس العمل های مزخرف نشون میدن مامانای تازه...!

سخت نگیرین...عسل عمو محبت رو خوب تشخیص میده...هیچ کس به اندازه بچه ها نمیتونن محبت واقعی رو بفهمن و حس کنن...

کرگدن چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 04:25 ب.ظ

عسل عمو محبت رو خوب تشخیص میده...
هیچ کس به اندازه بچه ها نمیتونن محبت واقعی رو بفهمن و حس کنن...

نمی دونم چرا با این جمله تون بغض کردم ! ... مرسی ...

مریم چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 04:49 ب.ظ http://mazhomoozh.blogfa.com

من هم دوست ندارم بچه ده روزه یا دو هفته ای را دست بزنم. خودم دوست ندارم آخه کوچیکه و لزج. می ترسم قل بخوره پایین موقع بوسیدن ولی در کل با باقی حرفاتون موافقم که نباید بچه رو دور کرد تا هیچکس نبینتش.

کاتیا چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 04:55 ب.ظ

منم کاملا با این قرتی بازیا مخالفم....
عکس پسرخالمو که دیده بودین ؟
ما کلا همهمون از نوزادی مچاله و آب لمبوش کردیم
الان هم عین شیره
دچار هیچ مرضی هم نشده
تازه خودش هم اصلا لوس و قرتی نیست.

من خودم هم مطئنم اگر روزی صاحب بچه شم اجازه میدم همینطوری رشد کنه... چیه واسه بچه محیط ایزوله شده درست میکنن...

اون همسایتون خیلی بامزه بود...یعنی خیلی بامزه بود...
خیلی.

کاتیا چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 04:57 ب.ظ

فقط یک چیز رو بگم
من خودم به بچه نوزاد نزدیک نمیشم
به نظرم چندشن
خیلی شل و ولند و چروک پروک و ظریف
بذار بچه ۲ ...۳ ماهش بشه
اونوقت میشه آب لمبوش کرد طوری که عادت کنه و واکسینه شه

شهاب آسمانی چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 05:24 ب.ظ http://empyrean.blogfa.com/

ای بابا ...
یعنی ده روزه برادرزاده اتو ندیدی ...!؟
عجب روزگاری شده ...!

رولی چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 05:39 ب.ظ

سلام بر خان عمو.
۱-کاش این بحث مطرح نمیشد.خیلی خانوادگیه.
۲-من در جناح محسن هستم.که نسل جدید تغییرکرده.که اگه اون بوس باعث بیماری بشه درمون داره اما اون دردی که به دل بزرگترا میمونه درمون نداره.
۳-بوس کلا خیلی خوبه.
۴-باید دید خانواده عروس خانم تاحالاچن بار نگار خانم رو بوسیدن.
۴-البته در مورد کسایی که جزام دارن یا آنفولانزای خوکی(دور از جان خانواده محترم باقرلو) نظر من فرق می کنه.

ژاکلین چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 06:22 ب.ظ http://17pm.blogfa.com

اوه اوه! عمو اینجا سر بوس تفی چه بحث داغیه!!!

نسل زرورقی رو خوب اومدی...والا اگه بچه ی من باشه می برمش تا همه یه دل سیر ببیننش بعد هم غیر مستقیم می گم بوس تفیتونو نگه دارین واسه یه سال بعد!!! خوب بچه مریض بشه دردسرش واسه ننه باباشه!!! نه عمو جونش!!!
البته اونو تو ایزوله هم نگه نمی دارم که سوسول بار بیاد و زرتی مریض بشه!
خلاصه جای شما بودم از سر لج هم که شده تلپ می شدم خونشون!!!

فاطمه (شمیم یار چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 06:46 ب.ظ

سلاممممم جناب کرگدن
اینجانب به عنوان یه مامان با تجربهعرض می کنم
خوب اگه بخواهیم از مقوله بوس نگاه کنیم حداقل تا بکی دوماه رعایت بشه بهتره دقیقا مثل سایر نکات بهداشتی هبنجور نیست که با عدم رعایتش برای همه مشکل پیش بیاد ولی بالخره چند درصد هم که باشه رعایتش بهتره بعدش هم بوس داریم تابوس و این مهمه...
از اون که بگذریم از جنبه عاطفی همزمان با کاغذی شدن نسل امروز سن گیرایی و درک بچه ها هم اومده جلو و دقیقاا با فرشته خانوم موافقم که به موقعش مهر و محبت دلی اطرافیان درجه ۱ خودشون رودرک می کنند و همینطور بی مهریشون رو و حتی با یه منطق خیلی قوی میزارن جلو چشمت من اینو تو بچه های خودم تجربه کردم...
و همچنین وضعیت عمومی مادرا پس از زایمان یکسان نیست...
پس خاطر جمع عموی مهربون نگار ممکنه دیرتر ولی حتما
مهر دلی عموها و بقیه اطرافیانش رودرک خواهد کرد...

وروجک چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:11 ب.ظ http://jighestan.blogfa.com

اصلا هیچ ربطی به نسل امروزو دیروز نداره به نظر من چون اینو با چشم خودم دیدم بچه های فامیل ما همه اختلاف سنیاشون کمه و پشت سر هم به دنیا اومدن اما برخورد خانواده ها با این مساله فرق می کنه این از نظر من کاملا سلیقه ایه یادمه یکی از بچه ها به دنیا اومده بود از اونجایی که من عشق بچه دارم زرتی رفتم بچه رو ببینم اطرافیا بهم گفتن یه وقت بچه شو نبوسیا فلانی حساس رو بچش می کشتت حتی به بابای بچه هم اجازه نمیده بچه شو ببوسه وو حسرت یه بوسه از بچه شو داره بیچاره تا اونجای که من یادمه تا سه ماهگی نذاشته بود بچه شو ببوسه تا اخرش دیگه با هم دعواشون میشه مرده هم می خواسته لج زنشو دراره بچه رو می بنده به بوسه که زنه حالش بد میشه
از طرفی یکی دیگه از فامیلا فارغ شده بود رفتیم بچه ش خیلی تو دل برو بود دیگه داشتم کلافه می شدم که نمی تونم ببوسمش یه خورده نشستیم دیگه گفتم بلند شیم بریم مادر بچه ازم پرسید ووری جون بچم خوشگله ؟ من گفتم اره ماشالا خیلی نازه گفت چرا دروغ میگی اگه خوشت اومده بود حداقل یه دونه می بوسیدیش دل من خوش باشه منو میگی هم خوشحال بودم که می تونم بچه شو بچلونمو ببوسم هم ناراحت که چرا دل این بنده ی خدا رو شکستم حالا هرچی قضیه رو تعریف می کردیم براش قانع نمیشد که
خلاصه اینکه من زیاد دیدم افرادی رو که میگن با بوسه علاقه تو نشون بده به بچه ولی خوب میگم سلیقه ایه وو سلیقه ها هم با هم فرق می کنه

وروجک چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:13 ب.ظ http://jighestan.blogfa.com

راستی اسم پستتو خیلی دوست داشتم
هیشکی مثل عموی ادم نمیشه البته از نظر من
من عاشق عمومم اما خب مثل اینکه من و شما جاهامون یکمبا هم عوض شده من در حسرت دیدار عمومم شما در حسرت دیدار بچه ی برادرت

مکث چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:16 ب.ظ http://maks2011.blogsky.com

من کل با بوسیدن زیاد موافق نیستم مگر بوسیدن عاشقانه. والسلام. نامه تمام.

کرگدن چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:20 ب.ظ

بابا اصلن بحث بوس نیست ...
چرا بحث رو لوس و لوث می کنید شما ...
خورد توو ذوققم ...
انقد که دلم می خواد الان این پست رو حذف کنم ...

روشنک چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:33 ب.ظ http://hasti727.blogfa.com

مهم بوس نیست....مهم زن اخوی تونه که نمیتونه حس کنه یه فرشته کوچولویی که خدا به خانواده باقرلو داده چقدر براشون عزیزه و مهم تر از همه این که بعد از یه گردان پسر یه دخمل خوشگل به باقرلو ها اضافه شده و همه دوسش دارن و نوه اول هم که هست...باید بذاره بچه محبت خانواده رو حس کنه و تو حمایت و با عشق اونا بزرگ بشه....
سهم مادری خودش که همیشه محفوظه

دکولته بانو چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:49 ب.ظ

بابا شلوغش کردین الکی...هنوز ۱۷ روزه این بچچه و مادر پدر باهم بودنو تجربه کردن...آخه بذارین بشه یکی دوماه...بعد...

وروجک چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:59 ب.ظ http://jighestan.blogfa.com

کولی چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:05 ب.ظ http://kooli.blogfa.com/

بچه هر چی پاستوریزه باشه بیشتر مریض میشه. بچه باید با خاک بازی کنه. بوس بشه. آب شیر بخوره. زمین بخورهو زخمی بشه.
چه معنی داره بچه ماشینی بشه آخه.

وروجک چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:14 ب.ظ http://jighestan.blogfa.com

نیما چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:11 ب.ظ

الان در مورد چی بحث کنیم که شما این پست رو حذف نکنی !؟؟

آخی چه عموی خوشجیلی . بدو بیا بوست کنم !

آقا طیب چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:11 ب.ظ http://barooni.persianblog.ir

محسن مگه داییت تو رو انداخت بالا نتونست بگیره تو چیزیت شد؟نه..نشد...خوب خوبی دیگه.به نظر من که خیلی چیزیت نشد...نه خوبی.

مکث چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:46 ب.ظ http://maks2011.blogsky.com

محسن لوس نشو دیگه. به قول طیب مگه چیزیت شد؟ نه. خب بوس چیز خوبیه دیگه. حالا یه بارم من خواستم از یه چیزی حرف بزنم تو بیا بزن توی ذوقم. این پستت رو هم می دونم می ری حذف می کنی می گی تقصیر عمه زری بود که همش من و بوس می کرد. ای بابا.

وروجک چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:50 ب.ظ http://jighestan.blogfa.com

مسی ته تغاری پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:11 ق.ظ http://masitahtaghari.blogsky.com/

ببم جان آسه آسه
تو بچه نداری و به قول خودت 27 سال هم هست که بچه ندیدی پس لطفا تز های بچه داری نده
ضمنا تو خانواده ی شما تا حالا دختر متولد نشده بوده
دختر ها فرق دارن
صبر کنید
بزار ببینم بچه ی خودت دنیا بیاد چه کار میکنی

آرش پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:14 ق.ظ

اتفاقن وختی هم که تو بدنیا اومده بودی یه همسایه ای داشتین به اسم آقای فرصتی اونم مثه آقای نصرتی تورو می خواست ببره . ولی تورو از دماغت گرفت و بلند کرد انداخت رو دوشش . این دفرمه شدن دماغ و صورت و هیکل و وجودت هم از همون موقعست. ولی دلا خوش بود و کسی خرده نمی گرفت.

کاتیا پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:00 ق.ظ

یک چیزی محسن خان
این آقای آرش که نمیدونم کیه واقعا طنازه
نظرش واسه پست قبلی و این نظرش منو منفجر کرد از خنده...

عاطفه پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:21 ب.ظ http://hayatedustan.blogfa.com/

یعنی بچه های نسل جدید قراره اینقدر بی عاطفه بشن که حتی عمو و عمه و دایی و خاله که هیچ پدر بزرگ و مادربزرگ رو هم حساب نکنن!! این که خییل وحشتناکه.. خیلی..
داداش محسن اول خودمو میذارم جای شما.. بهت کاملن حق میدم.. آدم عمو بشه و نتونه عمویی کنه.. و پدر و مادرشما که حالا اولین نوه شون اومده و حتی نتونن نازش کنن! خب جسارتن میگم که مادر بچه هر چند براش سخته که بچچه شو جلوی چشمش بچلونن ولی خب نباید دل بزرگترا رو بشنکه.. ببین من کللن مخالف بوسیدن بچچه توسط آقایونم.. به خاطر زبری صورتشون و این حرفا.. مثلن وقتی بابام میخواد ثمین-بچه ی دخترخالمو-ببوسه کلی بهش توصیه میکنیم یواش بوسش کن.. یه دونه بوسش کن.. بچه گناه داره خب!

عاطفه پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:23 ب.ظ http://hayatedustan.blogfa.com/

من به وضوح میبینم که بابام چه لذتی میبره از بوسیدن ثمین.. نمیشه این لذت رو ازش گرفت.. فقط ما که نزدیکتریم میتونیم خودمونو دلسوز نشون بدیم تا بابای بچه- که حساس تر از مامانشه- دلش قرص بشه که ما قصد آسیب رسوندن به بچه رو نداریم!

عاطفه پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:27 ب.ظ http://hayatedustan.blogfa.com/

دادامحسن به نظر من که بچه محبت واقعی رو میفهمه.. شما به عنوان عمو هم اگرحتی بتونی توشش سالگی یا هفت سالگی بچه بهش محبت کنی اون اینو درک میکنه و میفهمه که عمومحسنش چه آدم نازنینیه که میتونه روش به عنوان عمو حساب کنه.. محسن جان این حس رو توی خودت نکش.. شاید نگار اون موقع که توباهاش سرد رفتار میکنی حسرت داشتن یه عموی خوب رو به دل داشته باشه..
مثل من که با وجود داشتن سه تایی-که هر سه تاشون اینجا نیستن- هنوز حسرت داشتن دایی دارم.. میدونی با اینکه دایی قاسمم رو یه بار بیشتر ندیدم ولی وقتی زنگ میزنه و میخواد با تک تک ما بچه ها حرف بزنه و حتی اسم ما رو هم بلده و حالمون رو میپرسه یک عشقی میکنم وصف ناپذیر!

عاطفه پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:35 ب.ظ http://hayatedustan.blogfa.com/

خلاصه که بچه یه ذره آب لمبو بشه طوری نیست که! بزرگ میشه.. حالا بزرگ بشه قراره چه گلی به سر پدر و مادر بزنه؟
البته من کللن بچچه ی زیر دوسال نمیبوسم.. بو میده آخه!! ثمین اولین بچچه ایه که بوسیدم.. و لذت بردم.. برای همینم میگم درکت میکنم شدید.. اینکه نتونم ببوسمش سخته..

محبوبه پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 03:50 ب.ظ http://sayeban.blogfa.com

نهههههههههههههههههههههههههه تو رو خدا نذارین با این همه عموی خوب سهم نگار تنهایی باشه....

هاله بانو پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 06:22 ب.ظ http://halehsadeghi.persianblog.ir/

عموجان نوظهور منم با بوسیدن بچه مخالفم
گناه داره بچه پوستش خیلی حساسه
اما در این که بقیه رو از دیدار یه نی نی خوشگل و مامانی اونم دختر محروم کنیم رو قبول ندارم
خوش به حال این عسل عمو
ما برای عمومون حکم مربای شل و وارفته رو هم نداریم چه برسه به عسل

هاله بانو پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 06:48 ب.ظ http://halehsadeghi.persianblog.ir/

در ضمن ببینیم ولیعهد حضرتعالی که قدم به این دنیا گذاشت شما اجازه میدید از یک کیلومتری اش براش یه بوس بفرستیم یانه

تیراژه شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:20 ق.ظ http://tirajehnote.blogfa.com

سلا م بر استاد عزیز جناب عمو کرگدن .....نگران نباشید...این اولشه و چکنم چکنم های اولیه ی هر زوج تازه فرزند دار شده !یه روزی میرسه که تو وبلاگتون شکایت میکنین از شیطنتهای این وروجک کوچولو و مبل های فنر در رفته از بپر بپر های نگار خانوم...که بستنیشو ریخته رو کیبرد نازنینتون .....که صدای جیغش همسایه هاتون رو ....که زده پای چشم پسر یا دختر کوچولوی خودتون یه بانمجان بی آفت بم کاشته!....باور کنید1

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.