میشه شمبه بد نباشه ...

شرکت قبلی که چار سال توش کار کردم شرکت کوچکی بود ... یک شرکت دو نفره ... یعنی یک آقای مدیر عامل و فقط یک کارمند که من بودم ... بدون ارباب رجوع حضوری ... دفتر شرکت با اینکه کوچک بود ولی برای دو نفر بزرگ به حساب می آمد ... یک آپارتمان تقریبن قدیمی کم نور با دیوارهای کِرم رنگ و دلگیر که از بس در ساعات بیکاری این چار سال به جزئیاتش زل زده بودم تعداد و جای دقیق ترک های دیوارها را هم از بر بودم ... کار شرکت انصافن زیاد نبود و خیلی ساعتها بیکار بودم ... انقدر بیکار که از وبگردی و کامنت بازی هم خسته می شدم ... آقای مدیر معمولن حوالی ظهر می آمدند و من تا رسیدن ایشان معمولن کار خاصی نداشتم و تقریبن کارم همان آپدیت کردن و وبگردی بود که عرض کردم ... ایشان هم که می رسید وخت ناهار و سیگار و چُرت بعدش بود ! ... بعد از ظهرها هم چندتا تلفن و گاهی نامه ای پیگیری ای چیزی ... انقدر یکنواخت که معتقدم بی تعارف در این چار سال چیز خاصی به من اضافه نشد ...  

.

شاید شمای نوعی یک همچین شغل و محیط راکدی را دوست نداشته باشید اما سالهای اول انصافن با روحیه ء آدم گریز و منزوی و کنج خلوت طلب من به شددت سازگار بود ... ولی خب حتی برای آدمی مثل من هم هر چه به تعداد سالهای آنجا بودنم اضافه شد از شددت علاقه ام به یک چنین شغل و محیط روتین و کسالت باری کاسته شد ... عینهو صادق هدایت که تا وختی ایران بود عاشق هوای ابری و دلگیر بود اما وختی رفت پاریس انقدر سال به دوازده ماه هوای ابری دید که رسمن حالش بد شد ... این اواخر واقعن از ساعت سه به بعد ثانیه ها را می شمردم تا شیش غروب ... عقربه ها تکان نمی خوردند لامصصب ...  

.

حالا مجسسم کنید یک آدمی که چهار سال را این شکلی گذرانده یکهو وارد محیط کار جدیدی شده که صد و هشتاد درجه توفیر دارد با آن جای قبلی ... جایی که الان هستم یک آموزشگاه کامپیوتر و IT است که بصورت تخصصی در زمینه آموزش شبکه کار می کند ... با کلی کارمند و ارباب رجوع و استاد و دانشجو ... آموزشگاه یک ساعتهایی از روز جددن شبیه تالار های بورس خارجی می شود که صدا به صدا نمی رسد ( کلیک کنید تا بیشتر با فضای محیط کار جدیدم آشنا بشوید ولی پیشنهاد می کنم قبلش هدفون را بگذارید توی گوشتان و صدا را تا آخر زیاد کنید ! ) ... واقعن برای خودم هم خیلی عجیب است که من محسن باقرلو با آن روحیاتی که ذکرش رفت اینجا را دوست دارم و اصلن نمی فهمم چطوری و کِی ساعت پنج و نیم می شود ... دیگر شبها وخت خواب عزای فردا صبح بیدار شدن و سر کار رفتن را ندارم و شاید باور نکنید حتی ذوق هم دارم ، حتی جمعه شبها که طبق یک سنت دیرینه شمبه اش برای کارمند جماعت سرطان است ...  

اینها را گفتم که دو تا نکته را عرض کنم ... اول اینکه خواهشن هیچوختِ هیچوخت با خودتان قطعی و صددرصد درباره احوالات و سلائق و علائقتان و حتی توانایی هایتان به توافق ترکمنچای نرسید و حکم الی الابد صادر نکنید برای خودتان یا دیگری ... آدمیزاد با همه اهن و تلپش به چشم بر هم زدنی زمین تا آسمان عوض می شود ... بعد هم اینکه همینجا از همهء دست اندرکاران پروژهء مشغول شدن من در محل کار جدید که شاید یکی از بزرگترین تغییرهای زندگیم باشد ، از صدر تا ذیل صمیمانه و خاضعانه تشکر می کنم و قدردان لطف و محبت تک تکشان هستم ...  

.

نظرات 80 + ارسال نظر
دکولته بانو سه‌شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:11 ب.ظ

اوووووووووووووول !

آقا طیب سه‌شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:11 ب.ظ http://barooni.persianblog.ir

مبارکه داداش.تغییر خوبه

مهسا سه‌شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:14 ب.ظ http://www.mlovegod8.blogfa.com

خوبه که راضی ای...
خوبه که کارتو دوس داری
شاید یکی از بهترین لطفای خدا همینه

هاله بانو سه‌شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:29 ب.ظ http://halehsadeghi.persianblog.ir/

خدا رو شکر که راضی هستید
خوشحالم

الهه سه‌شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:32 ب.ظ http://khooneyedel.blogsky.com/

آخیششششش.....چقدددر خوب بود خوندن این حرفا......
خیلی خوشحالم براتون آقا محسن عزیز....دلم روشن بود و از همون موقع که کار قبلی رو ترک کردین گفته بودم که مطمئنم این شروع یه تغییر مثبت و عالیه.....گاهی باید همه ی شرایط قبلی رو نیست و نابود کرد تا شرایط بهتری شروع بشه....
"هر بنای کهنه کآبادان کنند...نه که اول کهنه را ویران کنند؟"

الهه سه‌شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:37 ب.ظ http://khooneyedel.blogsky.com/

فایل صوتی رو هم شنیدم...چه شلوغ بازاریه!من خیلی دوست دارم محیط کار این مدلی رو.......
خدا رو شکر که دوست دارین کار جدید رو....هیچ چیزی نمیتونست اینهمه منو به وجد بیاره......خیلی خوشحالم براتون

آلن سه‌شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:44 ب.ظ

عجب جای شلوغیه پسر.
آدم سرسام می گیره.

ولی خب ، مهم خودتی که یه همچین جایی رو دوس داری.
امیدوارم اینجا ساعات خیلی خوبی داشته باشی.

مهربان سه‌شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:44 ب.ظ http://mehrabanam.blogsky.com

چقدر خوبه که راضی هستی
کاش این احساس پایدار باشه که بنا به خصلت همون آدمیزادی که وصفش کردی متاسفانه پایدار نیست
فایل صوتی رو هم گوش دادم
باحال بود
همش فکر می کنم الان سر همه داد می زنی می گی ساکت همسایه هااااااااااااااااااااا

دکولته بانو سه‌شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:54 ب.ظ

تغییر خیلی خوبه ... مخصوصا تغییری که اینطور برات خوشایند بوده ... امیدوارم همیشه همینطور راضی و شاد باشی از کارت ... احساس می کنم پویایی اونجا هیچ وقت نمی ذاره خسته شی و ببری از اون محیط ... مخصوصا با همکارای خوبی که داری ... واقعا مهمه که همکارای آدم کیا باشن ... در هر صورت برات بهترین آرزوها رو می کنم ...

مکث سه‌شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:55 ب.ظ http://maks2011.blogsky.com

خب خداروشکر و خوشحالم. محسن حالا که سر و سامون گرفتی این طریقه نوشتنت رو هم یه فکری بکن برادر. وختی ، شددت ، لامصصب ، و خیلی موارد دیگه. دیگه خوندنت داره سخت می شه برای من.البته تو می تونی بگی دلت می خواد اینطوری بنویسی اما به نظرم تو داری فارسی می نویسی و زیاد جالب نیست که یکباره اینطوری همه قواعد رو به هم بزنی. اینطوری متنت نه تنها منحصر به فرد نمی شه بلکه ارزش ادبی ش رو هم از دست می ده. اوایل وقتی می نوشتی ضمنن و واقعن و ... زیاد اذیت نمی شدم اما الان موقع خوندن واقعا وقتی به کلمه هایی می رسم که در همه شون داری رسم الخط و به هم می زنی چشمم و ذهنم اذیت می شه. تازه دارم می فهمم وقتی بعضی ها به عامیانه نویسی در غزل از من ایراد می گرفتن بر اساس چه استدلالی این ایراد و مطرح می کردند. ارادتمند : عمه زری

نسیمه سه‌شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:11 ب.ظ http://nasimehsamani.blogfa.com

پس پنیرتو پیدا کردی ....خدا را شکر

نازی سه‌شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:20 ب.ظ

خوشحال شدم

فاطمه (شمیم یار سه‌شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:26 ب.ظ

سلاممممم
اون تکه عهدنامه قطعی خیلی عالی بود ایول ما هم موافقیم
خوشحالم براتون جهت خرسندی از محل کار...و مع ذالک

منیژه سه‌شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:31 ب.ظ http://nasimayeman.persianblog.ir

سلام آقا محسن. خوشحالم که خوشحالی و راضی. بابت کار جدید هم تبریک برادر...

مریم سه‌شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:35 ب.ظ http://mazhomoozh.blogfa.com

بی نهایت خوشحالم بابت خوندن این خبر.

وانیا سه‌شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:42 ب.ظ http://BFHVANIYA.BLOGSKY.COM

فکر شنبه ی تلخ دارد جمعه ی اطفال را
عشرت امروز بی اندیشه ی فردا خوش است
چقدر خوبه که عاشق هستی
منم بشدت دلم برا محله کاره قبلیم تنگ شده حیف که دیگه نیست
خیلی برات خوشحالم محسن

کورش تمدن سه‌شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:59 ب.ظ http://www.kelkele.blogsky.com

سلام بر بزرگمرد بلاگستان
خیلی خوشحال شدم که حالتون خوبه و سرحالید
منم اصلا کار تو محیط بسته باهام سازگار نیست بیشتر دوست دارم بیرون دفتر باشم
ایشاا... همیشه شاد باشید

فرشته چهارشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:05 ق.ظ http://surusha.blogfa.com

چه خوب...خیلی خوشحالم برات...

کاش همه پنیراشون اینجوری جابه جا بشه...

Knight چهارشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:05 ق.ظ http://funoos.blogfa.com/

قربان تبریکات ویژه ی ما رو هم بپذیرید!
بی تعارف از شادیه شما ما هم شادیم!!!

یا حق

وروجک چهارشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:13 ق.ظ http://jighestan.blogfa.com

سلااااااااااااااااام نمی دونم چرا انقد دلم براتون تنگ شده بود
چقد امشب شب خوبیه
چقد امشب انرژی داره
خوشحالم که خوشحالید

میلاد چهارشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:18 ق.ظ

سلام محسن خان بزرگ پر روحیه ی این روزها ا ا ا ا

عجب پست پرانرژی بود

چقدر من حال اومدممممممممممممممم

الحق که پست همایونی بود

روزی که از سرکارتون اومدید بیرون گفتم خیر چون این اقا محسن ما بعید بی گدار به آب بزنه
و الان که این پست خوندمممممممم کیفم کوک شد چون گفت ایول که حسم درست بوددددددددددددددد

خیلی خیلی خوشحالم

چون یه جورایی کار خودمم به آموزش ربط داره و میدونم چقدر محیط پویا و فعالیه میفهمم حالتون

ادم از کسایی که دنبال یادگرفتن میان انرژی میگیره

روحش تازه میشه به تکاپو میفته وچقدر لذت بخش که بهشون کمک کنی ی ی ی ی

خیلی خیلی خوشحال شدم جدا از صمیم قلب میگم

انشالله همیشه همینطور شاد و سرحال باشید و هرزوتون پر باشه از نویی و تازگی و پر از معرفت

یا حق اقا محسن گل و با معرفت

کرگدن چهارشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:22 ق.ظ

والا ما جون به لب شده بودیم و بی گدار به آب زدیم !
چون واقعن اون روزی که از اون شرکت زدم بیرون
اصلن حرفی از اینجا نبود ...

مکث چهارشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:29 ق.ظ http://maks2011.blogsky.com

عرض کنم که منم با فردوسی نوشت ها و کزاری نوشت ها سر سازگاری ندارم. و البته چون روزنوشت هاتو ارزشمند می دونم اون حرف و زدم. و گفتم من دارم اذیت می شم. کاری به بقیه موارد نداشتم که. اذیت شدنم برای اینه که من سال ها عادت کردم به خوندن وقتی. حالا می خونم وختی ذهنم باید دو تا کار بکنه. اول تشخیص بده این وختی یعنی همون وقتی. بعدش تازه این کلمه رو توی متن تو بفهمه. مشکل منه ، درسته. اما خب من اومدم متن فارسی دارم می خونم خب . نیومدم سبک تازه بخونم که. منم فقط از مشکل خودم گفتم محسن. ولی خب تو می خوای بنویسی دیگه. می گی اینطوری می گی ، دوست داری این طوری هم بنویسی. مثل من که دارم کامنتم و همینطوری می نویسم. چه می دونم ، شاید تو درست گفتی. حالا بنویس ببینم من دوباره اذیت می شم یا ذهنم از کون گشادی دست برمی داره.

آرش چهارشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:29 ق.ظ

خب الحمدلله !
جمعه شبات هم عزا نیست خوبه!
ولی شب جمعه ها چی؟؟؟؟؟؟؟؟
هرچند که باید این سوال رو یکی دیگه جواب بده !!!!

میلاد چهارشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:41 ق.ظ

اقا محسن شما که دنیا دیده یی

گاهی لازم نیست ادم بدونه قرار چی میشه کافیه دلش بهش بگه درسته

شاید بی گدار به اب زدید اما خداروشکر الا معلوم شده که اصلام اشتباه نکردید د د د

مهدی پژوم چهارشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:04 ق.ظ http://mahdipejom.blogsky.com

سلام آقا...
گمان ام این بود که عکس این باشد که گفته اید. شادم کرد این احساس خوب تان. کار کردن کنار نازنین وحید خان غیر از این باشد عجب است. نیست؟

کاتیا چهارشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:10 ق.ظ

این رضایت نسبی رو تبریک میگم و آرزو میکنم مستدام باشه...
خوشحال شدم براتون...

م . ح . م . د چهارشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:22 ق.ظ http://baghema.blogsky.com/

خدا رو شکر ...

فلوت زن چهارشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 02:21 ق.ظ http://flutezan.blogsky.com/

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااام.

خدارو شکر !!!!
خیلی خیلی خوشحالم براتون !
هیچ چی بهتر ازین نیست که آدم توو محیط کارش راحت باشه و لذت ببره !
منم امروز خیلی خوشحالم آخه کار پیدا کردم اونم جائی که خیلی دوست دارم ، خیلی ! کتابفروشی !!!

تیراژه چهارشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 03:23 ق.ظ http://tirajehnote.blogfa.com

شامپاین لطفا!!!
چه خوشحالم استاد.....ارامش و سکون محیط قبلی که گفتین منو یاد کرگدنی انداخت که تو برکه آروم مشغول آب تنیه... و حالا تصویرتون رو تو محل کار جدید با چشمهایی گشاد شده از هیجان میبینم...خیلی خوبه که استادکرگدن ما شاد شاد داره اینا رو واسمون مینویسه...و مهم این است که..کرگدن کرگدن است!..هرحا که باشد.

[ بدون نام ] چهارشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 07:44 ق.ظ

اره ادم وقتی تو شرایط جدید قرار می گیره یه زوایای پنهانشو پیدا میکنه .....
محسن ادم خوبه کارشو دوست داشته باشه ولی رضایت از کار باعث ایست میشه تو زمینه شغل همیشه اینو بگو برای من کار بهتر از این هم هست

ارش پیرزاده چهارشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 07:46 ق.ظ

این کامنت بالا من بودم

خدیجه زائر چهارشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:01 ق.ظ http://480209.persianblog.ir

سلام محسن جان واقعا خوشحالم برات.....انقدر که از شدت خوشحالی بغضم گرفت.امیدوارم همیشه همینطور با زندگی تا کنی.

ایرن چهارشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:12 ق.ظ

واقعن برات خوش حالم محسن...امیدوارم این حس خوب و عالی همیشگی باشه.این که صبح ها آدم با شادی و ذوق و طراوت پاشه حس بی نظیریه.خوش حالم برات که از دست رخوت و کسالت محیط کار قبلی راحت شدی و حالاحس بهتری داری.
در ضمن شیرینی کار جدیدت رو هم ندادی ها!!!!!!!!!!

صومعه چهارشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:25 ق.ظ

سلام
خوشحالم از اینکه از کار جدیدتون راضی هستید و خوشحالترم به خاطر اینکه خوشحال هستید. ایشا اله همیشه خوش و خرم باشید

مامانگار چهارشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:32 ق.ظ

..به به ..مبارکه کرگدن عزیز...
بهترین پست ماههای اخیرت بود که بوی تغییر و تحول و امید میداد..و واقعا تغییر محیط تاحد زیادی در تغییر روحیه تاثیر داره !
..منم خیلی خوشحالم و مطمئنم که این محیط های کاری ..اونقدر تنوع و تازگی و شادابی داره که برای آدمهای دقیق و ظریف و باتاملی چون تو خوراک سوژه ان !..
..کار آی تی و شبکه خیلی جالبن..و البته اگه علاقمند باشی !..جای رشد و پیشرفت زیادی هم داره !..
...موووووفق باشی..

فرناز چهارشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:39 ق.ظ http://www.zolaleen.persianblog.ir

یادته گفتم آماده شکوفایی باش..با تمام وجودم برات خوشحالم و عاشق اون پاراگراف آخر و عهدنامه ترکمنچایت

محبوب چهارشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:56 ق.ظ

سلام محسن جان ! واقعا و از صمیم قلبم، یعنی از اون ته ِ ته ِ تهش برات خوشحالم ... خیلی حس خوبیه که شب با ذوق بخوابی و صبح با اشتیاق بیدار بشی برا رفتن سر کار ... خیلی خوشحالم برات و امیدوارم روزهات هر روز رنگی تر بشن. خوشحالم که خوبی

فرزانه چهارشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:00 ق.ظ http://www.boloure-roya.blogfa.com

سلام
من هم مثل بقیه دوستان خوشحالم خیلی بسیار زیاد.
اون قسمت عهدنامه خیلی چسبید.
پاینده باشید

رعنا چهارشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:23 ق.ظ http://patepostchi.blogfa.com

خیلی برات خوشحالم محسن . امیدوارم تداوم داشته باشه این حست.
لذت بزرگیه که آدم از کارش لذت ببره .

رضوان چهارشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:28 ق.ظ http://www.zs5664.blogfa.com

سلام
صبحتون به خیر
محل کار من هم همینطوریه
و متاسفانه کاری که ازش متنفرم تلفن و پیگیریه اما تا اواسط خرداد بیشتر اینجا نمیمونم و میرم دنبال کار خودم
و آرزو دارم یه کاری داشته باشم که به قول شما از بس برو بیا داری و دارن نفهمی کی زمان رفت و آخر وقت کاریت شده
خوش به حالتون

دلارام چهارشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:44 ق.ظ

آقا محسن خیلی خوشحالم که از کارتون راضی هستین.این روزها رضایت شغلی کیمیاست.خیلی خوشحالم که خوشحالید.شادیتون پایدار و خدا حفظ کنه شما دو تا رفیق گل رو.

اشرف گیلانی چهارشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:24 ق.ظ http://babanandad.blogfa.com



اینقدر که محیط کار واسم زجر آوره باور نمی کنم کسی از کارش راضی باشه!

هیشـــکی ! چهارشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:45 ق.ظ http://hishkii.blogsky.com

سلام داداشی صبح عالی متعالی
خیلی ذوق کردم دیدم یه پست گذاشتی که پر از امید و دلگرمی و نشاط و شوره ...مبارکا باشه قربان امیدوارم این تحول تو کارتون تاثیر خوبی تو زندگی و روحیه تون داشته باشه..
وختی فهمیدم که از اون کار قبلیه اومدین بیرون بر عکس هممه خوشحال شدم ..بعد که شنیدم بت تاکسی کار میکنید ناراحت شدم چون میدونستم با روحیه شما سازگار نیست..اما وختی شنیدم تو این شرکت رفتی خیلی خوشحال شدم ، یه نفس راحت کشیدم انگار از سنگینی شونه هام کم شد...

من عاششق شغلای اکتیوم ..خیلی برات خوشحالم داداشی..

سمیرا چهارشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:45 ق.ظ http://nahavand.persianblog.ir

کاشکی یه روزی همه ما از محیط کارمون یه همچین تعریفی داشته باشیم....کاشکی همه مون جایی کار کنیم که راضیمون کنه...خوشحالم برات محسن جان...خوشحالم که شنبه توی تقویم تو روز خسته کننده ای نیست....راستی منم با عمه زری درمورد نوشتار موافقم...گاهی خوبه اما همیشگی که بشه چشمو آزار میده....البته تو خودت خسروانی و صلاح مملکت خویش بهتر دانی ما فقط نظر دادیم داداش

کوآلا چهارشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:06 ق.ظ http://www.kouala.blogsky.com

خوشحالم محسن خان تبرییییییک

مسی ته تغاری چهارشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:15 ق.ظ http://masitahtaghari.blogsky.com/

نکته ی اول سلام
نکته ی دوم حالت چطوره؟
نکته ی سوم باور کن من از تو بیشتر خوشحالم که کارتو عوض کردی ، مطمئنم با یه محسن جدید از این به بعد روبرو هستیم
نکته ی چهارم : تو به این صدا ها میگی سر و صدا ، یه روز باید برات از محیط کارم صدا ضبظ کنم که به این صدای کم نگی زیاد
نکته ی 5 اینکه منم از دست اندر کاران کار جدیدت تشکر میکنم
همینجوری

سهبا چهارشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:59 ق.ظ http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

خدا رو شکر که راضی هستین . امید که گذر همه روزهاتون به رضایت قلبی منجر بشه !

محسن محمدپور چهارشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:00 ب.ظ http://paarseh.blogsky.com

من فک میکردم بیشتر از این طول بکشه کنار اومدنت با کار جدید اما خوشحالم که اینطوری در موردش حرف میزنی..
و امیدوارم که این تغییر باعث بشه که روحیه ات و زندگیت هم شادتر و شاداب تر بشه که میشه...
و یه چیزی محسن...
اینکه به خودت برس لطفن..به این حال خوب الانت اکتفا نکن..
حالا که حالت خوبه برو سراغ کاریکاتور ...برو سراغ طراحی جواهر ات که حالت رو بهتر میکنه..بازم برو شب شعر.. بازم مجری ِ خوب هزارتا برنامه شو... محسن حالا کعه حالت خوبه اینکارا رو بکن..برگرد به خودت... و درونت رو که پر از استعداده رها نکن...
حالا که 5 شنبه هات خیلی وختا خالیه.. کم کم حال ِ خودت رو خوب کن..
تو حالت خوب باشه خیلیا حالشون خوب میشه...

خلاصه اینطوریا...

[ بدون نام ] چهارشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:06 ب.ظ

واااااااااااااای عمو محسن
خوشحالم که با کار جدید کنار اومدی اون هم در حد تیم والیبال ساحلی بانوان!!!
منم می میرم واسه این خستگی هایی که واسه آدم وقت سرخاروندن هم نمی ذاره! اونم من که همیشه دلم می خواس تنها باشم...
عمو باور نمی کنی...یه شدت احساستو درک می کنم!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.