دمبال چی میگردی ؟

طبق معمول برای شام به جای سفره روزنامه پهن کردیم اونم اطلاعات و باز طبق معمول مشغول کاری هستم که حرص مریمو در میاره یعنی خوندن نوشته های روزنامهء پهن شده به جای سفره ... امشب سفره تشکیل شده از آگهی مفقودی های از درجهء اعتبار ساقط : 

مدرک فارغ التحصیلی حسنعلی عموزاده فرزند محمد جواد صادره از جویبار ...  

کارت معافیت از خدمت سعد نصاری فرزند شهاب صادره از اروندکنار ... 

پروانه تاسیس داروخانه شبانه روزی دکتر غلام قاسمپور در شهرستان مرند ... 

سند کامیون دیزلی خانم فیوره دریس از آبادان ... 

کارت جانبازی محمد کاظم انصاری فرزند حسین از ساوه ... 

شناسنامه مالکیت پراید سفید بنام ناجی منشداوی فرزند علیرضا ... 

پروانه تاسیس مطب دکتر اکبر منصوری بابهوتکی متولد زرند ... 

کارت معافیت پزشکی نادر قادری فرزند قادر ... 

مجوز حمل سلاح شکاری دو لول مدل چخماقی به نام شیر علی هراتی ... 

مدرک فارغ التحصیلی رشته حدیث و علوم قرآنی محرم قره چاهی از نی ریز ...  

کارت پایان خدمت داریوش آب چیان لنگرودی فرزند اسماعیل ... 

کارت هوشمند بنز خاور نامدار آدینه وند فرزند عبدل ... 

عابر بانک احمدرضا تصدیقی فرزند رجبعلی ... 

دلم می خواد شماره تلفن همه شون رو داشتم و نصفه شبی می شِستم یکی یکی بهشون زنگ می زدم و می گفتم آخه مرد حسابی ... زن حسابی ... دمبال چی میگردی ؟ ... توو دوره زمونه ای که خیلی چیزای مهمتر گم شده و هیشکی به تخم چپشم نیست آخه کی کارت پایان خدمت و عابربانک و سند کامیون و مدرک فارغ التحصیلی رشته حدیث و علوم قرآنی تو انقد واسش مهمه که اگه پیداش کرد نندازدش توو سطل آشغال ؟ ... بعد اگه صدای پشت گوشی می پرسید مثلا توو این دوره زمونه چه چیز مهمتری گم شده در جوابش می گفتم : عشق ... آزادی ... مرام ... غیرت ... حیا ... رفاقت ... شرف ... لوطی گری ... ناموس ... معرفت ... انسانیت ... نجابت ... عاطفه ... صداقت ... وجدان ... عدالت ... آبرو ... شادی ... اصلن خودمون ... 

و بعد وختی صدای پشت گوشی از شددت قهقهه به سرفه میوفتاد آروم می گفتم : ببخشید آقا ... ببخشید خانوم ... جددن معذرت می خوام که نصفه شبی مصدع اوقات شریفتون شدم ... شبتون بخیر ... اونوخت تماسو قطع میکردم و یه لیوان دوغ واس خودم می ریختم و یه سیگار روشن میکردم و میرفتم لب پنجره وامیستادم به تماشای ستاره های شب طهران ... 

این پست تقدیم به محسن محمدپور نازنین بخاطر تمام تفاوتهاش با آدمهای این روزگار ... 

.

نظرات 54 + ارسال نظر
علی چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:16 ق.ظ http://alirabiei.blogsky.com/

اووووووووووووووووووول !

علی چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:17 ق.ظ http://alirabiei.blogsky.com/

پسرخاله بذار بخونم میام نظرمو می نویسم

دکولته بانو چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:28 ق.ظ

قبول نیست ... این علی آقا همش اول می‌شه ...
خب ... واقعا پست خوبی بود ... و به خوب کسی هم تقدیم شده بود ... راست می‌گی محسن ... من که می‌گم خومونم تو این وانفسا گشده‌ایم ...

پروین چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:30 ق.ظ

دلم گرفت.....
الهی دل اونی که این پست رو بهش تقدیم کرده ای و دل خانوم گلش هیچ وقت نگیره.

علی چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:43 ق.ظ http://alirabiei.blogsky.com

واقعا ارزش اول شدن رو داشت

محسن باقرلو چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:43 ق.ظ

پروین خانم عزیز ... همیشه از خوندن کامنتاتون لذت میبرم و برای منش و شخصیتتون بیحد احترام قائلم ... و به اینکه همیشه من کمترین و نوشته هامو قابل می دونین و سر این خونه و صاحبش منت میذارین افتخار می کنم ... چقدر حیف که شما وبلاگ ندارید ...

محسن باقرلو چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:44 ق.ظ

فدای تو علی جان ... لطف داری عزیزدلم ...

علی چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:45 ق.ظ http://alirabiei.blogsky.com

پست خوبی بود
خوشا به حال محسن که همچین پست خوبی تقدیم به ایشون شده

علی چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:48 ق.ظ http://alirabiei.blogsky.com

اونوقت در پست قبلی میگفتی که خوب نمی نویسی اما این پست هم مثل پست های قبلی خوب بود

ارش پیرزاده چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:49 ق.ظ

سلام دوستم

محسن باقرلو چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:51 ق.ظ

سلام آرش جان ... خوبی عزیز ؟
می بینی چطور این استخر رفتنمون طلسم شده ؟!

الهه چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:53 ق.ظ http://khooneyedel.blogsky.com/

"میرفتم لب پنجره وامیستادم به تماشای ستاره های شب طهران ... "
این "طهران"خیلی مهمه....این طهران یعنی تهرون قدیم...یعنی "عشق ... مرام ... غیرت ... حیا ... رفاقت ... شرف ... لوطی گری ... ناموس ... معرفت ... انسانیت ... عاطفه ... صداقت ... وجدان ... آبرو ... "
آزادی و عدالت و شادی رو حذف کردم....چون این 3تا رو نه یادمه و نه یادشونه اونایی که قدیمتر از من بودن....خیلی وقته این اقلام تو بازار روزگار نایاب شده و تو هیچ عطاری و دواخونه ای هم پیدا نمیشه....حتی تو زیرزمینای نمور ناصرخسرو.....تخم این قلم جنسا رو ملخ خورده....خیلی وقته...خیلی وقت......

محسن باقرلو چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:56 ق.ظ

مررررررررررسی الهه ... دقیقن طهرانو واسه همین با طا نوشتم ... تو به شددت باهوش و محشری بچچه !

الهه چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:58 ق.ظ http://khooneyedel.blogsky.com/

با دل مینویسین و با دل میخونم...مال هوشم نیست...مال دلی بودن نوشتهٔ شماست.....
محشری از خودتونه..."استاد"م خودتون بودین و هستین گرچه از این کلمه خوشتون نمیاد

کیانا چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:59 ق.ظ http://www.semi-burntgeneration.blogsky.com

ایول الهه .... خیلی باحالی
مرسی محسن خان ...کاش همه مث شما فک میکردن اما حیف همه میخندن به این همه گم شده ....
اگه همه اون گم شده هایی که گفتین پیدا شه خودمونم پیدا میشیم ...دیگه نیازی نیس دنبال خودمون بگردیم .... خودمون تو همه اون گم شده هاس..

مهدی پژوم چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:30 ق.ظ http://mahdipejom.blogsky.com

سلام آقا...
این گم شده ها را که می گوی اید خوب می فهم ام و می دان ام. افسوس که دیگر پیدای شان نمی شود.
ترانه قدیما که لیلا فروهر خوانده را که می شنوم دل ام به دنبال همین ها می رود و اشک و درد و آه...

آقا طیب چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:34 ق.ظ

دمت گرم کیمیایی.ایول داری.خوب بود.طبق معمول این پست باس تقدیم میشد به تاواریش عظیم الجثه عباس.پاشو شام بیا اینجا.کباب دیگی داریم با آپاچی.ی جورایی.

محسن باقرلو چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:37 ق.ظ

مسعود خوشم میاد که عنان وبگردی ت دست خودته !
یه وختایی هر روز هستی یه وختام میری همچی که نادر رفت !
شامم میایم حاج آقا ... میایم لوطی طیب جان !

آذرنوش چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:57 ق.ظ http://azar-noosh.blogfa.com

سلام .آره واقعا این روزا باید دنبال گمشده های اصلی گشت!تهرانی نیستم بچه شهرستانم ولی طهرانی بودن رو دوست دارم

کیامهر چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:12 ق.ظ

اولا که دست شما درد نکنه واسه این زحمتی که کشیدی
و اینهمه اسم باحال ردیف کردی
میدونم که خیلی هاشو از خودت دراوردی رفیق
آخه اینهمه اسم زاقارت همه باهم که یهو مدرکشون رو گم نمیکنن

دوما اصولا این اگهی ها واسه این نیست که کسی اون رو پیدا کنه و بندازه صندوق پستی
چونکه من از اخرین باری که صندوق پستی دیدم ۲۰ سال میگذره و ازاخرین روزنامه اطلاعاتی هم که خوندم ۱۵ سال
بنابراین احتمال اینکه اون بنده خدایی که این مدارک رو پیدا کرده این روزنامه رو بخونه و بعد یه صندوق پستی پیدا کنه خیلی کمه
کلا وقتی ادم یه مدرکی گم می کنه
بایستی توی روزنامه های کثیر النتشار آگهی بده
و اون آگهی رو نگه داره که فردا روزی مدرک داشته باشه که کسی نتونه ازش سوء استفاده کنه

ثالثا جیگرتان را بخوریم با همان یک لیوان دوغ در معیت ستارگان سرب آلوده آسمون بی ستاره طهرون

واحه چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:49 ق.ظ

بیشتر آدمها، بیشتر وقتها کثافت کاریهای عجیبی دارند فقط انسان است که دست به کثافت کاریهای عجیبی می زند که خودش هم قادر به جمع کردنش نیست...

پروین چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:51 ق.ظ

یعنی اگر بگویم که خواندن نظری که برای من نوشته بودید در این غروب دلگیر یکشنبه, اشک شوق به چشمم آورد و گره ای در گلویم انداخت, حالتان از این همه لوس بازی ام به هم نمیخورد؟ خدا کند که نخورد.

سپاسم از این احساس خوبی که به من دارید و این احساس خوبی که به من دادید, در کلام نمی گنجد دوست خوب من.

سمیرا چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:05 ق.ظ http://nahavand.persianblog.ir

منم گاهی غرق میشم تو این آگهی ها...دنیای جالبی داره...من بیشتر رهن و اجاره و فروش اجناس منزلشو دوست دارم..راستی شما سفره ندارید؟‌آخی!

ری را چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:22 ق.ظ http://ruzhaayebaaraani.persianblog.ir

عشق . آزادی . امنیت . نان
هنوزم امیدوارم یه روزی برسه که هیچ کدوم اینا دیگه دغدغه ما نباشه

گنجشکک توییتباز چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:50 ق.ظ http://twitt.blogsky.com

خیلی چیزها گم کرده ام و اصلشی خودمونیم که فرمودید

اما طبق برخی تشریفات قانونی، باید برای المثنی آگهی داده شود، احتمالا بیشتر اون مدارک این چنین بود الا اون عابر بانک!!! خیلی خنده داره، متاسفم برای این دولت و ملت که مردمش اینقدر سوات اجتماعی و امور مالی ندارند و بانک کثافت که .... مشتری بی سواتش جرات نکرده بره ازش کمک بخواد....
مطلبی هست ته دلم، که برم بنویسمش تا دلم جای دگر نرفته بازززززززززز

سهبا چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:58 ق.ظ http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

در متفاوت بودن محسن محمدپور شکی نیست ... اما ....
فکر می کنین شما خودتون جزء‌ أدمهای متفاوت این روزگار نیستین ؟!
کاشکی طهران قدیم ... کاشکی ایران قدیم ... کاشکی آدمای قدیم .... کاشکی دلای قدیم ... کاشکی رفاقتای قدیم ....کاشکی ستاره های قدیم ... کاشکی آسمون شبای قدیم ... کاشکی.... کاشکی .... کاشکی ......

ممنون آقا محسن.

الهام چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:58 ق.ظ http://www.tatooreh.blogfa.com

سلام محسن جان... ما اگه کامنت نمی زاریم دلیل بر نخواندن نیست ها! هر روز می خونیم اینجا رو... بگذارید به پای بی حالی این روزهای من...
راستی محسن می خواستم یه لطفی بکن آدرس این سایت رو هم به لینکات اضافه کنی... یه سوپز مارکت اینترنتی تلفنی که خدمات خوبی می ده...
کندو سلام اینم آدرسشه www.2938.ir
ممنون کرگدن جان....

محبوب چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:17 ق.ظ http://mahboobgharib.blogsky.com

وقتی میگیم یه چیزی گم شده، یعنی هست، وجود داره ولی ما نمی بینیمش... دور و بر ِ ما نیست ... و این برا من امیدوار کننده بود که تو گفتی ایناگم شدن... چون فکر می کردم که خیلی هاشون مُردن و دیگه نیستن و حتی اگه بگردم هم پیداشون نمی کنم دیگه ...

در مورد محسن و تفاوتهاش با آدمای این روزگار باهات موافقم .... و همین جا بهش می گم که خودتو دریاب رفیق! دوست! داداش!

مامانگار چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:40 ق.ظ

...پستت خیلی خوب بود محسن خان...ممنون..
...و میشد درست زیر لیستی که از روزنامه درآوردی و نوشتی...یه لیست اضافه میکردی و عین اون..گمشده هاتو می نوشتی...تاثیر گذاریش بیشتر میشد..
...منم حرف کیامهرو میخواستم بزنم که زحمتش رو کشید...
..یه درووووووووود هم به محسن محمدپور عزیز..

محسن باقرلو چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:50 ق.ظ

کیا
به مرگ خودم این اسم ها واو به واو مال همون روزنامه دیشبیه س !

نیکو چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:53 ق.ظ http://www.myordinarylife.com

خوندن روزنامه زیربشقاب خیلی خوفه
حالا جدی جدی زنگ میزدین این حرفا رو بگین؟

وانیا چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:58 ق.ظ

کیا راست میگه صندوق پستی کجا بود
اون دیگه چه دل خجسته ای داشته که دمبال عابر بانک میگرده خوب برو 2000تومن بده به جا پول آگهی بگو برات دوباره صادر کنن مریضی مگه
طهرون طهرون که میگن همینه؟؟؟

جناب کرگدن خان جان اونجایی که ستاره هاش زیاده کویره چون شبش صافه منظورم آسمونشه تازه اگه مثه این چندشب ابری نباشه
ماله شما همون ستاره های سربی هست و بس

یک لیلی چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:36 ق.ظ

سلام محسن خان
در تایید فرمایشتان دیروز به یک راننده تاکسی برای مسیر سیصد تومنی پانصد تومان دادم . داشتیم به مقصد می رسیدیم که گفت پول ما دیگه ارزشی براش باقی نمونده . گفتم : آقا مگه برای مردونگی و آبرو و غیرت و شرف و دین و ایمون و حلال حرومی و پول مردم رو نخوردن ارزشی باقی مونده که برای یه تیکه کاغذ رنگی مونده باشه ؟!

مژگانم چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:38 ب.ظ

دنبال چه میگردی اون رفته از این شهر اون رفته از اینجا/بیهوده مکن کوشش که اون گمشده ما دیگه نمیشه پیدا.....این آهنگ قدیمی مهستی رو یادتون میاد؟!
به یاد من انداخت....
راستی رنگ تاکسی شما سبزه؟! فک کنم هفته پیش دیدمتون بخدا صبح حول وحوش ساعت8 خیابون آزادی روبروی سازمان حج وزیارت اره شما بودید؟
خیلی برام جالب بود چون فقط عکساتونو تو وبلاگتون وتوفیس بوک دیدم

فرشته چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:56 ب.ظ http://surusha.blogfa.com

هووووم...بد جوریم گم شده...مثل خودمون...

فرناز چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:57 ب.ظ http://www.zolaleen.persianblog.ir

همین تویی که نوشتی محسن. همین منی که دارم میخونم ..همین تویی که اعتراض داری همین منی که اعتراض دارم....ماها خودمون...اون کلمه هایی که تو گفتی گم کردیم....مرام ..رفاقت..صداقت...وجدان...آبرو..معرفت .خودمون با نامردیه تماممممممممممممم گم کردیم....از پشتم خنجر می زنیم...واسه تک تکمون لازمه که یه آگهی بدیم تو روزنامه..روزنامه ها همش می شه آگهی مفقودیها... اونوقت اگه دوربرمون رو بگردیم... می بینیم ابروی تو توی دستای منه .... ناموس یکی تو دستای تو...غیرت یکی تو کوچه پشتی جا مونده. شرف دوستت رو بین همه دوستات به باد دادی...نجابتم رو سر هیچی سوار ماشین کردم و حیا رو هم قورت دادم...شادی هر کدوممون هم مثل توپ قلقلی داره کنار موشهای بلوار کشاورز قل میخوره...
محسن محمدپور هم من بهش میگم مرد فصل پنجم...مردی که تو تمام فصلها با همه هست اما خودش متولد فصل پنجمه...نوشته هاش رو که میخونم حس میکنم این آدم خیلی بیشتر از من زندگی کرده .حرمت موی سفید داره...تهرون رو با ط دسته دار می نویسه و و غروبا واسش گریه میکنه.

محسن باقرلو چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:07 ب.ظ

مژگان خانم عزیز
یحتمل من نبودم چون اون ساعت از صبح من تازه دارم ماشینمو استارت می زنم که را بیوفتم سمت شرکت !
ضمنن خیلی وخته دیگه سمت خیابون آزادی نرفتم ...

حمید چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:11 ب.ظ http://abrechandzelee.blogsky.com/

هرچی که گم گنی عزیز میشه...شاید اینایی که گفتی رو گم نکردیم...شایدم از اول نداشتیم که حالا گمشون کرده باشیم!...شایدم خیلی وقته گم شدن و آدمایی که موقع گم شدنشون بودن خیلی دنبالشون گشتن...کی میدونه...باید یه سری به روزنامه ها زد...روزنامه های قدیمی...شاید توو اونا آگهیشونو زده باشن...

حمید چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:18 ب.ظ http://abrechandzelee.blogsky.com/

این پستت خیلی خوب بود...کلا پستی که در یاد آدم بمونه یعنی خوبه...
اگه بخوام بهترین پست تابستون امسال (تا اینجا) رو انتخاب کنم با تقدیر و ارائه دیپلم افتخار به پست های "من و اون دختره و راننده تاکسیا" و "ترینهای گینس باقرلو!" سیمرغ بلورین پستهای تابستون امسال رو به این میدم! (آیکون "کف مرتب!")...

حمید چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:20 ب.ظ http://abrechandzelee.blogsky.com/

راستی چی شد این پست شماره داری که توو این پست قول داده بودی!؟ :

http://ololon.blogsky.com/1390/05/03/

علیرضا چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:38 ب.ظ http://yek2se.blogsky.com/

حمید خان یکی باید پیدا بشه به خود شما سیمرغ بلورین "کامنت مکمل پست" بده !
برای همه کامنتاتون


علیرضا چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:40 ب.ظ http://yek2se.blogsky.com/

پست قشنگی بود

یعنی یه روز میشه چند تا از این گمشده ها رو پیدا کنیم؟
فکر نکنم !

رگبار چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:54 ب.ظ

آقا محسن این همه تلفن . کدومشون اولیت داشتن؟

پاییز بلند چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:43 ب.ظ

دوروووووووووووووووووووووووووووووووووود

اینایی که گفتی عشق ... آزادی ... مرام ... غیرت ... حیا ... رفاقت ... شرف ... لوطی گری ... ناموس ... معرفت ... انسانیت ... نجابت ... عاطفه ... صداقت ... وجدان ... عدالت ... آبرو ... شادی ... اصلن خودمون ...

به من حس بچچه ای رو داد که وسط یه چاراه شلوغ یه مرتبه میبینه که دس مادرشو ول کرده یا مادره دسشو ول کرده یا دنیا دس هر دوتاشونو ول کرده.. بعد اون بچچه بزرگ میشه و میفهمه که همه دس همو ول کردن و با تکاپو افتادن یا نیافتادن که خودشونو٬ غیرتاشونو.. مرامشونو.. رفاقتاشونو... صداقتاشونو... و.. و.. و... پیدا کنن.. حس سرگیجگی به آدم دس میده.. حس.. مث این میمونه عرق خوده باشی و سرت گرم شده باشه.. مث این که وسط اون شلوغی و گم شدگی با سر گرم چشاتو میبندی و دستاتو به دو طرف باز میکنی و میچرخی و میچرخی و میچرخی...

پاییز بلند چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:49 ب.ظ

پیرو کامنت کیامهر: روانی مگه این آدما اسکلن که کلی پول ةگهی بزنن بگن چیزمون.. یا چیزامون.. یا چیز چیزامون گم شده٬‌از یابنده تقاظا میشود دمت گرم بیا بده ننه خیر ببینی!!! اصولن وختی مدارک حقیقی و یا حقوقی به سرقت میرن و یا مفقود میشن و وختی که دوباره برای بدست آوردن و یا تهیه شون از ارگان مربوطه فقاظای صدور مجدد میکنی باید یه آگهی تو روزنامه های کثیر الانتشار درج کنی تا بعد از انجام مراحل قانونی که دهن آدمو آسفالت میکنه مجددن برات صادرش کنن
این آگهی به چن دلیله که از مهمتریناش: ۱) اطلاع رسانی برای عدم اعتبار مدارک مفقود شده (که مثلن سو استفاده نشه) ۲) این آگهی میره رو پرونده و میشه مدرک که فردا پس فردا اگه اون مدارک رو کشیدی بیرون و یا بی سر صدا پیداشون کردی و ازشون استفاده کردی پیوست به همون شماره روزنامه و تاریخ درج مورد پیگرد قانونی قرار بگیری..

فرشته چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:54 ب.ظ http://feritalkative.blogfa.com/

ستاره ها گم شدن تو اسمون شهر چه برسه به عشق ... آزادی ... مرام ... غیرت ... حیا ... رفاقت ... ......................

محسن محمدپور چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:23 ب.ظ http://paarseh.blogsky.com

محسن من خودم یه شخصیتی دارم تو ذهنم اسمش مصطفی ست... با موتور بار و مسافر این طرف اونطرف می برد.. از زن اولش بچه نداشت اما از دومی سه تا..نه اینکه زنش رو به خاطر بچه دار نشدن طلاق داده باشه ،نه ، خودش مرد..تصادف کرد..
زن دومش خدیجه خیاط بود..یعنی تو محل اونا از هر سه تا زن دوتاشون خیاطی کار میکردن..حالا یا چرخکار بودن یا پادو که سرنخ مانتو شلوار مقنعه میگرفتن...
از اصل ماجرا دور نشیم محسن..
یه پنج شنبه ، مصطفی که داشت میرفت سرخاک زن اولش رفت و دیگه برنگشت..گم شد ..
هر کجا که بگی دنبالش گشتن
اما نبود که نبود...
بچه هاش شدن ارث پدرش و خدیجه موند و بی کسی و تنهایی ... اما روزی نبود که سراغی از مصطفی نگیره..
راضیش کردن یه قبر واسه مصطفی بگیره بغل زن اولش که برن بالا سرش گریه کنن...
هر روزی که خدیجه میرفت سر خاکش تو همون جاده بهشت زهرا چشم چشم میکرد که شاید مصطفی رو ببینه...
اصلن از کجا معلوم اونی که تو اون گورستون دفنه مرده باشه؟ از کجا معلوم خود خدیجه زنده باشه؟
آدمای قصه های من همشون یه طوری گم شدن محسن...یه طوری غریبن...همین مصطفی..پدرش..خدیجه ..بچه هاش..
حتی خود تو محسن باقرلو..شعرهات..نوشته هات...حس میکنم یه روزی تو یکی از کوچه های یه محله قدیمی تو یه جایی نزدیک زنجان وقتی با دوچرخه آکبندت پا میزدی و پا میزدی گم شدی محسن...
نزدیک غروب که شد مادربزرگت هی سرک کشید از پنجره که بیای ، که نیومدی...
اونم وایساد همونجا منتظر که برگردی..که برنگشتی رفیق...

جواد پنج‌شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:01 ق.ظ

محسن جان این آگهی ها برای گرفتن المثنی مدارک مفقوده اجباره ، جزو مراحل و "مدارک لازم" ه!!!
حدس بزن برای گرفتن المثنی چیزهایی که گفتی ، چه متنی برای آگهی در روزنامه رسمی باید می نوشتی.
یک عدد رفاقت کم شده .... لازم به ذکر است که نامبرده با اختلال حواس روبروست!!!

آوا پنج‌شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:45 ق.ظ

خیلی وقته که خودمو گم کردم
ازهرکیم که سراغشو میگیرم
انگشت اشارشووو به طرف
ناکجا آباد میگیره...سراغ
نا کجا آبادم رفتم...اونم
ازم خبرنداشت........
می ترسم یروزی یه
جایی روو یه دیواری
...................
خیلی وقته دنبال
خودم میگردم
یاحق...

دخترآبان پنج‌شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:06 ب.ظ http://fmpr.blogsky.com

۵۰ رند :دی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.