اصن ناله از کجا میاد...از درد دیگه...آدم درد داره که ناله می کنه اما وختی این نالیدن برا دیگران تکراری و یه نواخت بشه و دیگه اهمیتی براشون نداشته باشه آدم کم کم بی صدا ناله می کنه انقدر تو خودش گریه می کنه و خاموش میشه تا بمیره....................
تا حالا شده درد داشته باشی بعد نتونی اشک بریزی اون وخت تو خودت گریه کنی؟......................
اگر دردی که داری میکشی اونقدر سنگینه که میفهمی داره رو به مرگ میبرتت باید بنالی..باید...تا نجاتت بدن... تا زنده ای موظفی به زنده ماندن..اگر هم مرگ و ناله و خاموشی اینجا استعاره از مفاهیم دیگریست که..."آیین چراغ خاموشی نیست"!..باز هم باید نالید تا جفاکار نبوده باشی..
محسن امروز بابا میگفت که کاش آدمی که میخاد پیر بشه زودتر بمیره دیگه برا کسی آرزویه پیری نمیکنه!!! امروز کلی سره خودش و دنیا غر زد مامان میگه ناشکری نکن و بعدددددد کلی جرو بحث سر همین قضیه من داشتم به این فکر میکردم چرا اینهمه غر چرا این همه نالیدن؟؟؟؟ واقعا چرا؟
من خودم همیشه تو خلوت برا خودم گریه میکنم و خیلی بیشتر از گاهی به مردن فکر میکنم بماند که برا یکی دونفر که تعریف کردم میگن افسردگیه و ....
رفتار افراط در هر دو مورد درست نیست. اولی یعنی جفا در حق اطرافیان چون ممکنه یکی یه کاری از دستش ساخته باشه و ما این حق و ازش بگیریم( حتی در حد در آغوش کشیدن ساده ) دومی یعنی عذاب اطرافیان چون دائم باید نگران و پریشان باشن... به نظر من اولی به دومی برتری نداره...
خاموشی خوبه اما نه تو یسری جاها که شااااااید سخن گفتن بتونه حلال خیلی چیزا باشه امااااا توی قضیه ء رفتن و مرگ.....حالا نه لزوما از نوع جسمی..... منم احساس می کنم که خامووووووش مردن بهتراست........! یاحق...
من امروز سه جا ناله کردم جلو رئیس احمقی که بی جا حق رابه یک بدبخت بی ادب داده بود داخل یک تاکسی وقتی یاد امورمالی احمق ترمون افتادم و هوس دزدیهایش و وقتی رسیدم خونه و یادم افتاد که فردی را که با صدای بلند با همکار خانمم حرف زده بود را امروز اخراج کردم ولی رئیسم با احمقی که به خواهرم هم توهین کرده بود نهار خورده بود! چی دارم میگم. اینجا، شعور مرده است. در ضمن ماجرا اخراج اون پسر بی ادب، از یک همکاری موقت بود و اصلا هم بی رحمی خاصی یا ظلم نبود. بگذریم. ناقص گفتم و بد.
خلاصه امر، تاحالا ناله میکردم. ولی خفه خون میگیرم و خاموش می میرم چون قو!
پاییزب لند
چهارشنبه 20 مهرماه سال 1390 ساعت 09:53 ب.ظ
کللن مردن بهتر از نالیدن و ضجه زدن و آه کشیدن و همه ی این چیز شعر هاست..
مامانگار
پنجشنبه 21 مهرماه سال 1390 ساعت 10:34 ق.ظ
سلام محسن خان... ..من میگم اگه ناله رو تو قالب یه موسیقی زیبا...یا یه عکس و نقاشی گویا...یا یه نوشته و شعر پرسوز و گداز ..بریزی و یه شکل منحصربفرد بهش بدی...خیلی هم دوست داشتنی و زیبا و پر احساس میشه..
ارش پیرزاده
پنجشنبه 21 مهرماه سال 1390 ساعت 11:05 ق.ظ
کامنت زیبای مامانگار رو خیلی دوست دارم..گرچه اغلب ناشدنیست....انگار که به کسی که دارد درد میکشد و می نالد بگوییم حالا که داری مینالی یک نفس آواز هم بخوان!...گرچه درد داریم تا درد..ناله تا ناله..مردن تا مردن..ولی چه خوب بود که میشد ناله ها را در قالبی ریخت و.... نمیدونم چرا یاد نی و اشعار مولانا افتادم..
من به هر جمعیتی نالان شدم جفت بدحالان و خوشحالان شدم
سر من از ناله ی من دور نیست لیک چشم و گوش را آن نور نیست
آتش است این بانگ نای و نیست باد هر که این آتش ندارد نیست باد
آتش عشق است کاندر نی فتاد جوشش عشق است کاندر می فتاد
نی حریف هر که از یاری برید پرده هایش پرده های ما درید
این را یک جایی خواندم ...
سلام داداشی..
وختی گوشی نباشه وختی چشمی نباشه که ما رو بشنوه و ببینه هیچ کدوم اهمیتی نداره چه نالیدن چه تو خاموشی مردن..
اصن ناله از کجا میاد...از درد دیگه...آدم درد داره که ناله می کنه اما وختی این نالیدن برا دیگران تکراری و یه نواخت بشه و دیگه اهمیتی براشون نداشته باشه آدم کم کم بی صدا ناله می کنه انقدر تو خودش گریه می کنه و خاموش میشه تا بمیره....................
تا حالا شده درد داشته باشی بعد نتونی اشک بریزی اون وخت تو خودت گریه کنی؟......................
خاموش مردن اصن هم خوب نیست. گاهی باید ادم فریاد بزند حتی اگر ناله بود باید آن را هم باید فریاد بزند.
خاموش مردن رو ترجیح میدم.
خیلی خوبه.
موافقم.
به شدت باهاتون موافقم
مشکل از نالیدن نیست!
مشکل این است که نالیدن برای ما ایرانیها شده است جزئی از زندگیمان مثل غذا خوردن و نفس کشیدن و...
و مشکل بزرگتر این است که از این نالیدنها احساس فضل و بزرگی و دانایی هم بهمان دست می دهد !!!
اگر دردی که داری میکشی اونقدر سنگینه که میفهمی داره رو به مرگ میبرتت باید بنالی..باید...تا نجاتت بدن...
تا زنده ای موظفی به زنده ماندن..اگر هم مرگ و ناله و خاموشی اینجا استعاره از مفاهیم دیگریست که..."آیین چراغ خاموشی نیست"!..باز هم باید نالید تا جفاکار نبوده باشی..
محسن امروز بابا میگفت که کاش آدمی که میخاد پیر بشه زودتر بمیره
دیگه برا کسی آرزویه پیری نمیکنه!!!
امروز کلی سره خودش و دنیا غر زد
مامان میگه ناشکری نکن و بعدددددد کلی جرو بحث سر همین قضیه من داشتم به این فکر میکردم چرا اینهمه غر چرا این همه نالیدن؟؟؟؟
واقعا چرا؟
من خودم همیشه تو خلوت برا خودم گریه میکنم و خیلی بیشتر از گاهی به مردن فکر میکنم بماند که برا یکی دونفر که تعریف کردم میگن افسردگیه و ....
ناله رو دوست ندارم دوست ندارم زخمای زندگیمو سره دیگران فریا بکشم
دقیقا.. موافقم شدیدا...
جدی جدی وقتی غر می زنم و می نالم از خودم متنفر میشم
یه چند وقتیه آسمون کلماتت ابرین..بغض دارن..
رفتار افراط در هر دو مورد درست نیست.
اولی یعنی جفا در حق اطرافیان چون ممکنه یکی یه کاری از دستش ساخته باشه و ما این حق و ازش بگیریم( حتی در حد در آغوش کشیدن ساده )
دومی یعنی عذاب اطرافیان چون دائم باید نگران و پریشان باشن...
به نظر من اولی به دومی برتری نداره...
خاموشی خوبه اما نه تو یسری
جاها که شااااااید سخن گفتن
بتونه حلال خیلی چیزا باشه
امااااا توی قضیه ء رفتن و
مرگ.....حالا نه لزوما از
نوع جسمی..... منم
احساس می کنم که
خامووووووش مردن
بهتراست........!
یاحق...
به نظر من باید بنالی وگرنه میگن طرف لال بود یا ...
بعضی ها رو باید متوجه دور واطرافشون کرد!
همین طوری مظلومانه مردن یه جورایی جفا به خوده!
خاموش یا غیر خاموش، مردن رو هستم
من امروز سه جا ناله کردم
جلو رئیس احمقی که بی جا حق رابه یک بدبخت بی ادب داده بود
داخل یک تاکسی وقتی یاد امورمالی احمق ترمون افتادم و هوس دزدیهایش
و وقتی رسیدم خونه و یادم افتاد که فردی را که با صدای بلند با همکار خانمم حرف زده بود را امروز اخراج کردم ولی رئیسم با احمقی که به خواهرم هم توهین کرده بود نهار خورده بود!
چی دارم میگم.
اینجا، شعور مرده است.
در ضمن ماجرا اخراج اون پسر بی ادب، از یک همکاری موقت بود و اصلا هم بی رحمی خاصی یا ظلم نبود. بگذریم. ناقص گفتم و بد.
خلاصه امر، تاحالا ناله میکردم. ولی خفه خون میگیرم و خاموش می میرم چون قو!
مردن تحت هرشرایطی بد است!
باور کن!
کللن مردن بهتر از نالیدن و ضجه زدن و آه کشیدن و همه ی این چیز شعر هاست..
سلام محسن خان...
..من میگم اگه ناله رو تو قالب یه موسیقی زیبا...یا یه عکس و نقاشی گویا...یا یه نوشته و شعر پرسوز و گداز ..بریزی و یه شکل منحصربفرد بهش بدی...خیلی هم دوست داشتنی و زیبا و پر احساس میشه..
نه نیستم با این حرف
کامنت زیبای مامانگار رو خیلی دوست دارم..گرچه اغلب ناشدنیست....انگار که به کسی که دارد درد میکشد و می نالد بگوییم حالا که داری مینالی یک نفس آواز هم بخوان!...گرچه درد داریم تا درد..ناله تا ناله..مردن تا مردن..ولی چه خوب بود که میشد ناله ها را در قالبی ریخت و....
نمیدونم چرا یاد نی و اشعار مولانا افتادم..
من به هر جمعیتی نالان شدم
جفت بدحالان و خوشحالان شدم
سر من از ناله ی من دور نیست
لیک چشم و گوش را آن نور نیست
آتش است این بانگ نای و نیست باد
هر که این آتش ندارد نیست باد
آتش عشق است کاندر نی فتاد
جوشش عشق است کاندر می فتاد
نی حریف هر که از یاری برید
پرده هایش پرده های ما درید
شاید هم هممون مُردیم و فقط دلمون رو خوش کردیم که زنده ایم....
دیگه زیادی مینی مال مینویسی !
اما یه موقع هایی دلت برای همون ناله ها تنگ میشه !
خاموش مردن مثه تراژدیه !
من آپم ... !
محسن بیا هیراگیری کنیم
.
.
.
مردنی نکنه خاموش مردی تا صرفه جویی کنی؟!!!!
چاقال مرده هم باشی مردت باید بیاد آپ کنه٬ فهمیدی؟
بابام همیشه به نقل از مادربزرگش می گه: "یه تب و یه مرگ."
من هم همینو می خوام خدایا. می شه لطفا؟!
لایک به کامنت محسن پاییز بلند!!
البته خیلی محترمانه تر!!!
یک "خدا نکنه" ی فوق العاده غلیظ با لحن دخترانه هم به کامنت مریم بانوی ماژ و موژ!
از نالیدن مداوم خواهیم مرد همین زودیها
ارزو میکنم دلتون خیلی زود حالش خوب شه ، نه ناله کنه ، نه خاموش باشه ، شاد ِ شاد باشه ..
http://bpkh.blogfa.com
بی پدر خودشیفته
سلام بر راننده تاکسی سبز بی ادبی کردم و نظر خودم درباره ی این پستتو بصورت پست جدید تو وبلاگم آپ کردم
اگه راس میگی مرد باش و زندگی کن!
مردن یا نالیدن کار ترسو هاست
نالیدن تمنای زندگی است
مردن رهایی از خاموشی