پیک اول رو که سنگین بخوری فیلت یاد هندستون می کنه ... آمپولت می زنن از دور با تفنگ و تو بیهوش میشی و به مچ پینه بستهء پات طناب می بندن این هوا به کلفتی لوله فاضلاب و لودر میاد دندوناشو میندازه زیر باسنت و یاد سنت کیامهر قدیس می افتی که ده روزش تموم شده و توی مراسم اسم گذاری اسمشو گذاشتن بابک اونم از نوع غیر خرم دینش که خرمش تو رو یاد خرمدره میندازه و ده سال از کودکی های پلاسیدهء معطرت و دینش تو رو یاد محمود دینی میندازه و آینهء عبرت که زر مفته و هیچکس توو تاریخ نبوده که عبرت گرفته باشه بس که تاریخ مکرر و تکراریه و بیهوده و چیز شعره ... میگی شعر و یاد امیر مرزبان می افتی و عروس خانوم و کل کشیدن زیر بارون وسط کوچه ای که توش دستهء مطربای مست ساز میزنن و دور میشن و توی عوضی با این دور شدنه توو این هیر و ویری یاد دوری می افتی از همه چیز و همه کس به فتح کاف و اینکه چقد تنهایی که لخت و عور با یه پیرهن راه راه قرمز و سفید که توو حراجی پاتن جامه هیفده تومن خریدی ش باس تکیه بدی به دکل بیست و یک متری اینترنت وایرلس و برای یگانه ترین رفیقت توی تاریکی ابری خنک پشتبوم قسم بخوری تا باور کنه این تنهایی عظیم رو ... عظیم مث برادر بزرگهء خاندان صابری ها که هر سال محرم هیئت قمر بنی هاشم روو شاخ نذر و نذوراتشون میچرخه و ثناگوی حب بی انتهاشون به شاه شهیدانه ... آنه مث آنه شرلی با موهای بافتهء قرمزی وز وزی که شرلی ش شک نکن یا از شرلوک هولمز میاد یا از کتی هولمز که اگه دستت برسه مث کیت کت خوشمزه س سگ مصصب با اون دو تا استخون زیر گلو و کلی جاهای بی استخون دیگه که قصابه میفروشه و خون از جیگرش میره واسه مادر فقیری که دو سیر گوشت از خودش داره و دوسیر گوشت واسه بچچه هاش نداره سر سیاه زمستونی ...
مرسی... کیف کردم از این پست... زنده باد هذیان گفتن و از آن گفتن
حال کردم...انقدر که بغضی که گلوم رو گرفته بود ترکید... همیشه میخونمت این بار حسم گفت بنویسم
چند وقتیه جای خالی آرشمیرزا رو تو کامنت هاتون حس میکنم..به خصوص برای پست های اینچنینی
خواندن پست شما بعد از پست بابک خان فقط همین رو به ذهنم آورد
به یاد هذیون نوشت 11مردادتون ...و کامنت جناب ناجی
جایشان خالی نباشد
خونه ی مادربزگم هستم.وایرلس اینجا پوشش دهی نداره و با دیال آپ و وی پی ان تصور کنین سرعت کیلو بایت در ساعتیه منو...
دوباره پستتون رو خوندم...
در عین اشفتگی و و از این شاخه به اون شاخه پریدن یه ریتم و هماهنگی خاصی هست بین تیکه ها...مشخصه صرفا به خاطر قافیه های هذیونی ردیف نشدن...
سر داره..ته داره...ممکنه ظاهرا شلم شورا باشه ولی حس یک دست و عمیقی به آدم میده..
هذیون نوشتهای اینطوریتونو خیلی دوست دارم..شبیه یه مثنوی بار ها و بارها میشه خوندشون و غمگین شد و در عین حال لذت برد
میشه گفت انگار چند تا شاه کتاب چند صد صفحه ای رو خلاصه کردین تو چند خط...
ممنونم
سلام آقا...
شها کار شهریایر بود. از آن« آس بی بی » ها که فقط گاهی رو می کن اید و ما دل مان می رود این گوشه...
شاه کار شهریار بود...
وای محسن
محشر بود پسر
از همون لغت اول سنگین بود
عینهو پیک سنگین اول کاری
هرچی بگم کم گفتم
از دل لامصصب دراومده و به دل بی صاحاب نشسته
یه یادگاری از اون وختا که دلت به نوشتن بود
حوصله ات سرجا بود
دیووونه می کردی آدمو با کلمه ها
فوق العاده بود
فوق العاده
اینجاست که میگن
شیر اگر پیر هم شود شیر است
من خیلی خوشحالم که وقتی به باسنت فکر میکنی یاد من میفتی
چقد قشنگ بود این...خیلی..خیلی..
من رو یاد دیالوگهای برادر بزرگه تو فیلم ؛ مادر ؛ زنده یاد علی حاتمی انداخت...
اسم برادره یادم نیست همون که محمد علی کشاورز عالی و تمام و کمال نقشش رو ادا کرده... ( بازی کرده کلمه کمیه! )
یعنی معرکه بود ... محشر ... از اون محسن باقرلویی های ناب ِ اصیل ....
من که خشکم زده
کاش بیشتر بنویسی محسن ... کاش با حوصله تر باشی که ما نیاز داریم این طوری بودنت رو داداش
سنگین خوردی محسن جان در حد تریلی
سلام
همیشه که نباس مست باشی ، سیا باشی ، تا روت بشه پاتو جم کنی رو صندلی و سرتو بذاری رو میز و شونه هات بلرزه ، شونه هات بلرزه ، شونه هات بلرزه که یه آدم چس نفس بیاد بالا سرت که چی ؟ که مثلن حالتو بپرسه !
بعضی وقتا تلو تلو خوردن یه آدم ، یه آدم که یه چیزایی تو دنیا شتک زده به حالش ، حالتو خراب می کنه ، دلتو ، شونه هاتو می لرزونه ، اونقدر می لرزونه که پیک اولو نخورده تگری می زنی به سر تا پای دنیا
سلام. این پست ازون پستایی بود که مارک محسن باقرلو بهش زدن... ازونایی که ناب و خاصه و فقط اینجا میخونیش....
هذیان ها و سه تصویر کات هاتون رو خیلی دوست دارم...
منگی های مستانه ات هم قشنگ است برادر محسن..خوشمان آمد مخصوصا از جمله آخر
آقا من لال شدم الان چی باید بگم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
آهان سلام....
انقد به وجد اومدم که میخوام پا جفت وایسم روبروتون و سر خم کنم به عشق این قلم که اگه دل به دلش بدی شاهکار خلق میکنی داداشی....
آدم پیک اول رو سنگینم بخوره به این سنگینی ؟ !
انقد سنگین که فیلش یاد هندستون بکنه؟ اون وخت این یاد ِ هندستونی آتیش به پا میکنه که ...
تنهایی همه مون عظیمه داداشی انقد عظیم که تو ذهن کسی نمی گنجه ... که کسی حال نداره یا شایدم جون نداره به دوشش بکشه حتی برا یه ساعت...که از سر رفاقتم که شده یه وخت دم دمای غروب یه کارت دعوت که نه یه اس ام اس برات بفرسته که متنش این باشه:
پذیرای درد دلهای رنگارنگتم رفیق..گوشتم رفیق...شونه هام یه امشب به خاطر تو خالی از هر غمه که فقط تو غماتو بریزی روش تا برا یه شبم که شده آروم بخوابی..
گفتی هیئت قمربنی هاشم...و شاه شهیدان..
نیم ساعته این قلبم داره گوم گوم میکنه نمیدونم چرا؟....
یاد باباجونم افتادم اون شبای محرم آخرین نفر می رفت پای میکروفون و سرشو کج می کرد ...بایه سوزی میخوند: امشبی را شَه ِ دین در حرمش مهمان است..ظهر فردا بدنش زیر سُم اسبان است...مکن ای صبح طلوع مکن ای صبح طلوع....صداشو دارم میشنوم موهای بدنم راس شد...!!
گفتی کیت کت سگ مصصب ..منو یاد رفیقت انداختی...که یه شب تا ساعت یک تو هر سوپر مارکتی که تو بگی منو برد و در به در دمبالش می گشت آخر پیداش کردیم خریدیم...اومد تو یه پارک سر ِ کیانشهر نشست رو چمنا با ذوق بازش کرد و یه گاز زد....اشکاش از گوشه چشمش ریخت...گفتم چی شدی؟ گف حیف بچگی مون که به فنا رفت..
الهی بمیرم برا اونایی که جلو بچه هاشونم حتی صورتشونو با سیلی سرخ نگه میدارن....
الهی بمیرم برا هر کی که به یه شکلی شرمنده ی خونواده شه...
معملن هزیون گویی برا اینه که آدم تب داره....تب...
سرت سلامت شهریار....
این همون نوشته ای که به محسن باقر لو می خوره
سلام.بابا هذیاااااااااااان .....
هیشکی جان
حالا درسته کامنت مفته
دیگه شما سواستفاده نکن
مراعات کن عزیز دلم
آقا تو رو خدا همش از این پستا بزارید
اگه این هذیونه
کاش بشه آدم مثل شما هذیون بگه قربان
مرسیییی فوق العاده بود
عالی بود باقرلو
تو هر روز هذیون بگو
لذت بردم خیلی زیاد
یه نفس خوندمش
من از صبح هی میام و دوباره و دوباره این نوشته ات رو میخونم و هی به خودم میگم دفعهء بعد حتما اشکم بند میاد.... اما نمیاد.
به قول دوست عزیزت، شاهکارت بود ای شهریار همیشه....
asheghe in hazionhatammmmmmmmmmmm