پارسال وختی کار جدیدم را شروو کردم یکماه اول یک خنگ تمام عیار بودم که عینهو آدم فضایی دیده ها با تعجب کارهای بچچه ها و مشاوره دادنها و ثبت نام کردنهایشان را مثل بُز تماشا میکردم و با شنیدن اصلاحات ثقیل شبکه ، مایوسانه فکر میکردم صد سال دیگر هم این کارها و این اصطلاحات را یاد نخواهم گرفت و عینهو آنها مسلط نخواهم شد ... یکی از همکاران آن روزها که حالا دیگر پیش ما نیست مجتبی زره ساز بود ... یک جوان خوش اخلاق پُرانرژی با روابط عمومی خدا که سالها انگلیس زندگی کرده بود و در عین حال که یک جنتلمن واقعی بود به وختش از بچچه های شوش و مولوی هم خاکی تر و زبل تر بود ... یک ملغمهء عجیب و جالب ایرانی انگلیسی که خیلی چیزها از او یاد گرفتم ... وختهایی که سرحال و روو فرم بود و عشقش میکشید مثل بولدوزر کار میکرد ، خستگی ناپذیر و مثال زدنی ... اینجور وختها محال بود کسی بعنوان دانشجو و متقاضی پای مشاوره اش بنشیند و ثبت نام نکرده از واحد آموزش بیرون برود ... راستش بعد از گذشت یکسال با اینکه توی کارم پیشرفت کرده ام و خیلی چیزها یاد گرفته ام اما هنوز هم وختهایی که از کار خودم راضی نیستم و توی کار خودمان به یک نمونه و الگو فکر میکنم یاد مجتبی می افتم در ساعتهای سرحال و روو فرم بودنش ... به گواه اینهمه قهرمان و ضدقهرمانهای افسانه ها و رمانها و فیلمهای ازل تا ابد ، اصولن آدمیزاد در تمام شئونات زندگیش برای بالا رفتن و فتح تپه ها و قله ها ، فانوس به دست دمبال الگو میگردد !
به به به به می بینم که ما اول شدیم. چه عجب
دووووم
دقیقا حق با شماست... تو تمام مراحل زندگی حتی وبلاگنویسی ...
سلام
شاید همین الگوها ما را غافل از قدرت واقعی مان کنند...
تو پست قبلی تفسیر خودم از عکس بالا رو خوندم:)))))))
اصلا ربطی نداشت :)))))))))
البته برداشت ها متفاوته خوب
راستی الگوهای ما هم خودشون الگوهایی داشتن یه روزی... یعنی اون نفر اولی که الگو نداشته و خودش الگو شده کی بوده؟!! شد قضیه مرغ اول بوده یا تخم مرغ!!!
طلبت چون درست باشد و راست
خود در اول قدم مراد تراست
ادم ها همیشه تو زندگیشون نیاز به یه الگو دارن.
حالا یا این الگو ها اگاهانه است یا نه.
برای این که پیشرفت کنیم باید الگوی مناسب پیدا کرد کاری که مثل چی موندم توش.
انسانهایی که میتوانند الگوی دیگران باشند. چقدر خوبه
فروتنی می فرمائید جناب باقرلو ... شما خودتون استادید ... بی تعارف مشاوره دادناتو که می بینم عشــــــــــــق می کنم ( به غلظت عشق می کنم گفتن های مهدی ! ) ... مسلط ... آروم ... با اعتماد به نفس ... یه جوری که آدم مطمئن می شه که می خوای کمکش کنی ... خلاصه که خدا رو هزار مرتبه شکر که انقدر از کارت لذت می بری ... مطمئنم که شرکتتونم از کار تو لذت می بره ! ... شک نکن ...
لایک به کامنت دکولته بانوی عزیز و به خودش ایضا!
سلام آقا...
چه خوب که هر بار گاه نوشتهایتان را باز می کنایم حرفی جدید هست. بسیار خوشحال کننده است و امیدبخش...
سلام
ضمن تاکید بر کامنت جناب پژوم
جسارتا لایک عظیمی به کامنت اول جناب محمد مهدی.
اون مجتبی کجا رفت
آخ آره خدایی ..
همش داریم دنبال الگو میگردیم بی آنکه الگو برداری کنیم ..
کاش خودمون برای خودمون الگو بودیم ..
علاوه بر آب و غذا و هوا امید هم به همون اندازه برای زندگی باید وجود داشته باشه و وای به روزی که این امید نباشه.
اما این هدر شما بنده رو پاک هوایی کرد. یعنی الان این خانوم تو عکس داره اندازه خدا کیف میکنه. میتونم حسش رو درک کنم.
سلام ؛
درسته.قبول دارم..الگو.
لایک به جمله اخر پستتون و لایک به کامنت اول محمد مهدی
حرفات خیلی قشنگ بود از قدیم گفتن خوش بود گرمحک تجربه آید به میان -- تاکه رسوا بشود هرکه دراو غش باشد -- حالا اگه همون آدم امروز بعنوان یه ناشناس می آمد واز تواناییهاش میگفت داداشم شما قبول میکردی - یادت نره یه روزی هم خود تو الگوی خیلی ها شدی که امروز حرفی واسه زدن دارن یک کمی به دور و برت نگاه کن
منم بادکولته بانوصددرصدموافقم...مشاوره های
شما واقعا نمونس و مثال زدنی...خب اینا همه
از ذهن باهوش و متفکر شما سرچشمه
میگیره...اینارو بی تعارف میگم ........طبق
برداشتهای من در مورد شخصیت شما.به
امید روزی که اون طوری که باید از شما
توی جایگاه خاص خودتون استفاده بشه
و اون وقته که می بینین الگوی خیلیا
هستین................................
یاحق...
محسن جان مطلب ۲:۱۸ بعداز ظهر ۴شنبه را من نوشتم که اسمم فراموش شد من قلبا خوشحال میشدم اگه شرایطی پیش می آمد ومیشد در کنار وجمع شما بودم و از تجربیاتتان استفاده میکردم
بغض خنده دار من