عادت کن ، عادت کن به بوسه های صبحگاهی به نوازشهای شبانگاهی به شوخ چشمی های ....عادت کردن بد نیست عادی شدن آفت است ...من از شهر بارانم سرزمین دریا! اینجا هنوز زیادند کسانی که با صدای باران به وجد می آیند بارانی که همیشه هست ... هنوز پیر مردان ساحل نشین را می بینم که عاشقانه به آبی دریا عادت کرده اند و اگر روزی دریا را نبینند و نشنوند گویی میخواهند جان بدهند ... عادت کن به هر آنچه زیباست به زیبایی های بزرگ و کوچک ... عادت کن ...مثل آن ترانه ای که میگفت : من به مهمانی چشمان تو عادت دارم ...
عارفه
پنجشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1391 ساعت 09:03 ق.ظ
همیشه هم بد نیست .گاهی ادم به درد هایش هم عادت می کنه و کم کم بی حس می شه
حقیقت تلخیه که فقط واسه ساکنان دریا نیست... تو زندگی خودم بارها اتفاق افتاده و فهمیدم که بخش زیادیش ناخودآگاهه... یه لحظه چشماتو باز میکنی و میبینی همه ی زیبایی های اطرافت یا خوشبختی هات اینقدر برات عادت شدن که دیگه نمیدیدیشون ... دچار روزمرگی نشدن سخته ... همیشه باید تلنگری باشه... مثل این پست!
یادمه قبلا هم سر یکی از پستات گفته بودم بازم میگم از اولین و بدیهی ترین نکات رعایت حقوق نویسنده اینه که اگه جمله ای رو از کس دیگه ای ذکر میکنی باید به اینکه برای خودت نیست اشاره کنی. حتی اگه اون جمله انقدر معروف باشه حداقل یه علامت نقل قولی چیزی دو طرفش بذار!
اما برای منی که تو شهر ساحلی میشینم و هر بعد از ظهر میرم لب ساحل وقتی دریا رو میبینم انگاری برای اولین باره دیدمش چون عاشقشم عاشق صدای آرام بخششم عاشق روزهای طوفانی و وحشی شدنشم هیچوقت برام صداش عادت نشده هیچوقت هیشکی رو تو دلش راه نمیده جز شوری ممنون از پست قشنگتون این جمله رو خیلی دوست دارم
- بابا مخاطب مدار! بابا حرف گوش کن! مرسی بابت علامت نقل قول!
- یه چیز دیگه. بعضی پستها مثل این عکس هدرشون نه تنها مکمل که قسمتی از مفهوم اون پست به حساب میان. وقتی فرداش عکس هدر رو عوض میکنی اون پست ناقص میشه. به نظر من بهتره برای پستهایی مثل این یه لینک ساده (مثلا یه خط تیره یا بعلاوه) انتهای متن بیاری تا بعدا اگه کسی خدا زد پس کله اش و خواست آرشیوتو بخونه روی این لینک کلیک کنه و عکس مربوطه رو ببینه تا به اندازه اونی که اولش خونده فیض اکمل ببره!
محسن باقرلو
پنجشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1391 ساعت 01:23 ب.ظ
آره تیراژهء طفلک هم خیلی گفته تمبلیم میاد ! ولی چشم سعی می کنم ممبعد
من عادت نمیکنم!! من به طبیعت عادت نمیکنم... میدونی آقای باقرلو من عاشق دریام... کنار دریا بودن رو دوست دارم... من همیشه میگم توو ایران دو تا شهر هست برای زندگی کردن! یکیش کیش و اون یکی بوشهر! یعنی از بین تمام شهر های ایران که گشتم این دو تا رو ترجیح میدم... صدای دریا شاید برای بعضی ها عادی بشه اما فکر کن دلت گرفته... هیچ کسی نیست که بشینی باهاش حرف بزنی خسته ای فقط یه ساعت اگه بری بشینی کنار دریا چقدر آروم میگیری... شاید من زیادی احساساتی دارم برخورد میکنم اما عادت به طبیعت ناب بی معنیه...
اما هیدرتون... اون عینک... دوسش دارم تصویری رو که توو عینک هست رو نمیگم خود عینک رو میگم...
ارش پیرزاده
پنجشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1391 ساعت 02:33 ب.ظ
هه
علیرضا
پنجشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1391 ساعت 04:26 ب.ظ
همیشه به خوبی ها و لذت ها _به قول جناب مرتد_ عادت را میکنیم ... و بدی ها و درد ها و مرض ها در هر حال به قوت خودشون باقی می مونند ... اگر اینطور نبود رابطه ی بین ساحل نشینان و صدای امواج باید بین شهر نشین ها و بوق ماشین ها هم بوجود میومد ! نمیدونم ... شاید ما هم به ترافیک و بوق و این آب و هوا و ...نفس کشیدن و زندگی ، عادت کردیم ! به قول "دو من" به راه رفتنش نگاه نکنید ... او خیلی وقت است که مرده است ...
تلخه ... عادت
مثل ما که از این دردها دیگر دردمان نمی گیرد...
ولی این عادت ساکنین چیزی از عظمت دریا کم نمیکنه...
یه سفرهم بد نیست
که ساکنین عادت کار! از این رخوت بیرون بیان
ژقدر این بچه ام تیراژه نگاهش مثبته. ازش یاد بگیریم.
بعدش هم، آقای باقرلوی بزرگ
این عکستون برای مطلب عادت بدآموزی داره آقا حان من. یه عده جوون نشسته اند اینجا و چشم دوخته اند ببینند شما چی میگید چی نمیگید آخه!
ما انیجا یه بار رفتیم کلاس زبان فرانسوی. بهمون گفتند به جای چقدر باید بگید ژقدر. گفتم که حواستون باشه لطفا
انیجا رم دیگه بیخیال شین ترو امام حسین!!!
سلام
عادت کن ، عادت کن به بوسه های صبحگاهی به نوازشهای شبانگاهی به شوخ چشمی های ....عادت کردن بد نیست عادی شدن آفت است ...من از شهر بارانم سرزمین دریا! اینجا هنوز زیادند کسانی که با صدای باران به وجد می آیند بارانی که همیشه هست ... هنوز پیر مردان ساحل نشین را می بینم که عاشقانه به آبی دریا عادت کرده اند و اگر روزی دریا را نبینند و نشنوند گویی میخواهند جان بدهند ... عادت کن به هر آنچه زیباست به زیبایی های بزرگ و کوچک ... عادت کن ...مثل آن ترانه ای که میگفت : من به مهمانی چشمان تو عادت دارم ...
همیشه هم بد نیست .گاهی ادم به درد هایش هم عادت می کنه و کم کم بی حس می شه
حقیقت تلخیه که فقط واسه ساکنان دریا نیست...
تو زندگی خودم بارها اتفاق افتاده و فهمیدم که بخش زیادیش ناخودآگاهه... یه لحظه چشماتو باز میکنی و میبینی همه ی زیبایی های اطرافت یا خوشبختی هات اینقدر برات عادت شدن که دیگه نمیدیدیشون ... دچار روزمرگی نشدن سخته ... همیشه باید تلنگری باشه... مثل این پست!
این عادت بیشتر برای ساکنان تلخ ِ یا برای شنیده نشدن ِ دریا .. ؟!
سلام بر محسن خان
آی گفتی
عادت...............
عادتمان شده که عادت کنیم بااینکه خیلی تلخه
یادمه قبلا هم سر یکی از پستات گفته بودم
بازم میگم
از اولین و بدیهی ترین نکات رعایت حقوق نویسنده اینه که اگه جمله ای رو از کس دیگه ای ذکر میکنی باید به اینکه برای خودت نیست اشاره کنی. حتی اگه اون جمله انقدر معروف باشه
حداقل یه علامت نقل قولی چیزی دو طرفش بذار!
اما برای منی که تو شهر ساحلی میشینم و هر بعد از ظهر میرم لب ساحل وقتی دریا رو میبینم انگاری برای اولین باره دیدمش چون عاشقشم عاشق صدای آرام بخششم عاشق روزهای طوفانی و وحشی شدنشم هیچوقت برام صداش عادت نشده هیچوقت هیشکی رو تو دلش راه نمیده جز شوری
ممنون از پست قشنگتون این جمله رو خیلی دوست دارم
اول سلام
دوم عکس فوق عالی...
سوم متن خیلی خوب
حس میکنم این هدر با این پست یه معنی دیگه ای برای عادت داره درسته؟ منظور از دریا بهانه بود
و حس و هیجان اونهایی که تازه به دریا رسیده اند رو هیچ وقت درک نمیکنند
لایک واقعی
- بابا مخاطب مدار! بابا حرف گوش کن!
مرسی بابت علامت نقل قول!
- یه چیز دیگه. بعضی پستها مثل این عکس هدرشون نه تنها مکمل که قسمتی از مفهوم اون پست به حساب میان. وقتی فرداش عکس هدر رو عوض میکنی اون پست ناقص میشه. به نظر من بهتره برای پستهایی مثل این یه لینک ساده (مثلا یه خط تیره یا بعلاوه) انتهای متن بیاری تا بعدا اگه کسی خدا زد پس کله اش و خواست آرشیوتو بخونه روی این لینک کلیک کنه و عکس مربوطه رو ببینه تا به اندازه اونی که اولش خونده فیض اکمل ببره!
آره تیراژهء طفلک هم خیلی گفته
تمبلیم میاد ! ولی چشم سعی می کنم ممبعد
ولی تیرارژه جان به اون عظمته هم بعد مدتی عادت می کنی...
و جبرگرایی
وشاید بشود عادتی که
وقت ترکش سنگینی
باری را بر دوش
آدمی نمی آورد..
یاحق...
من عادت نمیکنم!! من به طبیعت عادت نمیکنم...
میدونی آقای باقرلو من عاشق دریام...
کنار دریا بودن رو دوست دارم...
من همیشه میگم توو ایران دو تا شهر هست برای زندگی کردن! یکیش کیش و اون یکی بوشهر! یعنی از بین تمام شهر های ایران که گشتم این دو تا رو ترجیح میدم... صدای دریا شاید برای بعضی ها عادی بشه اما فکر کن دلت گرفته... هیچ کسی نیست که بشینی باهاش حرف بزنی خسته ای فقط یه ساعت اگه بری بشینی کنار دریا چقدر آروم میگیری... شاید من زیادی احساساتی دارم برخورد میکنم اما عادت به طبیعت ناب بی معنیه...
اما هیدرتون... اون عینک... دوسش دارم تصویری رو که توو عینک هست رو نمیگم خود عینک رو میگم...
هه
همیشه به خوبی ها و لذت ها _به قول جناب مرتد_ عادت را میکنیم ... و بدی ها و درد ها و مرض ها در هر حال به قوت خودشون باقی می مونند ... اگر اینطور نبود رابطه ی بین ساحل نشینان و صدای امواج باید بین شهر نشین ها و بوق ماشین ها هم بوجود میومد !
نمیدونم ... شاید ما هم به ترافیک و بوق و این آب و هوا و ...نفس کشیدن و زندگی ، عادت کردیم !
به قول "دو من"
به راه رفتنش نگاه نکنید ...
او خیلی وقت است که مرده است ...
سلام
عادت ... نمیدونم ... نمیدونم تلخه یا نه
شاید چون تا حالا عادت نکردم
شاید عادت کردم به عادت نکردن
عادت بزرگترین گناه انسان فهیم برای عذاب کشیدن است
عادت :
ع - عاشق شدن
ا- اسیر شدن
د- در دام افتادن
ت - تلف شدن
لینک هدر مربوط به این پست:
http://s3.picofile.com/file/7384403545/%D8%B9%D8%A7%D8%AF%D8%AA.jpg