دیشب دوازده یک داشتیم شام می خوردیم که صحبتِ افطاری امروز خونهء مادر مریم شد ... خواستم بپرسم مهمونا کیان ، لقمه دهنم بود چن ثانیه طول کشید جویدنش تموم شه ، توو همین چن ثانیه به این فک کردم خب چه کاریه ، فردا که رفتیم می بینم کیا هستن دیگه ... لذا منصرف شدم و قاشق پر شد از لقمهء بعد ... بنظرم خیلی چیزا این شکلی واضحن فقطش اینکه آدما دمبال بهونه میگردن واسه شکستن سکوت که گاهی بد کوفتیه سگ مصصب ...