پنجشمبه هایی که آف باشم میروم دانشگاه دمبال مریم ... می اندازم یادگار شمال و آنجایی که توی مسیر کنارگذر تابلو زده ایوانک شهرک غرب ، می پیچم سمت مقصد ... بلوار خیلی پهنیست که سمت چپش خانه های ویلایی صف کشیده اند زیبا و باشکوه و هوش رُبا عینهو قصر ... یک کم که اهل تخیل کردن باشی می توانی خودت را توی یکی از آنها تصور کنی با تمام جزئیات آن سبک زندگی ، لذذتبخش است حتی تصور کردنش ... اصل حرفم این نبود ، میخواستم بگویم بدیهیست که ساکنان این عرش های زمینی غرق انواع خوشی ها هستند و مالامال از رفاه ولی آدم خودش را هر جایی هم تصور کند و حتی این تصوراتش عینیت هم بگیرد باز یک بخش اعظمی از خوشبختی آدم گیر غیر مادیات است ، لنگ چیزهایی که متر و عیارش سکه و اسکناس نیست ... چرا ؟
چون خوشی با خوشبختی توفیر دارد لامصصب !
ما که حتی تو تخیلم اینطوری خودمونو مجسم نمیکنیم تو همچون خونه های اعیونی و زندگی اشرافی...به خدا
جناب باقرلو موافقم بدجووور.
من با این که خیلی سن سالی ندارم اما تا همینجاش انقدر آدم پولدار بدبخت دیدم که واقعا ایمان آوردم که پول آدمو خوشبخت نمیکنه که هیچ بلکه اونایی رو هم که ظرفیتش رو ندارن بد بخت میکنه.
البته این هم هست که به قول اینشتین پول خوشبختی نمیاره ولی بی پولی بدبختی میاره.
از اون خیابون رد شدم. نظیرش تو شیراز می شه یک جایی مثل قم آباد! خانه هایی با قیمت های نجومی که لای باغ های قدیمی و بهشتی کانهو حوریان برهنه و خمار لم داده اند. امروز با مامان بحث همین خوشبختی بود!
هی می گفت فلانی که دختر خوبیست و مثلا دستکش چرم و بوت فلان و پالتوی بهمان ندارد من دلم می سوزد. گفتم همین فلانی را وقتی با همسرش می بینی با همه ی نداشتن هایشان به وجد می آیی بس که عین مرغ عشق با هم خوشند. فلانی زن برادرم است و همسرش برادرم! گفتم اگر من مثل علف خرس پول خرج می کنم شاید دارم جای خالی چیزی را در وجودم پر می کنم! نمی دانم این حرفم را نشنید یا نخواست بشنود! دیگر ادامه نداد.....
خوشبختی با خوشی توفیر دارد! آن هم بدجوری به قول شما لامصب........................................
نمی دونم چرا دلم خواست یک کمی فقط یک کمی چشمامو تر کنم!
ربط این عکس با پست چیه استاد؟
با وجودی که من هم کاملا با جمله ای که دوستمان از انیشتین نقل کرد موافقم، و از طرف دیگر با وجود اینکه خالهء عزیز خودم دقیقا در یکی از همین خانه هایی که گفتی زندگی میکند و شرح بلایی که پول بر سر زندگی اش و ازدواجش آورد دل آدم را پر از غصه میکند، اما باز هم انگار آدم بدبخت های پولدار در اغلب موارد اگر فقیر بودند بدبختی شان خیلی بیشتر بود. یعنی غم و بدبختی بی مروت هم بین اغنیا و فقرا فرق قائل میشود.
داداش اشتباه میکنی
پول رو بزاری رو مرده زنده میشه برات چاچا میرقصه ...
تخیلاتت را بزار کنار .. جون بکن برا خوشبختی ...
خیلی شعاری شد .
سلام
خوشی فقط ابزار نمیخواهد بلکه روش میخواهد و منش ...که هر کسی نمیتواند بداند و بفهمد ...
یه دوست میلیاردر دارم که از ملاکین یکی از ایالتهای آمریکاست اینجا هم ملک و املاک زیاد داره اما بواسطه بیماریش نمیتونه به میل خودش هم به لحاظ حجم و هم به لحاظ تنوع غذا بخوره (فقط باید آبپز بخوره اونم سبزیجات)...یه بار که رفته بودم سر پروژ ای که مشغول بازدید بود دیدم یه گوشه نشسته و داره از پنجره اتاقش زل میزنه به غذا خوردن کارگرها ..کارگری که داشت یک پرس کباب کوبیده را با ولع و تند و تند میخورد ...اونجا دیدم دوستم با گریه میگفت ایکاش هیچی نداشتم اما سالم بودم و میتونستم از لذت های دنیا حداقل به اندازه خوردن با ولع یک پرس چلو کباب استفاده ببرم ...
به نفل از کتاب شازده کوچولو :
همیشه یک پای بساط لنگ است!
چند وقتیه من و محمدرضا خیلی راجع به این موضوع فکر می کنیم و حرف می زنیم. این که چرا اکثر خواسته های ما رنگ و بوی پولدارشدن دارن . مثلن خونمون تو فلان منطقه باشه ( همون قم آبادی که ژولیت جان گفتن!) یا ماشینمون فلان ماشین باشه ، مسافرتمون اروپا گردی و اینا باشه... حسرتامونم شده نداشتنشون؟
بعد نشستیم به تحلیل زندگی ادمای دور وبرمون . این که اگر مثلن جای دایی پولدارمون بودیم و خونش مال بود چه احساسی داشتیم؟ آیا خونه و ماشین و حسابای بانکی پر از پول های در حال رفت و آمد( البته بیشتر امد!) خوشحالمون می کنه؟ چقدر خوشحالمون می کنه؟ یه چند وقتی به همدیگه فرصت دادیم که خوب فکر کنیم و تو تخیلمون هر روز خودمون رو تو چنین شرایطی فرض کنیم. در نهایت جواب هر دو تامون این بود که داشتن این چیزا اونقدری که فکرشو می کنیم خوشحال کننده و ارامش بخش نیست برامون. یعنی خواسته هامونو اطرافیانمون شکل دادن. چون اکثر آدما دنبال این چیزان ما هم فکر می کردیم داریم کار می کنیم که به اینا برسیم. در حالیکه واقعن نمی خواستیم.
آدمیزاد موجود پیچیده ای و همه با هم فرق دارن ولی در عین این فرق داشتن خیلی از چیزای اولیه شون شبیه همدیگست. یعنی هممون به فکر یه زندگی بهتریم . دنبال یه چیزی هستیم که خیلی از مواقع نمیدونیم چیه ولی روش اسم میذاریم. میگیم میخوایم ماشین فلان طور داشته باشیم و ....
خداوکیلی چه کامنت عجیب و طولانیی گذاشتم! از من بعید بود!
تفاوت خوشی و خوشبختی مث تفاوت آسایش با آرامشه
حق با شماست همیشه یه جای کار باید بلنگه
کاملا موافقم
موافقم آقا محسن ... دل خوش و خوشبخت بودن توو زندگی چیز دگریست ...
دقیقا" خوشی با خوشبختی از اینجا تا ثریا توفیر داره ......من اینو لمسش کردم .....آدم میتونه توی همهچنین خونه های باشه ولی خوش نیست ...
بنده سه سال آنجا زندگی کردم. البته نه در آن خانه ها. از انتهای کوچه ها ردیف خانه های ویلایی شروع می شد و الحق که سکوت و زیبایی خاصی داشت...
من شنیدمم اخر اون بلوار ایست بازرسی گذاشتن هر کی تخیل کرده باشه باید عوارض بده دفعه بعد از این تخیلات نکن واسه معده ات بده
خیلی پست خوبی بود حال کردم دقیقا حق با توئه ....
pol khoshbakhtio nemiare... vali motmaenan behtarino kameltarin abzare baraye residan be khoshbakhtio
aramesh, jon bekan dadash joon bekan
maham dar hale kandane hamin jonim ba ye seri khoshiha ke be pool rabti nadare vali az bas alan fekram mashghole poole baraye on khoshiha vaghte yadavari be ja nemimone
joon bekan ta khoshi rahi nist foghe foghesh 100 sal dige
بعله!
با تأکید بر آخرین لفظ!
سلام. جالب نوشتید.
یلدا پیشاپیش مبارک.
yaldaaaaaaaaaaaaa
.
.
.
.
in eshgho yaldaro az to daram
hichvaght faramosh nemikonam
azat mamnoonam babate yalda va hadiyei ke behem dadi
ما زیاد رفتیم تو این خونه ها شازده. ماموریت نظافت چی گری البته
جون منیژ خیلیاشون هم خوش بودن، هم خوشبخت.
گمونم حرفای شمارو واسه دل خوشکنک ماها می گن
لایک به خط آخر...