ناامیدی

فقط یک کلمهء هفت حرفی نیست

یک احساس بد و تلخ و گزنده ست 

بعد از طی کردن هفت خوان رستم

و رسیدن سر خانهء اول ...

نظرات 20 + ارسال نظر
بمب شنبه 23 دی‌ماه سال 1391 ساعت 05:50 ب.ظ http://hydrogenbomb.blogsky.com/

به هر حال به تقدس عدد هفت خودمونو تسکین می دیم..

ژولیت شنبه 23 دی‌ماه سال 1391 ساعت 06:29 ب.ظ http://migrenism.blogsky.com

استاد چجوریاس که مورچه ناامید نمی شه اما ما ناامید می شیم؟ چطوره که آدم دلش می خواد بعد از هر شکست یه دل سیر گریه کنه اما وقتی پیروز می شه فقط واسه یه مدت کوتاه خوشحاله؟

زندگی بازی مسخره ایست که گاهی دلت می خواهد بکشی زیرش!

رها میر شنبه 23 دی‌ماه سال 1391 ساعت 06:32 ب.ظ http://mystoryy.persianblog.ir

خدا نکنه ناامیدی سراغ کسی بیاد که از بیخ وبن متلاشی می کنه ...
عالی بود :)

فرشته شنبه 23 دی‌ماه سال 1391 ساعت 06:34 ب.ظ

ناامیدی فقط یک کلمه نیست ....عالی گفتید جناب ...


ناامیدی گاهی نگاهی خسته است به آزادی ...رها شدن ...
ناامیدی گاهی نگاه منتظری است به جاده ای که سالهاست مسافری از آن نگذشته ...
ناامیدی گاهی ماندن در همان خوان اول است که هیچگاه به دو و سه و ...هفت نمی رسد.
راست گفتید احساسی است بد تلخ و گزنده که دست و پایت را می بندد و ویرانت می کند و فقط آه می ماند .
کوت آه...

فرزانه شنبه 23 دی‌ماه سال 1391 ساعت 09:12 ب.ظ http://www.boloure-roya.blogfa.com

ناامیدی یعنی این که تمام راههای ممکن و حتی غیرممکن رو هم امتحان کردی و باز هم سر جای اولت هستی. یعنی عجز کامل. یعنی .......
اصلا شما بهتر گفتی همون هفت خوان رستم هستش.

محمد مهدی شنبه 23 دی‌ماه سال 1391 ساعت 09:30 ب.ظ http://mmbazari.blogfa.com



سلام


چقدر خوشحالم که همیشه خانه اول همچنان پابرجاست ... چقدر دلگرمم که ته تهش باز خانه اول است ... هر چه باشد بهتر از ویرانه ای است که هیچ حسی نداشته باشی حتی ناامیدی ...
خانه اول که باشد یعنی امید هنوز هست یعنی میشود تا خانه های بعدی هم رفت خانه به خانه ...زندگی زیباییش اینه که مثل بازی مار پله است میری بالا میای پایین و چه لذتی دارد این دوباره اوج گرفتن ها و اینکه در نهایت از هیچ ماری نخواهیم ترسید و کم کم مارها را هم راحتر می پذیریم ...

تیراژه شنبه 23 دی‌ماه سال 1391 ساعت 09:39 ب.ظ http://tirajehnote.blogfa.com

"من نگویم انتظار او زارم میکُشد
ناامیدیهای بعد از انتظارم میکشُد"
این شعر که نمیدونم از کیست رو زیاد با خط پدرم توی یادداشتهایش میخواندم.
لازم نبود که به سن و سالش برسم تا من هم به جایی برسم که این را گوشه و کنار دفترهایم بنویسم..

دو خط اول کامنت جناب محمد مهدی شاید روزنه شاید مرهم شاید دلخوشی شاید تسکین یا تسلی اما هر چه بود انگار باید در کنار این پست میخواندمش.

مشق سکوت- رها شنبه 23 دی‌ماه سال 1391 ساعت 10:10 ب.ظ http://mashghesokoot.blogfa.com/

یه احساس که هرچند تلخ و گزنده باشه، اما مثل همه ی احساسای خوب و بد دیگه، میگذره

مریم راد شنبه 23 دی‌ماه سال 1391 ساعت 10:15 ب.ظ http://mmrad.blogfa.com

آخ که آدم وقتی گیرش بیافته....

حتی کتمان وجود اش هم بهتر از تایید کردنش هست

همه از عهده اش بر می آییم
از عهده اش برمی آیید
از عهده اش بر می آیند
از عهده اش بر می آیم...

[ بدون نام ] شنبه 23 دی‌ماه سال 1391 ساعت 10:19 ب.ظ

«دل همه مون خوشه به نوستالژی های کوچیک و بزرگی که یادگار اون دانشکده ی فراموش نشدنی ان. گاهی که سر می زنم به دانشکده باورم نمی شه این جسد بی روح، این آجرهای چرک، این نیمکت های زوار در رفته،‌ متعلق به مکانی ان که یه روزی بی زوال به نظر می رسید و مرکز کائنات بود از نظر خیلی ها»

احسان جوانمرد

سارا شنبه 23 دی‌ماه سال 1391 ساعت 10:45 ب.ظ http://sazesara.blogfa.com/

ناامید نیستم اما کاش دیوار ما آدم ها هم پنجره ای داشت...

ارش پیرزاده یکشنبه 24 دی‌ماه سال 1391 ساعت 08:33 ق.ظ

پایه ام دوست من پاشو بیا خونمون یه خورده با هم احساس نا امیدی کنیم خیلی حال میده ... من از بدبختی هام می گم تو هم از بیچارگیهات ... شایدم یه پوکری بازی کردیم احساسمون یادمون رفت

جزیره یکشنبه 24 دی‌ماه سال 1391 ساعت 09:15 ق.ظ

ایول الله به ارش خان

از اونجاییکه کلمه ی "ناامیدی" خودش پره از حس های مزخرف، من دیگه ترجیح میدم چیزی نگم در موردش.

سوده یکشنبه 24 دی‌ماه سال 1391 ساعت 09:56 ق.ظ

سلام
حدس می زنم خودتان هم می دانید ولی به جای " ء "
" ی" بگذارید هم از نظر نوشتاری درست تر است ،هم زیباتر.
کلمه ی، خانه ی

آوا یکشنبه 24 دی‌ماه سال 1391 ساعت 11:01 ق.ظ

الان درست روی نقطه ای
وایسادم که اگه فکرکنم
به ناامیدی لیز میخورم
و سقوط میکنم.پس
فعلا سکوت اختیار
میکنم...........
یاحق...

[ بدون نام ] یکشنبه 24 دی‌ماه سال 1391 ساعت 11:12 ق.ظ

چه زیبا بود این پست..

مجید یکشنبه 24 دی‌ماه سال 1391 ساعت 11:53 ق.ظ http://CHAROO.BLOGFA.COM

درود .
یاد یکی از پست های وبلاگ قدیمی ام افتادم :

نومید مباش عزیزکم .
ایمان داشته باش
و باور کن
که به زودی
- روزی از همین روزها -
ما نیز
تمام خواهیم شد .

بدرود .

الی یکشنبه 24 دی‌ماه سال 1391 ساعت 01:51 ب.ظ

همیشه جایی واسه امید هست ولی نمیدونم کجاس...

نگین یکشنبه 24 دی‌ماه سال 1391 ساعت 08:47 ب.ظ http://zem-zeme.blogsky.com

ناامیدی همیشه هست...
کاش اون "نا" رو بشه راحت تر برداشت
ینی بعضی وقتا میشه ها
ولی نه همیشه!

بانوی اجاره ای یکشنبه 24 دی‌ماه سال 1391 ساعت 10:51 ب.ظ

آه باقرلوی ِ جان
جمله ها
داستانها را درست می کنند
و داستانها
آدمها را بدبخت می کنند
و بدبخت ها
لباسهایشان را در می آورند
و با چشم های بیچاره آدم را
به زندگی
تشویق می کنند

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.