وختی امیدوار میشوی به آدمها !

بارها شده که ماشین را جایی پارک کردم و ماشینی موتوری چیزی زده یا مالیده و رفته و من حتی متوجه نشدم و بعدها مثلن موقع تمیز کردن ماشین دیدم که فلان جاش فرو رفته یا خط افتاده ... و خب یک تاکسی فکستنی مدل 81 اصولن محلی از اعراب ندارد برای حساسیت و ناراحت شدن از اینجور اتفاقات ! لذا بی خیالم و برام مهم نیست ... حالا تو فک کن در شرایطی که آدمهای این دور و زمانه حتی برای موارد و مواقع اینچنینی که می زنند یا می مالند و می روند هم سر سوزنی وجدانشان درد نمی گیرد ، عصر بیایی ببینی این یادداشت را گذاشته اند زیر برف پاک کن ماشینت :


نظرات 43 + ارسال نظر
رها دوشنبه 6 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:07 ق.ظ

منم امیدوار شدم!
دمش گرم!

فاطمه شمیم یار دوشنبه 6 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:32 ق.ظ

سلاممم
چقدر لذت بخشه...
و چقدر تلخه که به راحتی این لذت ها رو از هم دریغ می کنیم..

باغبان دوشنبه 6 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:45 ق.ظ

عکس العملی که برا این نوشته دارم یه لبخند عمیقو گرمه

آذرنوش دوشنبه 6 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:20 ق.ظ http://azar-noosh.blogsky.com

چقــــــــــــــــــــــــــــــدر خوب بود این پست.

پروین دوشنبه 6 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:38 ق.ظ

:)

محبوب دوشنبه 6 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 07:47 ق.ظ

عزیزم... پس هنوز خاکستر گرمی هست جایی

مامانگار دوشنبه 6 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 08:12 ق.ظ

..به به...خیلی خوب...
بعد از خوندن این پست شیرین...اینجوری شدم.. ......بعد که کامنت تیراژه رو دیدم..اینجوری شدم
خواستم یه تبریک مفصصصصل بنویسم که کامنت بعدیش اینجوریم کرد..

هاله بانو دوشنبه 6 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 08:24 ق.ظ http://halehsaadeghi.blogsky.com

چه امیدواری دلنشینی ...

جعفری نژاد دوشنبه 6 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 08:46 ق.ظ

بابا آدما کارشون درسته
متاسفانه از وقتی یه مشت گوساله قاطی شون شده اسمشون بد در رفته
باس یکی باشه صبح به صبح وایسه جلو در ورودی "اجتماع" به تن و بدن گوساله ها مهر سازمان گوشت بزنه که جخ نا غافل قاطی نشن با آدمیزاد جماعت
باس یه معیار و خط کش عینی باشه واسه تمیز دادن آدم و گوساله های آدم نما
یه چیزی مثل یه تیکه کاغذ زیر برف پاک کن ماشین

محمد مهدی دوشنبه 6 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 08:56 ق.ظ http://mmbazari.blogfa.com



سلام
روی نام سیمرغ عنقای وجدان تا قاف انسانیت میرود ...

فرزانه دوشنبه 6 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:41 ق.ظ http://www.boloure-roya.blogfa.com

شاید این آدمها بتونن جامعه بهتری بسازن.
چسب این پست از نوع چسب دوقلو آلمانی بود ;)

مریم دوشنبه 6 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:51 ق.ظ

یعنی یه روز میشه که همه آدما از خط افتادگی های هر چند پیش افتاده تو زندگیشون از هم معذرت بخوان !!!

ندا دوشنبه 6 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:54 ق.ظ

نه خوبه هنوز آدمیت زنده است...
صد تا لایک به نویسنده و ایده دهنده.امیدوار شدم

سارا دوشنبه 6 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:00 ق.ظ http://haleman.blogsky.com

اقا من تحت تاثیر قرار گرفتم شدید!
جامعه ی ارمانی که میگن همینه ها!
من میگم یه اس ام اس بدید به طرف دوست شید باهاش خیلی ادم شریفیه!

مریم دوشنبه 6 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:01 ق.ظ

چقدر امیدوار کنندست و چقدر این انسانها دوست داشتنی هستند به امید روزی که همه آدم ها...

محسن باقرلو دوشنبه 6 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:04 ق.ظ

سارا خانم
شب SMS دادم بهشون و تشکر کردم ...

نیمه جدی دوشنبه 6 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:09 ق.ظ

یه ای ول مشتی دارن ایشون

نینا دوشنبه 6 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:25 ق.ظ http://taleghani.persianblog.ir/

تو این دنیای بیتفاوتی ولقعا جای سپاس داره

سحر دوشنبه 6 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:28 ق.ظ

چه خوب
به خیلی چیزا امیدوار شدم

سمیرا دوشنبه 6 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:07 ق.ظ

خدا رو شکر ،آدمای با وجدان هنوز هست ، چه حس خوبی میاد سراغ آدم وقتی با امثال این موضوع ها روبرو میشه .

سمیرا دوشنبه 6 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:31 ق.ظ http://nahavand.persianblog.ir

چه قدر کم شده اینجور برخوردها توی جامعه مون که اینقدر همه مون رو خوشحال و متعجب میکنه...

سپیده دوشنبه 6 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:35 ق.ظ http://www.otagheaabi.blogsky.com

خب خوبند این چیزهای کوچکِ خوب!
شاید او هم حسی مانند من داشته:
http://otagheaabi.blogsky.com/1392/03/04/post-2/

وبلاگستان دوشنبه 6 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:45 ب.ظ http://weblogstan.ir

سلام محسن باقرلو

شما نمیخوای جزو اولین اعضای وبلاگستان باشی؟

http://weblogstan.ir

یه چیز دیگه
دوست داری تو انتخاب بهترین وبلاگ فصل (بهاره) شرکت کنی؟
اینجا نحوه شرکت تو مسابقه توضیح داده شده؟

http://weblogstan.ir/campaigns/690/%D8%A7%D9%86%D8%AA%D8%AE%D8%A7%D8%A8-%D8%A8%D9%87%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D9%88%D8%A8%D9%84%D8%A7%DA%AF-%D9%81%D8%B5%D9%84


دوستانی که میخوان بهت رای بدن باید قبلش تو وبلاگستان عضو بشن و خودت هم البته برای شرکت در مسابقه باید از همین طریق عضو وبلاگستان بشی.

http://weblogstan.ir/register


و از طریق این لینک هم میتونی نام وبلاگت رو برای شرکت تو مسابقه ثبت کنی و به دوستانت اطلاع بدی که بیان و بهت رای بدن. البته بعد از عضویت.

http://weblogstan.ir/campaign?number=26

رضوان دوشنبه 6 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:50 ب.ظ

ببین کار ما به کجا رسیده خدااایا. همه چی برعکس شده و ما سِر شدیم( همون بی حسی از تکرار مشکلات)، در همچین موقعیتی که باید ناراحت شیم خوشحال هم میشیم.
من صبح ها تاکسی سوار شدنی اگه راننده کرایه مسیر رو درست بگیره یه تشکر گرم میکنم و تو دلم دعا میکنم، چون از هر ده تاشون یکی کرایه واقعی رو میگیره و حلال خوره!
و ایضا هر ادمی رو ببینم که بر خلاف جریان اب گرونی شنا میکنه و از اب گل آلود حروم خوری نمیکنه به شدت ذوق زده میشم که عجب هنوزم ادم های با وجدان پیدا میشن!

میم مثل من دوشنبه 6 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:28 ب.ظ http://mona166.blogfa.com

به این میگن یه انسان تمام عیار ...

sanjaghak دوشنبه 6 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 02:39 ب.ظ

سلام استاد..
یه نمونه هم واسه ما اتفاق افتاد ...چند سال قبل در مراسم زیبای 13 بدر بودیم و جاتون خالی داشت خیلی خوش می گذشت و ....خلاصه موقع برگشتن اومدیم جای ماشینها و چشمتون روز بد نبینه ..دیدیم یه ماشین زده و ماشین پدر باجناق اینجانب رو داغون کرده...ما رو می گی ...عصبانی .اینور برو اونور برو و خلاصه مقصر رو نیافتیم و کلی بد و بیراه و ف.ح.ش نثار طرف که وجدان نداری و ....خلاصه بعد نیم ساعتی گفت و شنود و کی بود کینبود ...گفتیم بریم...تا درب ماشینو باز کرد یه کاغذ مشابه کاغذ شما از لای درب افتاد که...ببخشید با عرض معذرت من به ماشینتون زدم و خیلی عذر خواهم و یک ساعتی هم ایستادم تا بیاین و نیومدین و اینم شماره همراه منو ....اااااااااااااایییییییی خجالت کشیدیم ما که بیا و ببین.....
هنوز هستن مردمونی که حق مردم و حقالناس رو می دونن و میفهمن....
تا بعد...

فرشته دوشنبه 6 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 05:24 ب.ظ http://houdsa.blogfa.com

دمش گرم...

محمد روغنی دوشنبه 6 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 05:57 ب.ظ http://ordibeheshtii.blogfa.com/

درود

متاسفانه... حالا این یکی مُستند است محسن جان. ولی خدایی اگر من روزی به تو چنین حرفی بزنم، باور می کنی؟ واقعاً؟ (منظورم از «تو»، عمومیّت و بخش ِ بُزُرگ ِ جامعه اند.)

تا این اقدام ها گسترش پیدا کند، فکر کنم راهی طولانی داریم. فعلاً که هرکس منفعت ِ خودش را محکم چسبیده و ول نمی کند!...

این آقا یا خانم هم دَمَش گرم!

وقت خوش././././././.

مترجم دردها سه‌شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:51 ق.ظ http://fenap.blogsky.com

در معنای راستین کلمه:دوست داشتنی

راضیه سه‌شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 02:04 ق.ظ

من اگه باشم پیداش می کنم و با یه "آدم" می شینم به نسکافه می خورم

سبز مثل سبز سه‌شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 08:01 ق.ظ

سلام آقا محسن
سرت سلامت باشه و با خوندن این پست یاد وبلاگ و پست رفیقت افتادم که برای اون هم همچین اتفاقی افتاده بود. شاید خوندن دوباره اش خالی از لطف نباشه.
زمان : شنبه صبح

مکان : دفتر کارم .

اول صبحی نشستم پشت کامپیوتر ،‌ این دزدگیر ماشین هی داد و بیداد میکنه که بدو که ماشینو بردن . بابا بیخیال اشتباه میکنی یه خورده برف روش نشسته .. شایدم گربه ای چیزی رفته زیر ماشین که هنوز موتورش گرمه .

2 ساعت بعد : باید میرفتم یه کارگاه دیگه ، رسیدم نزدیک ماشین : خدایا این ماشین منه ؟ بخدا لحظه اول که فکر نمیکردم ماشین خودم باشه دلم واسه صاحبش سوخت . طفلی اسیییر میشه تا اینو درست کنه . حتمن وسع مالیشو نداره درستش کنه وگرنه کی ماشینشو اینجوری سوار میشه ؟

‌ یه طرف سپر نیست !!! خورد شده ریخته زمین !

رفتم نزدیکتر : نه... ماشین خودمه ! تو همین اثنا ، یه نایلون زیر برف پاک کن نظرمو جلب کرد :

(( چون برف میبارید ، کاغذ رو گذاشته بودن توی یه نایلون ))




زمین لیز بود ، سر خوردم زدم به شما نتوانستم شما را پیدا کنم ، با این شماره تماس بگیرید :

موسوی



با خودم گفتم : عجب آدم مردی بوده . دیگه این جور آدما داره نسلشون منقرض میشه دور از جون.

نزدیک ظهر زنگ زدم . برخلاف انتظارم صدای یه خانم جوون بود ! قرار شد فردا صبحش ایشون زنگ بزنن و بریم بیمه شون . که کشید به ۳ روز بعد .

در کل رفتار محترمانه ، بزرگوارانه و محبت آمیز ایشون ، تو نمایندگی بیمه سیاری که همونجا جلوی چشممون بین مردا با یه من سیبیل سر سی شاهی صنار پول خسارت که تازه هیچکدوم نقشی تو تعیین مبلغش نداشتن و کارشناس بیمه بود که تعیین کننده بود ، شرف و ناموس بود که دود میکردن میفرستادن هوا ، ایشون با کلی عذرخواهی و ببخشید وقتتون گرفته شد و چک و چونه با کارشناس بیمه که آقا بیشتر بنویسید براشون ، حسابی تمایز و تفاوت شخصیتشون مشهودبود .

جالب اینجا بود که در حینی که ایشون پیگیر کارهامون بود .من رفته بودم بیرون قاطی دعوای یه مرتیکه بد دهن با یه خانواده محترم و باکلاس و مظلوم و طرف اینا رو گرفته بودم ، آخه داشت با داد و بیداد فحش میداد و توهین میکرد بهشون . رفتم که صداشو خفه کنه و جلوی ۱۵ نفر آدم حرمت یه دختر جوون رو، یه مرد موسفید رو ، یه نوجوون مودب رو نگه داره . بهش گفتم ماشین به ماشین میخوره تو این شهر به این بزرگی ، جنبه نداری ماشین نیار بیرون . چیزی که با ژول حل میشه حرف ناموس زدن توش بی شخصیتیه . تو بحث و داد و قال بودیم که دیدم خانوم موسوی اومده یواشکی میگه : آقا بیاید ... برید بگید کمه ! اعتراض دارم . آقاهه گفت اگه قبول نکنه بیاد بگه اعتراض دارم بیشتر مینویسیم ! گفتم : خانوم نمییخواد . کافیه .

خنده ام گرفته بود . تو یه فضای ۲۰ متر مربعی تفاوت آدما از ۱۵ زیر همکف بود تا نوک برج میلاد .

خیلی مردا باید بیان از شما درس مردونگی بگیرن خانم موسوی . بذار راحت بگم ( غیر از این دلم خنک نمیشه )‌ :‌

دم شما گرم ، برقرار باشید

مریم راد سه‌شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 08:51 ق.ظ

چه قدر شریف

آوا سه‌شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:26 ق.ظ

وایی دمش گرم..و کامنت
جناب جعقری نژاد رو هم
خیلی دوس میداشتم..
سرفراز باشید و پایدار..
یاحق...

یه دوست سه‌شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 03:41 ب.ظ

سلام
میشه لطف کنید شماره این آغا رو به من محبت کنید؟ اگه بخواید از خودشون هم میتونید اجازه بگیرید بعد شماره بدید به من. منتظر ایمیلتون هستم آدرس ایمیلم رو خصوصی براتون میزارم.
از دوستتون آمیرزا آرش خواستگاری کردیم که دست رد به سینه ما زدن، بلکه این آدمی که با مرام هم بنظر میاد شد رفیق گرمابه و گلستان ما. شمام شدین واسطۀ خیر و یه عمر دعای خیر ما شد بدرقۀ راه زندگیتون

یه دوست (کامنت قبلی) سه‌شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 03:42 ب.ظ

انگار خصوصی نداره اینجا ولی این زیر نوشته
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد




امیدواریم

مهربان سه‌شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:57 ب.ظ http://mehrabanam.blogsky.com/

آقا خیلی هم به آدم ها امیدوار نشو ...
طرف معلوم نیست تو کیفش چی بوده که یه دقیقه گذاشته رو کاپوت خط افتاده... تیزی میزی حتما تو کیفش بوده
شاید هم اسیدی چیزی حمل می کرده... فک کنم قاتل زنجیره ای بوده ... واللا

اصلا خطش هم مشکوکه... الان کی خطی با این پیش شماره داره؟ فک کنم تالیا ورشکست شده رفته پی کارش ! نه ؟

مارال سه‌شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:00 ب.ظ

عجب وجدانی اونم در این دوره وزمونه بزن دست قشنگ برای معرفتش

م . ح . م . د چهارشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:15 ق.ظ

یاد این پُستم افتادم :

http://baghema.blogsky.com/1390/08/15/post-163/

طرف بعد از یکی دو هفته بهم زنگ زد گفت همین که گفتی این کارو کردی واسم کافیه ! نمیدونم چقد خرج برداشت واسش

رها چهارشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:56 ب.ظ http://fair-eng.blogsky.com

آخی! خداروشکر.... هنوز آدمای خوب و با وجدان پیدا میشن.... :)

تیراژه پنج‌شنبه 9 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 03:23 ق.ظ http://tirajehnote.blogfa.com

خوب است در این زمانه امیدوار ماندن به آدمها..

سپیده پنج‌شنبه 9 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:02 ق.ظ http://setaresepideashk.persianblog.ir/

آدمها تا کامل سقوط نکردند جای ارتقا دارند

محسن باقرلو پنج‌شنبه 9 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 04:45 ب.ظ

http://www.dezz.blogfa.com
یادمان باشد لینک کنیم!

تیراژه پنج‌شنبه 9 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 07:17 ب.ظ http://tirajehnote.blogfa.com

فعل جمع به کار بردید قربان!
یعنی ما هم لینک کنیم یا فقط خویشتن همایونی را منظورتان بود؟

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.