تو یک فرشته هستی و آدم نمی شوی !

راستش از روزی که از پیش دکتر برگشتم دست و پا و گردن و کمر دردم خیلی فرقی نکرده ولی ذهنی کمی بهترم ... حرفهای دکتر یکجور صادقانه ای بود که خوشم آمد و به دلم نشست ... حس می کنم واقعن با کم کردن وزن و آرامش ذهنی و استخر و این داروها که دارم می خورم شاید در دراز مدت اوضاع بهتر شود ... استارت کم غذا خوردن را از همان سه شنبه شب زدم و از امروز هم افسار معده ام را سپردم دست دکتر خصوصی رژیمم سرکارخانم مریم خانم ! ... مجسم کنید همکارهایی که هر روز صبح من را قابلمه به دست می دیدند با دیدن ظرف غذای کوچک دخترانهء امروزم چقد خندیدند و متلک بارم کردند ! ... فک کن ظهر توی آشپزخانه درست وختی همه به بشقاب های پر از برنج و غذاهای چرب و چیل و رنگارنگشان حمله کرده اند من نشسته بودم دو تا کف دست کوکو سبزی را با یک چهارم نان تافتون سق میزدم ! ... بنظرم کاملن منصفانه و عادلانه است ! ... اینها تاوان کسی است که تمام این سالها مراعات نکرد و مثل آدم غذا نخورد ... حالا مجبورم مثل فرشته ها غذا بخورم ! این فرشته کوچولوهای توی فیلمها و کارتونها هستند که خوشگل و بور و چشم آبی و لپ گلی هستند و بالهای سفید شاپرکی دارند با یک چوب جادویی که ستاره های سفید نورانی ازش می ریزد ! مثل همانها !

.

.

پی نوشت :

آدم می ماند چطور از بعضی دوستان فرشته خو تشکر کند ... مرسی بابت ایمیل ها و کامنتهای عمومی که زیر پستهای سفید می گذارید و ما را از رو می برید ... عزیزانی مثل پروین بانو و تیراژه و الی و مریم راد و دنیز و فرشته و جزیره و لیلی و سایر دوستانی که الان حضور ذهن ندارم و یا خصوصی های پر از لطف و محبت دوستان ، مثل همین آخری که آقای چنگیزی مدیر نازنین بلاگ اسکای حال پرسیدند و شرمنده ام کردند ... یا مثلن تماسهای مکرر محسن میرزادهء عزیز از ترکیه ... در این روزهای ناخوش همینها میشود بهانه برای بودن و نوشتن ... 

.