داشتیم آلبوم می دیدیم ... حق با مادر محبوب است
تلفن آمد مهمانی ها و دید و بازدید ها را کم کرد
ام پی تری آمد حس نیوشیدن موسیقی را مُثله کرد
اس ام اس آمد حال پرسیدن های تلفنی فراموش شد
دوربین دیجیتال آمد بساط آلبوم و خاطره بازی را برچید
و هـــــــــــــــــــــی همینجوری داریم پیشرفت می کنیم خیر سرمان !
فیس بوک آمد وبلاگ نویسی داره خاطره میشه ...
http://s4.picofile.com/file/7896182682/%D8%AC%D8%A7_%D9%BE%D8%A7%D8%B1%DA%A9.flv.html
راستش من فک نمی کنم فیسبوک جای وبلاگو گرفته باشه
والا این انس و الفتی که من با لپ تاپم دارم با هیچیک از اعضای خانواده ام ندارم ...
همین دیگه ...
ولی این اسمش انس و الفت نیست
کم کم گند خورد توو همه چی رفت ...
تازه مونده هنوز ... سر گنده ش زیر لحافه !
یعنی معتاد شدم؟!!
همیشه معتادها رو یه آدم مفلوک کنار بساط و منقل و وافور تجسم می کردم انگار مفهوم کلمات هم عوض شده با این پیشرفتمان!!!
http://fa.wikiquote.org/wiki/%D8%B6%D8%B1%D8%A8%E2%80%8C%D8%A7%D9%84%D9%85%D8%AB%D9%84%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C_%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C
بدبختی اینه که آلبوم هایمان هم خیر سرمان دیگر آلبوم نیستند
همه شان شده اند فلش مموری و سی دی
توی هر جمعی هم یک عالمه عکس با ژست های مکش مرگ ما که بعد قرار است داغ داغ بچسبد روی فیس بوک و لایک حواله اش شود..
کلا داریم پیشرفت میکنیم...ارواح عمه مان..
ضمنا
مرسی که پست سفید قبلی رو حذف کردید..راستش همینطوری اش هم من قیلی ویلی میروم میان اینهمه پستهای بی عنوانتان
این سفید ها هم که نور علی نور شده اند آن وسط!
مدتهاست دنبال یکی دو سه پست از وبلاگ شما و جناب اسحاقی میگردم که یک کامنت مخصوص رو تکمیل کنم
جانم به لب رسید ولی هیهات..مگر پیدا میشوند؟!
یکی دو سه پست؟!!!
* دو سه پست
همه سفید ها رو حذف کردم
ببخشید که بی نظمی ناشی از پیری ما شما رو اذیت میکنه !
ولی اتفاقن اصل دل نوشته
همون سفیداس ...
چی بگم...
قلمتان مانا
اما خاطرم هست که گفته بودید آنها صرفا برای بیات نشدن پست حاضر در صفحه ی اول هستند که با مدام باز شدن وبلاگتان برای خواننده تکراری نشوند و حلاوتشان را از دست ندهند..
با این حال..ممنون که هستید و مینویسید..
مطلب بسیار جالبی بود. موفق باشید.
خیر سرمون واقعا ... گند بزنن به این پیشرفت ها ...
سلام دوست خوبم
وب قشنگی داری
خوشحال میشم به وب من هم سر بزنی
میتونی برای وبلاگت آدرس جدید ثبت کنی
http://s2a.ir
به مامانم که از نشستن بچه ها پای لپ تاب شاکی میشه میگم باز شماها خوبید فکر کنم نسل من در حالی که هرکدوم اعضای خانواده البته خانواده ای بمونه تو اتاق های جداگانه اند سلام صبح خیر گفتن بچه هاشم باید از طریق نت به دستش برسه!پی ام میدن مامان سلام.من بیدارم.
وای...
من از نامه بازی خاطرات خوب و زیادی دارم و این پست منو به گذشته ها و کودکی و نوجونیم برد.از بچگی وقتی خانوم مجری مهربون میگفت بچه ها برامون نامه بنویسید.نقاشی بفرستید کارم نامه نوشتن بوده.یه پاکت و دو تا تمبر دستم بود که با آب دهن خیسش میکردم و با دقت به پاکت میچسبوندم و حتما خودم باید به صندوق مینداختم اگرنه خیالم راحت نمیشد.بعد که اعلام میکردن نقاشی هیچکسی ۸ساله از... کلی ذوق میکردم.دنیایی بود...یادش بخیر..
من مست و تو مست و چشمهای ما مست...
با سلام. دعوتید به خوانش یک رباعی و یک داستان کوتاه. منتظر نظرات و نقد شما دوست گرامی هستم.
با سپاس
فرهود
من با این پیشرفت و تکنولوژی عجین نیستم و باهاش حال نمیکنم !سعی هم میکنم نذارم این تکنولوژی جدید جای قدیمی ها را بگیره.
تلفن را به اس ام اس ترجیح میدم و به ندرت اس ام اس میفرستم.
من فکر میکنم اشکال ار این تکنولوژی نیست ، مشکل خود ماییم وگرنه هر چیزی که بیاد هم مزایاداره هم معایب.
یکی از دوستان عزیزم جایی نوشته بود سالهای خیلی خوبی از زندگیاش پای اینترنت و وبلاگنویسی از بین رفت. عزیزی که اهل اغراق و مظلومنمایی نیست. و از آن موقع من همهاش یک دلشورهای ته دلم دارم. دلشورهء اینکه نکند ما که میاییم اینجا و به امید دیدن نوشتههای دوستانمان هستیم به این قیمت سنگین برای آنها تمام شود. چون حتی اگر این نوشتن ها و وقت گذاشتن ها به معنی واقعی کلمه هم باعث "داغون شدن" زندگیشان نشده باشد این مایهء دلگرمیهای ما، همین که برداشت خودشان این بوده باشد به اندازهء کافی ناراحت کننده است.
کامنت عارفهء عزیزم را خواندم و تا قسمت زیادی با آن موافقم. این اتاق جداگانه داشتن هم آفت بسیار بزرگی بود (شد) در دور کردن افراد خانواده از هم. من واقعا این را با جان و دلم حس میکنم. هر کسی توی اتاق خودش. و تلاش تو برای لااقل جمع کردن آنها سر یک سفرهء شام خانوادگی هم با فرورفتن کلهها توی موبایلها به هدر میرود. یاد دوران کودکی خودمان میفتم که شش خواهر و برادر در یک اتاق بزرگ میخوابیدیم. همه کنار هم. و شادترین ساعات روزمان موقع خواب بود. تلاشمان برای گرم کردن تشک بقیه و اینکه نگذاریم تشک خودمان دست بخورد. دعواهای شوخ و شاد خواهر برادری. الآن اگر به یک خواهر و برادر بگویی توی یک اتاق با هم بخوابند انگار غلطترین و بدترین ایدهء دنیا را مطرح کردهای. ارزشها همه تغییر کردهاند.
این عکس از اول اینجا بود یا الآن گذاشتیش؟ من الآن دیدمش!
یکی از حسرتهای همیشه زندگی من محروم کردن بچههایم بوده از گذراندن وقت با پدربزرگ و مادربزرگهایشان
و یکی از غمگین ترین لحظههای زندگیام وقتی که پسر کوچکم که دوسالگی از ایران خارج شده بود و 5 سالگی به ایران بردمش، وقتی سه سال و نیمه بود از من پرسید پیر یعنی چه؟ و من با وجود سه مادربزرگ و یک پدربزرگ و سه عموی پدر و .... ناگزیر شدم برای عینی کردن توضیحاتم پسرکم را به خیابان ببرم تا آدم های پیر را نشانش بدهم :((((((((
اومممممممممم، یعنی الان بد شده؟
حالا مثلا بیاین مثبت نگری راه بندازیم و بگیم چه خوب شد که اس ام اس اومد وگرنه تو زندگی های امروز که "فرصت نمیکردیم" هی با هم تماس تلفنی داشته باشیم اونوخت دیگه خیلی از حال هم بی خبر میشدیم. حالا مثلا دیگه!!!!
در مورد اون تلفن و ایمیل و دوربین هم همین جور مثبت نگری کنیم مثلا!!!!!
وای که چقدر دلم گرفته و با خوندن این پست دلم میخواد گریه کنم..
این شد کاور ... کلی انرژی میده
مرسی
مث دم کردن چایی با چایی سازای جدید مزه
این کجا و اون سماوریا کجا!!!بخصوص اگه از
نوع ذغالیش باشه.........مثل مزه جیگر و
کبابپزای ذغالی اون روزاواین برقی گازیای
الانا.........این کجاو آن کجا..مثل ماست
گوسفندی کشدار محلی و ماستای
پاستوریزه........این کجاوآن کجا...الان
تو فازغذاپختنم واسه این این مثال ها
بذهنم رسید..اماخدایی خوووووووب
بد داره پر می کشه دل گرمی های
راستکی یمان و بد خووووووب دارد
جایگزینش میشود این دل خوش
کنک های الکی یمان............
پستتون عالی بود.مثل همیشه
یاحق...
هنوزم عده یی تلاش مزبوحانه دارند عکسا رو تو آلبوما نگه دارند البته !