جواب نوار قلب و اکو توی جیب زنگ میزنم به مطب دکتر که وخت بگیرم برای تست ورزش ... خانم منشی توضیح میدهد که نباید در حال مصرف داروی خاصی باشم و شب قبلش حمام کنم و از سرشانه و سینه تا پایین شکم را shave کنم ... حرف توو حرف میشود سر اینکه یکشمبه کار دارم و لطفن وخت من را بیندازید سه شنبه و هزینه چقدر میشود و اینها و آخر سر دوباره میپرسم خب کار خاص دیگری نباید بکنم ؟ و خانم منشی که با عصبانیت و با لحن عاقل اندر سفیه تکرار میکند باید shave کنید یعنی موهای بدنتان را بتراشید ! با خنده خداحافظی میکنم و توی دلم خدمت خانم منشی عرض میکنم که خانم جان کجای کاری الان دیگر زمانهء خفنی است که shave عینهو Hello و بلکبورد و Door و واتر جزو اولین کلمات انگلیسی است که باید بلد باشی !!

نظرات 23 + ارسال نظر
سهیلا سه‌شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 12:25 ق.ظ

تیراژه سه‌شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 12:50 ق.ظ http://tirajehnote.blogfa.com

حالم از این منشی هایی که نه سر پیازن نه ته پیاز اما پشت میز مطب نشینی همچین بادشان کرده که انگار فوق تخصص فلان از بهترین دانشگاه بهمان کشور را گرفته اند بهم میخورد که فکر میکنند حق دارند با هر لحنی حرف بزنند

من اولین بار کلمه ی شیو رو از یک آرایشگر شنیدم..کلا الان زمونه ای شده که اگر چهارتا کلمه ی خارجکی لابه لای حرفهایت بلغور نکنی انگار یک چیزی ات میشود..این تازه به خارج رفته ها را نگو که همچین وسط حرف زدنشان مکث های مکش مرگ ما میکنند و جملات درهم برهم تحویلت میدهند که انگار از نوزادی ناف اروپا بزرگ شده اند و لطف کرده اند با هزار زحمت زبان مادری شان را پاس داشته اند و چهار کلمه ازش بلدند!

تیراژه سه‌شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 12:52 ق.ظ http://tirajehnote.blogfa.com

واه! چه عصبانی کامنت گذاشته ام!!
خب عصبانیت هم عینهو پشت میز مطب نشینی و خارج رفتن کلاس دارد! باور کنید!

تیراژه سه‌شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 12:55 ق.ظ http://tirajehnote.blogfa.com

و جدا از این حرفها...
تنتان به ناز طبیبان نیازمند مباد جناب باقرلو.

[ بدون نام ] سه‌شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 12:55 ق.ظ

با این عصبانیتی که تیراژه خانم دارند من مطمئنم ایشون منشی خوبی میشن

تیراژه سه‌شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 12:56 ق.ظ http://tirajehnote.blogfa.com

نظر لطفتونه!

احسان جوانمرد سه‌شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 01:01 ق.ظ

سلام
حال داری یه داستان کوتاه برات بگم محسن؟
من...
من وبلاگمو بستم دو سال پیش و رفتم فیسبوک.
نیومدین . هیچکدومتون نیومدین. :((
من رفتم... موندم و خسته شدم و بستم فیسبوکمو! حالا آمارت رسیده که فیسبوکتو فعال کردی. آمار بقیه تونم کم کم می رسه لابد!
چرا اینجوریه محسن. من دارم همه ی عمر دیر می رسم یا تو؟
:)
راستی صدای رفقیتو اگه کامپیوتری نمی کردن خیلی دلنشین تر بود. این چرا نمی خونه؟ قشنگه که صداش.

محسن باقرلو سه‌شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 01:07 ق.ظ

فیس بوکم رو فعال نکردم احسان
همین چیزایی که اینجا می نویسم رو گاهن اونجا هم کپی پیست می کنم ... کللن با فیسبوک حال نمی کردم و نمی کنم ... نمی دونم چرا ... یه جوریه ... همه چیش توو لحظه س ... خیلی روو هواس انگار ... ولی خب انصافن جذابیتهایی هم داره خب !!

محسن باقرلو سه‌شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 01:09 ق.ظ

ولی چقد خوب بود احسان بعد از مدتها دیدن رد پات توی اینجا ... همیشهء این سالها تو رو یه جور دیگه دوس داشتم و دارم ... خیلی مخلصیم تاواریش ...

باغبان سه‌شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 07:46 ق.ظ http://laleabbasi.blogfa.com

"من دارم همه عمر دیر میرسم یا تو؟"
"من دارم همه عمر دیر میرسم یا تو؟"
"من دارم همه عمر دیر میرسم یا تو؟"
"من دارم همه عمر دیر میرسم یا تو؟"
...
چقدر این جمله داره توی سرم می پیچه...
"من دارم همه عمر دیر میرسم یا تو؟"

ب.ر سه‌شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 09:52 ق.ظ http://biparvabash.persianblog.ir

ﺗﻴﺮاﮊﻩ ﺟﺎاﻥ ﺧﻮﻧﺴﺮﺩ ﺑﺎﺵ ﻋﺰﻳﺯم( ﺩﻭ ﻧﻘﻂﻪ ﺩﻱ)ﻭﻟﻲ ﺁﺭﻩ ﺑﻬﺖ ﺣﻖ ﻣﻴﺪﻡ...ﺣﺎﻟﻢ اﺯ ﻫﺮ ﭼﻲ ﺯﺑﺎﻥ ﻏﻴﺮ ﻓﺎﺭﺳﻲ ﺳﺖ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻣﻴﺨﻮﺭﺩ...ﺣﺎﻟﻢ اﺯ " ﺧﺎﺭﺝ " ﺑﻪ ﻫﻢ ﻣﻴﺨﻮﺭﺩ...ﺩﻟﻢ ﻓﻘﻄ " ﺑﺎﺑﺎ ﺁﺏ ﺩاﺩ" ﻣﻴﺨﻮاﻫﺪ...و ﻧﺎﻡ ﻭﻃﻦ....
ﻫﻤﻴﻦ...
ﭘﺴﺖ ﺟﺎﻟﺒﻲ ﺑﻮﺩ.

جعفری نژاد سه‌شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 12:42 ب.ظ

حالا دور از جون شما یه آدم کله خر می خواد که یه فوتو برداره از هیکل شیو شده اش و تو یه فرصت مناسب بذاره زیر شیشه ی میز خانومه منشی که بعد از رویتش بلبل زبونی که سهله کل یوم نطق کردن یادش بره و بیوفته به نوک زدن و موت موت کردن :-)))

تا شیر فهم بشه زیر نویس فارسی دادن واسه هر فعلی زیادم به صلاحش نیست :-)

ارغوان سه‌شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 01:06 ب.ظ http://tabassomikon.blogsky.com/


باهاس میگفتین عه قرار نشد چیپ بشی خانم منشی !!!

محسن باقرلو سه‌شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 01:09 ب.ظ

اتفاقن عکس هم انداختم از خودم !
ولی با همهء بی حیائیم روم نشد بذارمش توو وبلاگ !!

جعفری نژاد سه‌شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 01:19 ب.ظ



بی خیال حاج آقا

دیدی که؟ من بی حیائی تموم عکس رو گذاشتم تو فیس و پای عواقبشم! ایستادم
شما هم بذار، نهایتش یه دو سه روزی زنگ خور گوشیت می ره بالا، یا مثلا مراجعینت تو سایبر تک زیاد می شه، بعد آروم آروم از هیجانات روحی مشتاقان کاسته می شه و زندگی روال طبیعیش رو پیدا می کنه

محسن باقرلو سه‌شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 01:44 ب.ظ

هررررررررررررررررررررررررررر !
یزیدتو جعفری !

کودک فهیم سه‌شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 02:33 ب.ظ http://the-nox.blogfa.com

توی عمرم دو تا منشی سالم بیشتر ندیدم.
گمونم یک چیزی توی مایه های مهمانداری هواپیماست.با اینکه شاید نیاز به مدرک تحصیلی خاصی نداشته باشه اما ویترینش قشنگه.هرچند یکسری مشاغل نیاز به ارتباط اجتماعی خوبی داره و این ارتباط اجتماعی صرفا زبون بازی و کشوندن مشتری به سمت خود نیست(خیلی هاشون اینطوری فکر می کنند)بلکه احترام و روی خوش نشون دادنه.بعضی هاشون نگاه از بالا به پایین دارند.با مو به موی کامنت اول تیراژه موافقم و حرف دلمه.
جعفری نژاد،الان زیر پوستی خواستی بگی زنگ خورت رفته بالا؟
تیراژه میگم این "یزیدتو" یعنی چی چی؟

فرشته سه‌شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 03:33 ب.ظ

ایشاالله که جواب تست ورزشتون هم سالم باشه آقا .و مشکلی نباشه .

تیراژه سه‌شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 05:14 ب.ظ http://tirajehnote.blogfa.com

منصوره!!!!!
آدم بی نوا تر و مبادی آداب تر از من پیدا نکردی برای تفسیر؟
یزیدتو که نمیدونم یعنی چی ولی عجالتا در مورد خودت عرض میکنم که:شِمرِتو!

کودک فهیم سه‌شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 05:49 ب.ظ http://the-nox.blogfa.com

راست میگیا.
من هم عبدالرحمان بن عمرو بن ملجم مرادییتو !

احسان جوانمرد چهارشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 03:40 ق.ظ

لپ تاپم میگه ساعت من 3 و 33 دیقه ی صبحه.
من الان که این کامنتتو خوندم یه حالیم شد محسن :))
دیگه برام مهم نیس که
"من همه ی عمر دیر می رسم یا تو"
مهم اینه که هستیم هنوز و یه وقتایی به یه بهونه هایی - گیریم کشکی مثل دربیِ آب دوغ خیاری هفتاد و هفتم - همو می بینیم.
قطار خسته ی هفتاد و نهی های دانشکده هنوز روی ریله و تو و عباسم توی واگن عقبی قاچاقی سوارین و داریم می ریم. نمی دونم چرا ولی حس می کنم یه روزی یه جایی یه جوری می شه که همه مون باز با هم باشیم.
یه طور خوب طوری باید باشه.
خدا کنه فقط خونه ی سالمندای کهریزک نباشه.
نمی دونم رفیق.
یه حال خوب و خراب عجیبی دارم.
خیلی لوسه این جمله ای که می خوام ته کامنت بنویسم. تقریبا تهوع آوره ولی : ممنون که هستی :))
.
پی نوشت: این خانم باغبون لاله های عباسی کیه محسن؟ طفلیو درگیر کردم با اون جمله ی مسخره م. ازش عذرخواهی کن :))

پروین چهارشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 05:36 ق.ظ

احسان خان جوانمرد
حال من که نه سر پیاز بودم نه ته پیاز، با خواندن کامنت قشنگتون خیلی خوب شد. حتما حال محسن هم همونقدر خوب میشه. نه ... خیلی بیشتر :)

بابک اسحاقی چهارشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 10:18 ق.ظ

ممد حسین
نگاه به هیکل قلمی خودت ننداز
این باقرلو عکسش رو بذاره فیس بوک دیگه هیشکی نمیاد سایبرتک ثبت نوم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.