کل ارجمندها ...

پریشب برزو ارجمند مهمان برنامهء گلخانه بود و حال و هوای برنامه در فضای تولد امام رضا ... دیروزش استقلال باخته بود و مجری برنامه که می دانست برزو استقلالی است در لابلای حرفها سر به سرش میگذاشت ... نمی دانم چی گفت که برزو برگشت گفت اصلن توو کل ارجمندها یدونه قرمز هم پیدا نمی کنی ... و من را فکری کرد همین ( کل ارجمندها ) ... خیلی دوس داشتم خانوادهء ما هم از این خانواده های بزرگ بود با کلی خواهر و برادر و کلی عروس و داماد و کلی بچچهء خواهر و بچچهء برادر ... از آن خانواده هایی که الکی گنده نیستند و چفت و بسط دارند ... از آنهایی که آسمان به زمین بیاید حتمن هر هفته دور هم جمع میشوند و حسابی شلوغ بازی در می آورند ... اینجوری در مهمانی های خانوادگی میشد گم شد در هیاهوی جمع و جمعیت ... میشد با هر کدام از آدم بزرگها و هم سن و سالها یک حرف جددی زد ... میشد با جوانترها گفت و خندید و زد توی سر و کلهء هم ... میشد با بچچه ها بازی کرد و کیف کرد ... اما حالا سالی یکی دو بار هم که دور هم جمع می شویم - تازه اگر همه باشند که نیستند - سرجمع یک سفرهء دو در دو برایمان کفایت است ...