تلخی گس حسرت

آن اوائل مریم چون خبر داشت خیلی اهل فیلم دیدن مخصوصن فیلم خارجی نیستم تعجب میکرد وختی می دید اسامی فیلمها و کارگردانهای خارجی را بلدم ... چن بار اول را زیر سیبیلی رد کردم تا بلاخره یک روز یکی از رازهای بزرگ زندگی ام را برایش گفتم ... اینکه دوران دبیرستان اکثر دوستانم توی خانه هایشان ویدئو داشتند و ما نداشتیم ... اینکه چقد آزار دهنده بود وختی هر روز در زنگهای تفریح بین بچچه ها صحبت از یک فیلم خارجی و بازیگرانش بود و من مجبور بودم مثل بُز فقط تماشاچی باشم ... اینکه یک روز با همان عقل خام و طفلک نوجوانی ام تصمیم گرفتم بخش قابل توجهی از پول توو جیبی ام را خرج هفته نامهء سینما بکنم که لااقل اسامی فیلمها و بازیگران خارجی را بلد باشم و توی جمع بچچه ها گاه گداری من هم حرفی برای گفتن داشته باشم ... الان با فراگیر شدن رسانه ها و وسایل ارتباط جمعی شاید حتی تصورش هم خنده دار باشد همچین دغدغه ای ولی خب واقعیت این است که بود ... بماند که همان توفیق اجباری و سالها مرتب و بی وقفه هفته نامهء سینما خواندن چقد کمک کرد که قد فکر و نگاه و قلمم بلندتر شود ... اما اصل داستان هنوز بعد از اینهمه سال که برمیگردم و مرورش میکنم تلخی گس حسرت است ...

نظرات 17 + ارسال نظر
تیراژه پنج‌شنبه 25 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 04:05 ق.ظ http://tirajehnote.blogfa.com/

من هم تجربه ای مشابه دارم..اما از نوعی دیگر و در حیطه ای متفاوت..جریانش هم به کل چیز دیگریست
اما اینکه چه چیزی باعث میشود بعد از اینهمه وقت نتوانم بنویسمش و هی تایپ کنم و هی پاک کنم
لابد به این بر میگردد که در این مدت در دنیای بلاگری یا آنی نبودم که باید..یا آنی نشدم که باید..
یا شاید هم باید بگذارم به حساب آهنگ قمیشی عزیز، آنجا که میخواند:" همه حرفا که آخه گفتنی نیست.."

اما در مورد فیلم و اینها
من از آن طرف افتادم ..دقیقا از آن طرف پشت بام..خانواده ی ثروتمندی نداشتم اما داشتن آخرین تکنولوژی روز در حد وسع از واجب الواجباتشان بود..برای همین از همان کودکی ام دستگاه ویدیو و رسی.ور و آخرین فیلم ها و مجلات همیشه در دسترس بود و به خاطر علاقه ی پدرم همیشه یک جایی از صحبت ها به سینمای روز و کلاسیک
کشیده میشد..حالا از من بپرسید جایزه ی اسکار بهترین فیلم امسال رو کدام کارگردان گرفت؟ یا بیلیارد باز را چه کسی ساخت؟ یا بازیگر نقش اول مرد "همشهری کین" کی بود؟..یا دنیرو در کدام فیلم اسکورسیزی بازی کرده؟ ...
خب، شرمنده!

در حد عادی اش ولی بنا بر عادتی که دارم هر ماه یکی دوبار سینما میروم..آن هم برای اکران روز..از فیلمنامه و بازی ها و کارگردانی ها هم یک چیزهایی یادم میماند و نمیماند.. خسته نباشم واقعا!

این کامنت طولانی سحرگاهی را هم ببخشید دیگر..وقتی نتوانم حرف اصلی ام را بزنم هی خودم و کیبرد را به در و دیوار میکوبم که چیزی گفته باشم و راه گلویم بسته نماند..
یک جایی هم خواندم که محدودیت ها فرصت سازند..یا یک همچین چیزی..این هم برای حسن ختام درفشانی هایم!

راستی..چه خوب است این پستهای اخیرتان عنوان دارند..جدا از حس خوبش اما یک حسن دیگر هم دارد
آن هم اینکه مخاطب کم هوش و کم حافظه ای مثل من هی عینهو موش کور گیر افتاده در انبار گندم، دور خودش نمیچرخد برای پیدا کردن فلان پست از آرشیو..خیلی ممنون.

تیراژه پنج‌شنبه 25 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 04:09 ق.ظ http://tirajehnote.blogfa.com/

به توصیه ی شخص شخیصتان و کنایات سایر دوستان عزیز تر از جان ؛ قرار بود تلاش کنم که کامنتهای کوتاه بزارم؟
خب..دارم تمرین میکنم دیگر..گواهش هم همین کامنت بالا!

پروین پنج‌شنبه 25 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 06:09 ق.ظ

من هم میخواستم بیایم و خودم و کیبوردم را به در و دیوار بکوبم و یک چیزی بگویم که لبّ کلامش میشد همین که تیراژه گفت: " محدودیت ها فرصت سازند."
خیلی خیلی کلیشه ای بنظر میاید و مثل حرفهایی که به خودمان میزنیم تا سوزش دلمان را از محرومیت‌هایمان تسکین دهیم. اما اگر دقیق شویم، حقیقت بزرگی در آن نهفته است. البته گاهی اوقات امکاناتی که تمول در دسترس فرد قرار میدهند، برایش موقعیت‌ساز هم میشوند. اما نُرم این نیست. گواه حی و حاضرش هم خود عزیز و دلبندت :)

بانوچه پنج‌شنبه 25 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 08:16 ق.ظ http://www.smartiiiz.blogfa.com

جدا از مقوله ی فیلم و اینا ... بحث حسرت شد !
یه سری حسرت ها هستن ... نه بهتره بگم 99.99% حسرت ها حتی اگر چند سال بعد هم بهشان برسی باز هم طعم گس شان از بین نمی رود ... با هم وقتی یادمان می آیند تلخ میشویم :(

محمد مهدی پنج‌شنبه 25 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 08:52 ق.ظ http://mmbazari.blogfa.com

سلام

درست است که بعضی از کاستی ها انسان را در زمینه های دیگر فعال میکند درست است که شاید شما همین حالا بعد از گذشت چندین سال اطلاعات سینمایی تان حداقل در حوزه بیوگرافی و چند تا سناریو و نقد و ...بیشتر از همان دوستانی باشد که هر شب فیلم سینمایی می دیدند اما اون مزه گس حسرت لامصب این حرفها حالیش نیست ...
مزه گس حسرت ...

"یک من دیگر" پنج‌شنبه 25 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 09:43 ق.ظ

کیست که این طعم گس را نچشیده باشد؟...

بوسه ی زندگی پنج‌شنبه 25 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 11:13 ق.ظ http://kisslife.blogsky.com

چه ماجراهایی با این ویدیو و فیلم داشتیم اون زمان!!

بابک اسحاقی پنج‌شنبه 25 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 12:06 ب.ظ

خب محسن اون موقع فیلم مثل الان زیاد نبود
یعنی فیلم های خارجی هنری در دسترس مردم نبود
شاید چند تا فیلم ایرانی قدیمی و هندی و نهایتا چند تا فیلم رزمی خارجی مثل بروسلی و آرنولد و فرانکی و رامبو در دسترس همگان بود . اتفاقا خیلی خوبه که میخوندی مجله فیلم رو و باور کن ما هم که ویدیو داشتیم نمیتونستیم فیلم خوب ببینیم و اصلا تعریف فیلم خوب هم با الان فرق داشت .
با تیرازه موافقم
چقدر خوبه که پست های جدیدت عنوان دارند .
کلا این رویکرد جدیدت رو که با دل و دماغ پست می نویسی رو خیلی دوست دارم و امیدوارم همیشه همینطور حوصله داشته باشی
بازم ممنون

سنجاق...ک پنج‌شنبه 25 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 12:37 ب.ظ

خوب تو این زمینه این طعم گس حسرت رو من شاید خیلی خوب هم دیدم ، هم چشیدم . هنوز هم همه روزه و همه ماهه با خوندن مجلی سیینما و ....دارم می چشم.
در عنفوان جوونی از فیلم فارسی شروع کردم و تقریبا تموم فیلم فارسی های معروف و بنام رو دیدم و اون موقع حفظ کردن تکیه کلام های بهروز و منوچهر و سعید و بهمن و ....سرگرمیم بود و ....
بعدش عشق سینمای کلاسیک عشقی غرب و با فیلمهای الیا کازان و ....
بعد هم سینمای وسترن و ...همینجوری بیا جلو تا سینمای ایران بعد انقلاب....
ولی تنها چیزی که از سینما نصیبم شده چند بازی نصفه نیمه و همون ....طعم گس حسرت.

دل آرام پنج‌شنبه 25 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 12:55 ب.ظ http://delaramam.blogsky.com

همه ما طعم این نوع حسرت رو چشیدیم. چقدر غیر قابل تصوره برای اونهایی که به راحتی همه وسایل ارتباطی در اختیارشونه. حتی نمیتونن تصور کنن که روزی ویدئو رو لای هزار تا پارچه میپیچیدن تا مبادا گیر بیوفتن. فیلم دیدن که دیگه پیشکش...
حالا شما الان هزار و یک مدل فیلم ببین، هزار و یک مدل مجله های رنگارنگ رو به آسونی (چون دیگه درامد دارید و قرار نیست پول توی جیبیتون رو پس انداز کنید) خریداری کن. مگه تلخی اون حسرت شیرین میشه...

راستی، منم حرف بابک رو میخواستم بزنم. چقدر خوبه پستهاتون عنوان داره. آدم حس میکنه سر حال هستید.

مریم پنج‌شنبه 25 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 02:00 ب.ظ

اگه بگم من همین الان هم تلخی این حسرت رو دارم باور میکنین؟؟؟
اوایل بابا اصرار داشت ماهواره بخره و مامان مخالف بود
من هم نمیتوانستم حرفی بزنم
و الان که بین فامیل و دوست و آشنا می نشینم و اونها از فیلمهای ماهواره و بازیگران و خواننده ها حرف میزنن من حسرت میخورم کاش مامان میذاشت بابا ماهواره بخره

یکی از جنس همه پنج‌شنبه 25 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 08:22 ب.ظ http://yekiazjensehame.blogfa.com

همه مان یک جورهایی از این حسرت های گس داریم ...

... پنج‌شنبه 25 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 09:25 ب.ظ

چه جالب !
منم تو دوران بلوغ به خاطر دعواهام با خانواده ام عادت به نوشتن کردم برای تخلیه ذهنی ! الان دیگه همه چی خوب شده اما من کلی تو نوشتن کسی شدم برای خودم !:)))))

آقا خره جمعه 26 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 03:23 ب.ظ

بعضی وقتا با خوندن و دیدن چیزی متوجه چیزهایی میشیم که توی لحظه لحظه زندگی درگیرشیم ولی خب دلمون نمیخواد بهش فکر کنیم.
مثل همین تلخی های گس حسرت.
جالب اینجاس که به همون سرعتی که یاد آوری میشن ، فراموش میشن.......
همون بهتر که فراموش بشن

غلامرضاگرجی(مهاد) جمعه 26 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 10:53 ب.ظ http://gholamrezagorji.blogfa.com

.....

سمیرا شنبه 27 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 07:58 ق.ظ http://nahavand.persianblog.ir

ما هم تا دوره دبیرستان ویدئو نداشتیم تازه بعدشم فقط فیلمهایی رو که خودمون میگرفتیم یا بعضی فیلمهای کلوپ رو اجازه داشتیم نگاه کنیم...اما یادش بخیر دوره پیچیدن ویدئو لای پتو و فیلم لای روزنامه....و حملش مثل مواد مخدر!!!

سمیرا شنبه 27 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 07:59 ق.ظ http://nahavand.persianblog.ir

یعنی تیراژه جان من مرده اون خط اول کامنت اولیتم!!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.