می فهمی ؟ مجبوریم ...

میدان فاطمی را که دور میزنم ترافیک میشود غیر عادی ... ردش که میکنم و رو به پایین می افتم توی زرتشت تازه دلیل ترافیک غیرعادی را می بینم ... خانم قد بلند زیبایی با لباس گرم و ضخیم روسی مانند و ماشینهای بوق بوق و راننده های خیّر و انسان و همنوع دوستی که دلشان نمی آید همشهری مونثشان توی سرما بماند ... یکیش سمند نقره ای تیونینگ شده ای است با رانندهء جنتلمن حدود 45 ساله اش با موهای جو گندمی و لباسهای شیک و سیگار قهوه ای احتمالن کاپتان بلک اش ... از آن مردهای خانواده ... از آن کارمندهای نسبتن رده بالا که همیشه یک حلقهء نازک به دست چپشان دارند و سمت راست کیف پولشان جایگاه ازلی ابدی عکس همسر با اصل و نسب و جا افتاده و دختر موطلایی نازشان است ... از آن نماینده ها و نمادهای طبقهء متوسط رو به بالا با حساب بانکی قابل قبول و مسافرت و خورد و خوراک مطلوب و خانه ای حوالی جنت آباد یا سعادت آباد ... اما توفیری نمیکند ، ما همینیم و کاریش هم نمیشود کرد ... وختش که بشود ترمز می زنیم ، بنز و بی ام دبلیو و سانتافه و سمند و پراید و پیکان و موتور هم ندارد ... مجبوریم ترمز بزنیم ... ما اینطوری بزرگ شده ایم ... ما اینطوری کوچک شده ایم ... در مملکتی که همیشه هیچوخت هیچچی سر جاش نیست ... مجبوریم ترمز بزنیم ... می فهمی ؟ مجبوریم ...

نظرات 15 + ارسال نظر
اقا خره یکشنبه 15 دی‌ماه سال 1392 ساعت 03:00 ق.ظ

اخـــــــــــــــــــــــــــــــــــــی ..... دلم سوخت برات همچین که بد مجبوری

تیراژه یکشنبه 15 دی‌ماه سال 1392 ساعت 04:49 ق.ظ http://tirajehnote.blogfa.com/

"ما اینطوری بزرگ شده ایم ... ما اینطوری کوچک شده ایم ... در مملکتی که همیشه هیچوخت هیچچی سر جاش نیست"

آره...دقیقا همینطوری...مثل خیلی ترمز های بایدی..خیلی راندن های بایدی...دروغ های بایدی..خیانت های بایدی..تحقیر های بایدی و حقارت های بایدی...در جا زدن ها و جا زدن های بایدی..
ما اینطوری شده ایم..بوده ایم..و خواهیم بود..انگار همینه، بی انکار..

آسمان یکشنبه 15 دی‌ماه سال 1392 ساعت 07:14 ق.ظ http://talkhoshirineyekzan.blogsky.com/

ما مجبوریم ترمز بزنیم!
آدم تکلیفشو با پستای شما نمیدونه! نمیدونه گریه کنه یا بخنده! به نظرم باید برای این پستتون سالها گریه کرد!

سمیرا یکشنبه 15 دی‌ماه سال 1392 ساعت 07:55 ق.ظ

من با تیترت کنار نمیام! چرا مجبوریم؟ از این همه ماشین سوار مذکر خیلی هایشان ترمز نمیزنند! خیلیهایشان هنوز متعهدند...خیلی هایشان در همین مملکت که هیچی سرجایش نیست هنوز ته ته های وجودشان چیزی به نام عشق به نام اعتقاد به نام تعهد مونده هنوز..حتی اگر کم باشند اما هنوز هستند....من باور دارم کسی مجبور نیست..همه با عقل و شعور و ایضا "هوس" ترمز میکنند....

رضا یکشنبه 15 دی‌ماه سال 1392 ساعت 08:37 ق.ظ

سلام
با کامنت بالایی (سمیرا) موافقم.
اینجاش خیلی خوب بود: «ما اینطوری کوچک شده ایم ...»

آوا یکشنبه 15 دی‌ماه سال 1392 ساعت 08:45 ق.ظ

دقیقا..ما 'اینطوری
کوچک شده ایم '
و بس........
یاحق...

آفو یکشنبه 15 دی‌ماه سال 1392 ساعت 11:27 ق.ظ http://www.asimesar.blogfa.com

چی شد دقیقا ؟!!!!

بابک اسحاقی یکشنبه 15 دی‌ماه سال 1392 ساعت 02:28 ب.ظ

پیرزاده یک تئوری جالب درباره مردها داره که میگه :
مردها دو دسته اند :
دسته اول به همسرشان خیانت می کنند
دسته دوم هنوز فرصت خیانت را پیدا نکرده اند .

با این احتساب من هنوز مجبور مجبور نشدم
یا بهتره بگم هنوز فرصتش پیش نیومده


از شوخی که بگذریم من هم فکر می کنم نمیشه این قضیه رو اینطوری به همه مردها تعمیم داد . شاید خیلی ها به قید و بندی پابند نباشند و خیلی ها هم از ترس آبروریزی و فهمیدن خانواده و طلاق دست از پا خطا نکرده باشن اما خیلی ها هم هستن که با وجود همه مشکلات اجتماعی و عاطفی و ... واقعا خودشون رو به خانواده مقید بدونن و مجبور نباشن و دوست هم نداشته باشن جلوی تابلوی توقف مطلقا ممنوع برای خانومای خوشگل ترمز بزنن .
خوشا به سعادتشون ...

مشق سکوت- رها یکشنبه 15 دی‌ماه سال 1392 ساعت 02:30 ب.ظ http://mashghesokoot.blogfa.com/

کاش به جای این اجبارها، مجبور میشدن به تعهداتشون پایبند باشن!

zemestan یکشنبه 15 دی‌ماه سال 1392 ساعت 07:46 ب.ظ http://kolbeyezemestam.blogfa.com

و چه درد ناک است
با صدای این ترمز های اجباری گوش خیلی از زنان را که نمیخواهند ترمزی باشد و اجباری... کر میشود.

زنانی که دوست دارند شیک پوش باشند..آزاد و راحت باشند اما هیچوقت نمیشود ...اگر جسارت به خرج بدهند باید له شوند زیر بار این همه ترمز اجباری و نگاه های قبل و بعدش.

ما اینطوری کوچک شده ایم...

.. دوشنبه 16 دی‌ماه سال 1392 ساعت 01:07 ق.ظ

کرگدن جان

تجربه نشون داده تو اینجور موقعیت ها ، خانم نسبتا محترم ترجیح میده موقعیتشو عوض کنه تا راحتتر بتونه چونه بزنه و از جیب طرفش مطمئن شه

قطعا یکی از بهترین گزینه سوار شدن تو تاکسی هستش

شمام که یک تاکسی دار خفن هستی

اهل دل هستی
مایه دار هستی
کرگدن هم که هستی

حکما" یه شب خاطره انگیز براش درست میکنی

البته اگه تا صبح دوام بیاره و جر نخوره





تو روحت کرگدن که با این پستت دز بی ادبی ما رو بردی بالا

لامصب در مورد جگر مرغ و بندری و آبجو دست ساز و هر کوفت دیگه ای بنویس......

بانو دوشنبه 16 دی‌ماه سال 1392 ساعت 11:51 ق.ظ

این پست رو خیلی خوب نوشتین اقای باقرلو..سوای موضوع انتخابیش..که به عرضه و تقاضای جامعه برمیگرده..درحقیقت نوعی کسب وکار پر رونق شده..که مشتریان زیادی هم داره.. همه ما ادمهای همین مملکتیم..خودمون خوب و بدش میکنیم..خودمون نا امنش میکنیم..بعد انگ میزنیم بهش این مملکت همینه که هست..

زاویه سه‌شنبه 17 دی‌ماه سال 1392 ساعت 12:36 ق.ظ

برا همینه که آدما کلا برام حال بهمزن شدن انگار همه اول با ابلیس همخونه و همدلن بعد با خانواده و رفیق و...
خیلی سعی می کنم اینجوری نباشم خیلی خودمو محاکمه می کنم خیلی خودمو قضاوت می کنم یه وقتا به خودم می گم تا کی قراره واسه هر چیزی خودتو هر روز ببری دادگاه و بیاری!

سعید سه‌شنبه 17 دی‌ماه سال 1392 ساعت 04:32 ب.ظ

کرگدن مجبوره چون وظیفه تاکسی دار ها اینکه ترمز بزنند خب

جای تعجب نداره که

راستی ، به نظرم نباید تاکسی داشته باشی، چون بنزینی که بهت می دهند حق من و دیگر ملتم هست. قبول داری که؟
البته، نوش جانت
گفتم که دق نکنم یه هویی

crayon جمعه 20 دی‌ماه سال 1392 ساعت 07:08 ب.ظ http://yeweblog67.blogfa.com

نمیدونم چرا از خوندن چند خط پایانی دلم خنک شد!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.