و قاب شدن یلدایی دیگر

معلوم نیس یلدای بعدی دور هم باشیم یا نه ... اصلن معلوم نیس یلدای بعدی باشیم یا نه ... این دور همی فامیلی بعد خیـــــــــــــــلی وخت ، می ارزید به آن ترافیک سگ مصصب حامله کننده ... آن پرایدی که توی این سرما جوش آورده بود ... آن رانندهء عصبی عرق کردهء سیگار پشت سیگار ... آن نوزاد سپید پوش سپید کلاه انگشت در دهان با آن چشمهای تیله ای براق ... و رسیدن ... و آسانسور ... و یک عاااالمه کفش ... و دری که باز شد به هیاهوی شادی و شادی پرهیاهو ... لذذت تماشای بستگانی که درب دلهاشان به هم بسته شده با پر کشیدن مادربزرگها و پدربزرگها ... کودکان جوان شده و میانسالان سلانه سلانه رو به پیری ... سیاهی بلندترین شب سال و سپیدی موهای بزرگترهای خوشحال ... نوزادهای تازه به فامیل اضافه شدهء امسالی و پر کشیده های جایشان سخت خالی ... دست و رقص و انار ... لحظه های بی تکرار ... خنده های نجیب ... عکس های دسته جمعی و بگو سیـــــــــب ... و قاب شدن یلدایی دیگر روی دیوارهای خانه های دور از هم در چار گوشهء این تهران طهران ... معلوم نیس یلدای بعدی دور هم باشیم یا نه ... اصلن معلوم نیس یلدای بعدی باشیم یا نه ...