شترگاوپلنگ

با احترام به کسانی که اینکار را دوست دارند بنظرم خیلی کار داغون و مسخره ای است که برای کریسمس لباس بابانوئل بپوشیم و برداریم درخت کاج تزئین کنیم بگذاریم کنج خانه ... مثل این می ماند که یک آمریکایی اول فروردین توی خانه اش در بورلی هیلز سفرهء هفت سین پهن کند ... بله ، شاید رنگی رنگی و قشنگ باشد ولی بی معنی و بی مسما و باسمه ای است انصافن ... البت من درک میکنم که در این سرای سراسر دلمردگی و سرسرای سراسر محدودیت ، چنگ زدن به همین کوچک بهانه های خوشی کردن ناگزیر و خرده ناگرفتنی است ولی فک میکنم هنوز هم راههای بهتر و معقولانه تری وجود دارد ... اما با اینحال انکار هم نمیشود کرد که همهء ما خاطرات و نوستالژی های هرچند کوچک و مختصری با کریسمس داریم ... از اسکروچ گرفته تا جشن های نیم بند شبکه های فارسی زبان آنور آبی ... از ضبط کردن شوها و ویدئو کلیپ های این شب تا نوشیدن ها و آواز خواندن ها و رقصیدن هایی که بهانه اش کریسمس بوده ... چه میشود کرد ؟ ... شترگاوپلنگ بودن انگار تقدیر مقدر و سرنوشت مکرر ما طفلک های این نقطه از جهان است ...