خداحافظ

بگذارید با سه چار تا از دیالوگهای عرب نیا ( در سلطانِ کیمیایی )  

که همیشه دیوانه اش هستم اینجا را تمام کنم :  

-

- خونه‌مون ... اینجا بود ... اینجا پنج تا اتاق ... دو تا باغچه و یه حوض بود ... بزرگ نبود ... اما بود 

- درست رفتن از این دنیا درس اول و آخره ...  

- ما ام رفتیم ... کوتاه بود ... ولی خیلی خوب بود ...

- همیشه میخواستم یه وقتی یه جورایی درست و حسابی کلک ام کنده شه ... 

 ***

تاواریش های خوب من ، کرگدن از امروز برای همیشه تعطیل است . 

-  

***

اگر در تمام این سالها از محسن باقرلو بدی دیدید تو را به خدا حلالش کنید 

و اگر خوبی ای بوده بدانید که از خوبی خودتان بوده  

و به حرمتش ، یکوختهایی توی دلتان از من یاد کنید و لبخند بزنید ... 

مواظب خودتان باشید 

برای من هم دعا کنید 

 

فدای همه 

و با همین بغض گلوگیر : 

خداحافظ . 

-  

 

-  

نظرات 635 + ارسال نظر
لیلیتا شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:09 ب.ظ

من بلد نیستم ازئن حرفای خوشگل خوشگل بزنم اما اصلا نمی فهمم که چی شده که یکهو اینجوری شده. کسی اذیت کرده؟؟؟؟؟/ از چیزی ناراحتی؟؟؟؟

سیمین شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:13 ب.ظ http://rosoobha.blogsky.com

ما چیکار کنیم که نظرتون تغییر کنه؟؟؟
خیلی سخته کرگدن!اصلن نمی شه قبول کنم.به خاطر ما برگرد.اصلن ننویس فقط خداحافظی نکن.اینطوری داریم دق می کنیم به خدا! من دیگه کجا برم ؟؟؟
جایگزین نداری! نداری کرگدن عزیز

کاتیا شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:27 ب.ظ http://oldgirl.blogfa.com

آقای باقرلو
جسارتا ماجرای این پست داره به جای باریک میکشه

میدونین
من همیشه وقتی دوستام میخواستن وبشون رو ببندن و یک متن این فرمی مینوشتن براشون می نوشتم
؛به درک . احتمالا حالت رو بهتر میکنه؛

ولی در مورد شما واقعا برام تبدیل به یک دغدغه شده و فکرشم نمیکردم یک آدم وبلاگستانی باعث شه من برای موندن و تجدید نظرش متوسل به کمنت گذاشتن های پی در پی شم .
مخاطب های شما و از جمله خودم به این وب مثل خونه ی خودمون نگاه میکردیم
یعنی اینجا فقط واسه شما نیست
اگر فقط واسه شما بود این همه خواننده و دوستدار پیدا نمیکردین.


پس برگردین . حتی اگر شده مدتی کم کار شین .
ولی برگردین.

من هنوزم امیدوارم ماجرای این پست مربوط باشه به همون افشاگری های کیامهر خیلی باستانی...
آقا ما رسما باورمون شد و الانم خیلی ناراحتیم که وارد این بازی های پیچیده شدیم ولی جون هر کی دوست داری
این تن بمیره
پیچیده ترش نکن/

گنجشک شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:28 ب.ظ http://gonjeshkk.persianblog.ir

چقدر این صحنه برام تکراریه!
یادمه قبلا هم اینو گفتم :شما که صدبار تا حالا ترک کردی اینم روش!
چون همسفر عشق شدی مرد سفر باش.
اینو همینطوری چرت گفتم چون نه وبلاگنویسی سفر عشقه و نه من اصرار دارم شما زورکی بنویسی فقط چون قشنگ بود گفتمش.
حالا مگه اگه من اصرار داشتم شما می نوشتی؟
باز من اومدم اینجا به خودم گیر دادم!

الهه شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:29 ب.ظ http://khooneyedel.blogsky.com/

عکستون رو هم گذاشتین که داغ دلمون تکمیل شه آره؟
امضاش هم کردین که بگین حرفتون یکیه و دیگه بر نمیگردین؟؟!
اولین روز سال نوی میلادی.....هدیه ی غافلگیر کننده ای بود....اینهمه دل له و لورده شده هم که ریخته کف این خونه رو بذارین به حساب کادو های بابانوئل....
زمستون بی برف...دیگه برف میخوایم چیکار؟زمستون که هیچی...دیگه پاییز رو هم نمیخوایم...دیگه پاییز رو هم دوست نداریم...آخه پاییز عشق یه کرگدنی بود که گفت تنها سفر نمیکنه...خرمالوهای پاییزی خونه ی یه کرگدن نشونه ی اومدن پاییز بود...حالا دیگه زمستون و بهار و تابستون و پاییز...بی برف و بارون یا با برف و بارون...دیگه چه فرقی میکنه؟کرگدن ما بار سفر رو بسته....تنهای تنها داره میره....فقط پشتمونو خالی نکردین..تو دلمون هم خالی شده الان...

فاطمه شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:29 ب.ظ http://999f111a.blogfa.com

سلامممممممم
جناب کرگدن یادمون باشه ما فقط برا خودمون زندگی نمی کنیم...
این دنیای بی مرام رو خودمون باید بهش معنی بدیم
با استقامت و همدلی و مهربونی...
اصلا نمی دونم چی بگم..
دلگیرم از فضای این روزاااااا...

دخترک زبون دراز شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:40 ب.ظ http://www.dokhtarezabonderaz.blogfa.com

از وقتی این پست رو دیم دلم به این خوش کردم یه شوخیه .شب بیا بگو شوخیه...

لادن شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:40 ب.ظ

سلام
من همیشه می خونمتون شاید کامنت نذارم ولی منم عین همین دوستان همیشه کامنت گذارتون قلبم گرفت خیلی نوشته هاتون صمیمی و قشنگه شما ننویسین کی بنویسه؟
نمیدونم چی شده که راه علاجش بستن اینجاس میدونم من جایگاهی ندارم که شما بخواین به خاطر خواننده ای مثل من کار کنین ولی فقط می تونم خواهش کنم تجدید نظر کنین

... شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:49 ب.ظ

جناب کرگدن اینجا را دیدید ؟ :
http://www.heoman.blogfa.com/post-68.aspxکامنتهایشان را هم بخوانید
هنوز شما نرفته بعضیها جشن گرفته اند !

رهگذر شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:51 ب.ظ http://mario22.blogfa.com/

بعد از سالها و روزها برایت کامنت می گذارم. می گذارم تا بدانی که الان قیافمون اینطوریه:
هرجا می ری. هرجا خواهی بود. هرجا قلم زدی. برایت آرزوی بهترین ها را دارم. چراکه در این صفحات مجازی دنیای دیگری با نوشته هایت داشتیم...

[ بدون نام ] شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:55 ب.ظ

نه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

الهه شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:56 ب.ظ http://khooneyedel.blogsky.com/

یادتونه تو وبلاگ قبلیم توی پستم واستون نوشته بودم:«اینو بدونین که رفیق نیمه راه نیستیم و حالا اگر خودتون هم بخواین نمیذاریم تنهایی سفر کنین....».....من لعنتی نمیدونم چی حس کرده بودم که اون موقع این رو نوشتم....انگار میدونستم یه روزی میاد که دلمون بره زیر تیغ و شما ما رو بذارین سر راه...فقط اینو میدونم که رو حرفم هستم...نمیدونم چطوری...دل همه ی ما همراهتون هست...حتی شده با سکوتمون همراهمیتون میکنیم...با دعا...با آرزوی خیر...با دلتنگی...با بغض...با اشک...با آه...
سر در گمم...کسایی که براشون پیشکسوتین...کسایی که فقط از خوندنتون لذت میبرن...اونایی که دلشون به هر روز اینجا اومدن خوشه....اگر همه الان اشک به چشمشون اومده...من چی بگم؟؟؟منکه با خوندن شما دوباره شروع شدم!منکه بعد از آشنایی با شما این الهه شدم!منکه الان هرکی دور و برم هست توی حلقه ی دوستای خودتون بوده.....حالا من با اینهمه بغضم چیکار کنم؟حالا وقتی خواستم برای کسی توضیح بدم که چی شد که بلاگر شدم چی بگم؟از کی بگم؟بگم یکی بود یکی نبود....یه کرگدنی بود....کدوم کرگدن؟...همون کرگدنی که تنها سفر نمیکرد...ولی بعد........
من از افعال ماضی تو این جمله ها متنففففرم

پاییز بلند شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:58 ب.ظ http://www.paizeeboland.blogsky.com

خصوصی داری٬ چک کن
جواب نده واسه اینکه وختی جواب بدی نیستم که جواب جوابتو بدم

بابالنگدراز پنج‌فوتی شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:05 ب.ظ

خیلی ناراحت شدم رفیق.تازه داشتم به وبلاگت و این بازیهای مفرحت وابسته میشدم و همچنین به خودت و شخصیتت.
اما از صمیم قلبم میگه.
آقا هر چی حالتو و زندگیتو و اوضاعتو بهتر میکنه همون کارو کن
ارادت دارم قربان

یوتاب شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:05 ب.ظ

یعنی چی
نه
من باور نمیکنم
امکان نداره کرگدن بره
امکان نداره بعد از این همه سال بتونه دل بکنه
من باور نمیکنم
میدونم کرگدن برمیگرده
میدونم
استراحت کن ولی برگرد کرگدن

آناهیتا شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:10 ب.ظ http://www.a-n-a-a-r-i-a.blogsky.com

تیر خلاصو به بلاگستان زدین
این رسم شاگردو استادی نیست

حمید شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:20 ب.ظ http://abrechandzelee.blogsky.com/

اینو تو کامنتای کیامهر گفتم اینجا هم میگم :

همه چی درس میشه...
فکر میکنم باید چند روزی (یا چند هفته ای) به کرگدن فرصت بدیم تا در خلوت خودش به آرامش و نتیجه مناسب برسه...ولی میدونم که این پایان کرگدن نیست...اینو مطمئنم...
مطمئنم تا قبل از پایان سال تمام این حرفا تموم میشه و کرگدن برمیگرده به خونه اش...یقین دارم و بهتون قول میدم...

سرپیاز شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:22 ب.ظ http://sarotahepiaz.blogfa.com

سلام
محسن خان درسته که معمولا نظر نمیزارم ولی همیشه میخونمتون!مطمئنا خیلی های دیگه هم مثه منن
تو رو خدا نرین!
به خاطر همه اونایی که دوستتون دارنو دوسشون دارین

[ بدون نام ] شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:28 ب.ظ

این همه آدم گناه دارن اینجا
من که فقط اینجا رو می خونم و هیچ وقت جرات نظ ر گذاشتن نداشتم احساس خلا می کنم این دوستاتون دیگه چی می کشن. حداقل یه جوابی یه چیزی بگین

من و من شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:33 ب.ظ

نباید اینجوری باشه واقعن!
نباید هر وقت خواستی در خونتو ببندی
ما اینجا حق آب و گل داریم محسن
۵ ۶ سال یه عمره
نباید اینجوری تموم بشه!

مومو شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:42 ب.ظ http://mo-mo.blogsky.com

یعنی چی... این پسته که هنوز اینجاست...
فکر می کردم فشار عصبی و خستگی فقط مال من بوده این چند وقت...

آقای باقرلو ...خداحافظی نکنید خوب...دیرتر آپ کنید...
پس بازی صوتی عید... بقیه بازی هایی که رازشون تو دل شماست هنوز چی؟
اینهمه قول و وعده وعید به ما دادین چی؟

عاطی شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:47 ب.ظ http://parvaze67.blogfa.com

امیدوارم حداقل حرف حمید درست از آب دربیاد .
نمیدونم چطوری با اینهمه دل شکسته کنار میای ؟
امیدوارم هرجا هستی خوش باشی ، همین ....

حبیب شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:58 ب.ظ http://nogall.persianblog.ir/

سلام حاج محسن
راستش منم باورم نمیشه
اما وقتی دیدم که کیامهر با تلفن داره باهات حرف میزنه و بغض کرده و اشک تو چشاش جمع شده خیلی ناراحت شدم چون تا قبل از اون داشتیم مطلبتو میخوندیم و میخندیدیم
اما به نظرم تصمیمت جدی هست
اما دلمون رو شکوندی
درسته من همیشه یا آخر مطلب میام یا زود میام گل میذارم میرم اما با کیامهر هر روز در مورد بچه ها نقد و بررسی میکنیم و کلی منو بخاطر گلهام مسخره میکنه
اما باورکن همه دوستت دارن . میدونم که باید وقتتو برای زن و زندگیت بذاری اما دل بچه ها رو اینطوری و یهو نشکون
بخدا کیامهر شوکه شده بود حتی با مسخره بازی و چرت گویی های منم حالش بهتر نشد رفت خونه
محسن جان دلیل رفتنت نا معلومه اما بدون که همه دوستت دارن و نبودن تو برای بعضی ها خیلی سخته
نمیدونم بخدا چی بگم اما بهت حق میدم که خسته شده باشی واقعا مطالب طاقت فرسایی رو متحمل میشدی اینو بدون همه محبوبیت تو بخاطر طنز نبوده به خاطر استقامت و صبر و بردباری و رنجی که کشیده ای هم بوده

سرت را درد نمیارم
اما هرجا هستی موفق و شادمان در کنار همسرعزیزت خوش و خرم زندگی کنی و هیچ مشکل و غمی در زندگیت نباشه
ما دعات میکنیم حاجی
شبت بخیر
اینجا گل نداره اما برات مینویسم گل گل گل خیلی گلی

حبیب

امیر علماء شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:00 ب.ظ http://www.vlife.ir

کجا؟

غزل خونه شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:06 ب.ظ http://ghazalkhoone.persianblog.ir/

همه حق دارن هرطور که می خوان و راحتن رفتار کنن٬ چون مختارن و تصمیمشون به نظر خودشون درسته...

ولی به تو پیشنهاد می کنم این کار رو نکنی چون می دونی که تصمیمات اکثرا حتی به نظر خودتم اشتباهه...

رها بانو شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:07 ب.ظ http://raha-banoo.persianblog.ir/

وای نه ...
آخه چرا ...
چه بلایی سر وبلاگستان اومده آخه ...
داداش محسن ... این کار شما رو میتونم به عنوان تیر خلاصی به این وبلاگستان محتضر و رو به موت تعبیر کنم ...

حبیب شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:09 ب.ظ http://nogall.persianblog.ir/

بهروز(مخاطب خاموش) شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:09 ب.ظ http://sukama

دلمو شکوندی....
به قول بزرگ : دل مرد نمیشکنه...لاا قل دل من...
دل بهروز هم نمی شکنه....ببین چیکار کردی که دلم جدی شکست...
من نگفتم بیا...من نگفتم ادامه بده...حالا هم نمی گم بمون....
اگه میری...بدون که همه ما حتما به یادتیم...
تو نامرد نباش و به یاد ما باش....
اگه میری...خدا پشت و پناهت باشه مرد....
خدا حافظ
.
.
.
لینکت همیشه تو وبم میمونه....

بهروز(مخاطب خاموش) شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:11 ب.ظ http://sukamario.blogfa.com

راستی...این کرگدن بالاخره تنها سفر کرد.

پوریا پژوم شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:12 ب.ظ http://www.aftabparast.blogsky.com

محسن خ0ان نرید لطفا

شما یکه تاز بلاگستان هستید

به عنوان حقیرترین و کوچترین خوانندتون میگم خواهش می کنم نرید

مکث شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:14 ب.ظ

عیبی نداره. من جای خالی تو تاب می یارم یه جورایی. همونطوری که دارم جالی خالی خیلی ها رو تاب می یارم..خب محسن باقرلو رو من فقط توی کرگدن می دیدم... حالا دیگه دستم یه هیچی نمی رسه... حتی به لینک بچه ها... عیبی نداره که من قبل از وبلاگ خودم کرگدن رو می دیدم..عیبی نداره که من الان همینطوری الکی بغض کردم...عیبی نداره که تو یا لوس بازی ت گرفته یا دلت شکسته یا اصلا مثل آدم یه تصمیم درست و حسابی گرفتی... عیبی ندارد حوضمان ماهی ندارد/ دنیا همیشه هرچه می خواهی ندارد......شاد باشی رفیق تا همیشه.

بی تا شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:28 ب.ظ http://khanoomek.blogfa.com/

محسن جان , کرگدن دیگه فقط متعلق به تو نیست....به خاطر همه ی اون کسایی که کرگدن رو دوس دارن برگرد

فلوت زن شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:41 ب.ظ http://flutezan.blogfa.com/

هنوز امیدوارم برگردین !!!!!
امیدوارم قولی که حمید داده واقعاً عملی بشه !
امیدوارم روی بابا محمود و بچه های بلاگستان رو زمین نندازین !
امیدوارم یادتون بیاد که چقدر آدم شما و پستهاتون رو دوست دارن و به این خونه کرگدنی عادت کردن !
امیدوارم برگردین ! فقط امیدوارم !
شده ماهی یکبار آپدیت کنین ولی بمونین و امید مارو نا امید نکنین !
فقط امیدوارم...

مامانگار شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:44 ب.ظ

...بخدا کرگذن جان خیلی دل داری...تازه عکس یادگاری هم گذاشتی !!!!
...اگه یکی...فقط یکی ازاین کامنتهای جگرسوز بچه ها و خواهش هاشون رو برای من میذاشتن...محال بود طاقت بیارم و بتونم اینکارو بکنم...
..حالا ببین ده ها کامنت...
خود دانی !!!!!

endman شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:45 ب.ظ http://http://endland.blogfa.com/

ای بابا...ما که تازه داشتیم با شما حال میکردیم...
حیفه...بخدا حیفه...برگردید.

دختری از یک شهر دور شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:45 ب.ظ http://denizlove.persianblog.ir

جو وبلاگستانو افسرده کردین خبر دارین؟؟؟

رها بانو شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:47 ب.ظ http://raha-banoo.persianblog.ir/

انگار که مصیبت زده ایم ...
انگار که یه عزیزی رو از دست دادیم ...
انگار که ...
برگردید دیگه ...

مینا شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:47 ب.ظ http://www.harfebihesaab.blogfa.com

کرگدن...
نمیدونم چی بگم... اصن چی میشه گفت؟ چه روز کوفتی بود امروز . اون از برگه امتحان قهوه ایم... اون از حالم... اینم از وبلاگ محسن خان. چرا همه دارن میرن؟
امیدوارم پشیمون شی و یه کوچولو دلت واسه حوض خونه ات و ماهی هاش (خواننده هات )تنگ شه و باز بنویسی...
خیلی به وبلاگت عادت کرده بودم... خیلی...
چقد روزایی بودن که توو اوج ناراحتی می اومدم وبلاگتو میخوندم و ناراحتیامو فراموش میکردم...
امیدوارم هر جا هستی خوش باشی کرگدن مهربون.

آناهیتا شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:52 ب.ظ http://www.a-n-a-a-r-i-a.blogsky.com

شما روی همه ما رو زمین زدین اما ما ناامید نمی شیم.شما یه جورایی ما رو از خونت بیرون کردی اما ما هر روز میاییم به اینجا سر می زنیم.از تعداد بازدیدها می تونید بفهمید.
من با شما خداحافظی نمی کنم.هیچ وقت.
لینک شما تا ابد اول لینکدونیه خونه ی من باقی می مونه.
برقرار باشی استاد
فراموشت نمی کنیم
در هر حال حتی خاموش واسه ما عزیزی
الان عین اون پدری شدی که بچشو سر راه میذاره میره.می دونیم از دور میای نگامون می کنی.می دونیم دل تو هم هوای ما رو می کنه اما شاید چاره نداری.

کودک فهیم شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:06 ب.ظ http://www.the-nox.blogfa.com

عمو محسنم..........
دلم برات تنگ میشه هاااااااااااااااا....
خیلی..............................................
هیچوقت فکر نمی کردم که با یک پست انقدر اشک بریزم........
من همیشه هر وقت میومدم توی وبلاگت شاد میشدم..........
وقتی صدات رو توی رادیو می شنیدم...
وقتی عکس هاتو توی فتوبلاگ می دیدم....
وقتی پستهات رو می خوندم............
عمو محسن حسرتش به دلم موند که بهت بگم....
حسرتش به دلم موند که بگم چقدر ماه بودی.....
عمو محسنم میشه نری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اخه این عکست رو اینجوری سیاه و سفید گذاشتی اینجا روش خداحافظی نوشتی....این همه غم...این دیالوگ....دق می کنم.........................
دلم برات تنگ میشه..............
تو برای من شهریار نبودی.........
تو بهترین بودی.....
بهترین بودی....
خاکی ترین بودی......
عمو محسن نرو.............
دلم گرفت.....
مگه قرار نبود با هم باشیم؟
مگه قرار نبود بعد از شب یلدا نوروز پیش هم باشیم.....؟؟
مگه قرار نبود باز هم شعر بخونیم.....
چرا انقدر زود رفتی و زیر قولت زدی........


من فقط دارم با اشک اینها رو می نویسم برات.......
فقط اون چیزی که توی قلبمه و سنگینی می کنه رو دارم می نویسم..............
چرا انقدر زود "تنها" سفر کردی............؟؟؟؟
چرا............؟؟؟؟

بهنام شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:07 ب.ظ http://www.delnevesht2010.blogfa.com

یعنی چی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

دیادیا بوریا شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:15 ب.ظ http://verach.blogfa.com

یعنی سنگ دل ترین و اهنین ترین اراده رو داشته باشی باز نمی تونی مقابل اینهمه کامنت برای برگشتنت عکس العملی نشون ندی جناب کرگدن عزیز
برگرد فقط همین

مومو شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:19 ب.ظ http://mo-mo.blogsky.com

هی می نویسم و پاک می کنم!
نمی دونم چجوری بگم...
مغزم پر از فکرای متضاده.
کارای سختی کردین...وقت گیر!
به کامنت ها جواب دادن و خوندنشون خودش کار بسیار سختی بوده... اما
ما راضی بودیم به خدا!
اصلا نمی خوندین کامنت ها رو...
اصلا بازی دیگه نمی کردیم...
یه دفعه؟ قطع کامل؟ بابا ... اول دوز اعتیاد ما رو پایین میاوردین ...
همیشه جاتون تو وبلاگ ما بالا بالا هاست ...

A ز R ه H ر A اZ شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:44 ب.ظ http://www.zafa.blogsky.com

تو دیگه چرا آخه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟//
دلت می آد

آزی شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:55 ب.ظ

آدم دلش میگیره
دوس ندآره این موقه هآ روشن شه
ولی وقتتییی همه دآرن برآی بودنتتت التمآس میکنن چرآ من نکنم؟!
بمووون
آخر شبمونو که گند زدی
اشکیمون کردی
ولی خو بیآ جبرآن کنن
ما گنآه داریم

سارا شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:55 ب.ظ http://gahneveshthayeman.blogfa.com/

سلام
آخه چرا!؟ دلم خیلی گرفت!
نمی دونم چرا این تصمیم رو گرفتید اما حداقل به خاطر ما یه تجدید نظر کنید!
خیلی ناراحت شدم....

مامانگار شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:06 ب.ظ

...برای آخرین بار بیا وب بچه ها و یه کامنت خداحافظی موقت !!..بذار براشون...

پست جدیدم یه پست خداحافظیه کرگدن...

عاطی شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:07 ب.ظ http://parvaze67.blogfa.com

سلام . بابامحمود راست میگه . پس به حرفش گوش میدم و دیگه چیزی نمیگم . بدون که هرجا که هستی و هرکار که میکنی آرزوی ما شادی و خوبی و موفقیتته . خوب استراحت کن چون منتظر میمونیم تا دوباره چراغ خونه ات روشن شه . میدونم که همونطور که ما فراموشت نمیکنیم تو هم نمیتونی هرچند خاموش ولی بهمون سرمیزنی .
من از الان منتظر بازی صوتی عیدم چون حسرت شب یلداش به دلم موند و فقط صدای شماها بود که درد فوق العاده دندونمو قابل تحمل کرد . از صبح تاحالا بیشتر از بیست بار صداتو گوش کردم و گریه کردم شاید درددلم آروم بشه ولی نشد .
خوشحال کننده ترین چیز الا ن برام اینه که فردا صبح که اومدم یه پست جدید ببینم .
شاد باشی و دل آرام . شبت خوش . ولی میدونم تا صبح صد بار دیگم سر میزنم اینجا .

رها بانو شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:08 ب.ظ http://raha-banoo.persianblog.ir/

کرگدن جان نمیدونم چی بگم واقعاً ...

این پستم تقدیم به شما ...
http://raha-banoo.persianblog.ir/post/84/

هیچ شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:10 ب.ظ http://gada.blogfa.com

برمیگردی ...
مژه دست خودته که بزاری و بری؟؟!!!
چند سال اینجا خواننده ی نوشته هاتیم نمیشه که همین جوری بزاری و بری
لووووووووووووووووووووووس نشو
تو رو جون اون کرگدن درونت!!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.