بگذارید با سه چار تا از دیالوگهای عرب نیا ( در سلطانِ کیمیایی )
که همیشه دیوانه اش هستم اینجا را تمام کنم :
-
- خونهمون ... اینجا بود ... اینجا پنج تا اتاق ... دو تا باغچه و یه حوض بود ... بزرگ نبود ... اما بود
- درست رفتن از این دنیا درس اول و آخره ...
- ما ام رفتیم ... کوتاه بود ... ولی خیلی خوب بود ...
- همیشه میخواستم یه وقتی یه جورایی درست و حسابی کلک ام کنده شه ...
-
***
تاواریش های خوب من ، کرگدن از امروز برای همیشه تعطیل است .
-
***
اگر در تمام این سالها از محسن باقرلو بدی دیدید تو را به خدا حلالش کنید
و اگر خوبی ای بوده بدانید که از خوبی خودتان بوده
و به حرمتش ، یکوختهایی توی دلتان از من یاد کنید و لبخند بزنید ...
-
مواظب خودتان باشید
برای من هم دعا کنید
-
فدای همه
و با همین بغض گلوگیر :
خداحافظ .
-
-
سلام ،من چند سال است که وبلاگ شما را دنبال می کنم ،چه اون موقع که در پرشین بلاگ بودید چه الان اما تا حالا نظر نداده بودم ،واسه من اینجا شده بود جزئی ازتمام کارهای هر روزه ام صبح به صبح اول وبلاگ شما را می خواندم و بعد روز را شروع می کردم با خنده هاش می خندیدم و با غم نوشته هاش غمگین می شدم،اما الان دارم فکر می کنم اگر فردا و فردا های دیگر هر بار بیایم اینجا و هر بار با مطلب خداحافظ مواجه شم چقدر غم انگیز خواهد بود
چی شدی باز تو
اول هفته خوب شوکه کردی منو
برو یکم استراحت کن ولی برگرد
حتمن برگرد
یه شوخیه...یا سرکاری...
نکنه افشاگری کیامهر فراری ات داده...
...از شوخی گذشته...بدون کرگدن خیر !...
..شما میتونی ماهی یکبار آپ کنی...یا حتی سالی یه بار...اما تعطیلی !!!!!!!!!!!!!
...پس این همه رای هایی که پشت سرته چی میشه برادرجان ؟!....
...رسم شهریاری اینه که اهالی بلاگستان رو مجاب کنید جناب !!!
یعنی چی ؟ داداشی به خدا دلم ترکید.. با ما از این شوخیا نکن .. من قلبم ضعیفه هااااا
درسته که چار دیواری اختیاری.. اما این همه آدم صب به صب میان در این خونه ..با یه دنیا خاطره ی تلخ و شیرین چیکار میکنی ؟ هر کاری و هر تصمیمی یه دلیل گنده داره دلیل شوما چیه؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نه........... شما این کارو نمی کنی!!!
تو باز چت شده ؟
باز کسی گفته بالای چشمت ابروئه ؟
چندین بار بهت گفتم که این ناز و اداها کار دخترای 14 . 15 ساله س.
یه مدت استراحت کن ، بعد دوباره بنویس.
فکر نکن فقط خودت ، این روزا حالت مزخرفه.
باور کن خیلی از ماها حال درست و حسابی ای نداریم.
ولی به قول معروف ، این نیز بگذرد.
یه مدت استراحت کن ...
وبلاگتون رو باز کرده بودم و هنوز پست جدید نذاشته بودین...رفرشش کردم و این پست رو دیدم...کاش هیچوقت رفرش نمیکردم...کاش همون شعرتون میموند جلوی چشمم...خشک شدم...الان چند دقیقه ست که همینجور مات و متحیر جلوی کامپیوتر نشستم و میپرسم چراااا؟
اگه این پست و پست کیامهر یه بازیه...که بعدش یه چیزی درست کنید و مارو بخندونید یا به گریه بندازید ...از الان بهتون بگم بی مزه است ...به اندازه کافی فشار از بالا و پایئن به این مردم اومده شما دیگه اضافه اش نکنید باشه
یعنی چی....؟ مگه تو فقط واسه خودت مینوشتی؟
مگه خواننده هات واست مهم نبودن...؟
حق داری... اینجا خونه ی خودته.. اما نمیخوای دیگه باشی؟ اینهمه آدم که هرروز میان اینجا، میان به یه مهمونیه مجازی... میخوای اینارو بگیری؟
این قضیه رفتن همه دیگه جدی جدی داره لوث میشه!!!! چه خبره همه یه دفعه دارن وبلاگ نمویسی رو میذارن کنار؟؟؟ مثل بچه ها شدین که همه قهر میکنن؟؟؟
خداحافظی شما از این مجازستان کم از از دست دادن یه عزیز نیست به خدا!یه جورایی کمر شکنه....اگر یک سال هم نمینوشتین باز من هر روز به امید اینکه شاید امروز وبلاگ شهریار آپ شده باشه به اینجا سر میزدم...اما خداحافظی....فرقش مثل مسافرت کردن با مردنه....یکی که سفر میکنه تا ابد منتظرش میمونی اما وقتی کسی میمیره غم عالم میشینه تو دل آدم....حالا حکایت خداحافظی شماست....اگر نمینوشتین و میگفتین حوصله ندارم واسم راحت تر بود قبولش تا این خداحافظی یهویی....گرچه مطمئنم همچین یهویی هم نبوده....کلی اشک و بغض خرج این تصمیم شده....حالا هم همین اشک و بغض نصیب ما شده......
پس اون قولت واسه پست صوتیه شب عید چی؟؟
پس اون همه بازیایی که هنوز نیومده و میدونم اگه تو نباشی هیشکی انجامشون نمیده چی؟؟
هان؟
کم آوردی یعنی؟
اینا همه بهونه های خواهش برای موندنته.... بفهم کرگدن...
این کار رو نکنید!
الانم که فقط رفرش میکنی و میخونی و انگار نه انگار...
یعنی چی محسن؟ خب من الان باید چی بگم؟
درست رفتن از این دنیا درس اول و آخره ...
همیشه میخواستم یه وقتی یه جورایی درست و حسابی کلک ام کنده شه ...
تمام مسئله توی همین دو تا خط خلاصه میشه....
یتیم کردین بلاگستان رو آقا محسن.....
نه میتونم تصمیمتون رو عوض کنم...نه میتونم بپرسم چرا؟...هیچ غلطی نمیتونم بکنم...فقط همیشه قبولتون داشتم و دارم و دلایل این کار هم خودتون میدونین و همینکه شما خودتون میدونین یعنی حجت....همیشه تو دل ما جا دارین...تو دل یه عالمه آدم که روشن و خاموش شما رو خوندن...من هر روز صبح حدودای ۹:۳۰ میام به اینجا سر میزنم....چون همین حدودا همیشه آپ میکردین...به این امید که یه روز که این صفحه باز میشه یه تیتر گنده ببینم که نوشته سلام.....
شما که مشوق همه ی ما برا وبلاگ زدن بودی حالا میخوای بری؟؟
مگه همین پنج شمبه آقای رولی رو دعوت نکردی به نوشتن مگه با ذوق و شوق براش وبلاگ نساختی؟ حالا خودت میخوای بری؟؟
مگه شما فقط متعلق به خودتی؟ مگه ما آدم نیستیم؟ اگه این توقع زیادی که همه ما امیدمون به شما باشه ما میخوایم همچنان پر توقع بمونیم..!!
خود من همیشه مث این بچه ها تا یه پست زاقارت می نویسم بدو بدو میام اینجا مینویسم داداشی آپدیت کردم!..فقط برا این که دلم میخواد اولین نفر شما برام کامنت بذاری ..عیب و ایرادم رو بگیری؟ نصیحتم کنی دعوام کنی؟ اصلن فحشم بدی ...به مرگ خودم اشکم در اومد...چطوری میخوای بری..........
چرا دلیلشو نمی نویسی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اگه قرار ما رو ..میزان علاقمون به محسن باقر لو خدای بلاگستان، محبوب وبلاگ نویسا..رو بدونی این راهش نیست به مولا..
دل ما اندازه ی گنجیشکه به خدا با یه تلنگر میترکه..
گر ز آزردن من هست غرض مُردن من
مردم آزارمکش از پی ـ آزردن من....
چرا یه کلمه حرف نمیزنی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
وای چرا آخه؟اول که اینجا تاییدی شد حالا هم که کلن تعطیل؟شوخیه نه؟
پس چی شد پست صداهای شب عید و هزار تا ایده دیگه تون؟
چرا آقا محسن ؟
چرا حالا ؟
حالا که کم و بیش صد نفر در روز میان تا بخوننت؟
چی شده رفیق ؟
مشتی ... این رسمش نیست بخدا !
تو از این دل ها نداری !!...
نمیتونی ازاین کارا بکنی !!...
...چون فقط یه دل سخت و بیرحم میتونه اینکارو بکنه...
چی شه آقا محسن ؟ میدونید وبلاگستان بدون شما لطفی نداره دیگه ؟
کلکتون کنده شه ؟ تورو خدا اذیتمون نکنید دیگه ...
با اینکه حرفتون برای ما خیلیه ...اما منتظریم
سلام ااااا من که تازه داشتم اینجارو میخوندم تعطیل شد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اگه همه اینا سر اون داستان مسخره و پستیه که کامنتاشو تاییدی کردی بذار بگم ما هم حرفتو فهمیدیم و هم منظورتو ...
پس این پست لعنتی رو پاک کن و بنویس یه مدت نیستم !!! تا خستگی ها تموم شه
"این قصه پایانش چه خواهد شد "
دلخواه ما رو فراموش نکن ، کرگدن
what??????????
whyyyyyyyyyyyyyyyyyy?
چرا اون وقت
آدم به خاطر یک افشاگری کیامهر اینطوری میکنه؟
میدونم شوخیه.
شوخیه دیگه؟!!!!!!!!!!!! چی شد یهو؟ نکنید اینکارو. این همه آدم رو سرگردون نکنید
یعنی چــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی ؟!!!!!!!
آخه چرا ؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!
اول رفتم وب کیامهر وقتی رسیدم به اینجا دیدم کیامهر حق داشت شوکه بشه چون منم واقعاً شوکه شدم !!! همیشه می گفتم اگه دیگران خداحافظی می کنن کم آوردن ، مهم اینه که آدم توو بدترین حالش هم پایدار بمونه و به وبلاگ نویسی ادامه بده و همیشه امیدوار بودم که کسی مثل شما که سالهاست وبلاگ نویسه هرگز دست از وبلاگ نویسی بر نمی داره چون احساس می کنه یه وظیفه ای در خودش داره نسبت به خواننده های وبلاگش و در واقع یه حس مسئولیت ! اما امروز که اومدم و این پستتون رو خوندم انگار همه افکارم ،همه امیدهام از بین رفت !!! همه اون چیزایی که فکر می کردم ! شما همیشه همه رو به وبلاگ نویسی تشویق می کردین ! اگه فضای دنیای مجازی تلخ می شد شیرینش می کردین ! حکم شهریار و بزرگ و بهتره بگم ریش سفید این بلاگستان رو داشتین ! همه بچه ها چشم امیدشون به شما بود ! حالا می تونید درک کنید که چه غم بزرگی روو دل تک تکشون نشسته ؟!!! از دست دادن یه بزرگی که خیلی عزیزه و یه جورایی امیدی بوده برا همه !
آقا محسن خواهش می کنم بازم بنویسین ! یه مدت استراحت کنین و بازم بنویسین ! هر کسی از این دنیای مجازی خداحافظی می کنه اصرار به موندنش نمی کنم چون می گم شاید حال و اوضاعش طوری بوده که نمی تونسته ادامه بده ! اما شما ، به شما اصرار می کنم که بمونین ! ازتون خواهش می کنم ! رووی من و بچه های بلاگستان رو زمین نندازین ! به قول الهه رفتن شما ازین دنیای مجازی مثل مرگ و از دست دادن یه عزیزه که غمش تا آخر عمر گریبانگیره آدم می شه ! خواهش می کنم بمونین ! اگه شما بری مطمئن باش خیلیهای دیگه بعد از شما خداحافظی می کنن و میرن و این بلاگستان خالی و سرد می شه ! بمونین !!!!
من درست زمانی که از لحاظ روحی توو شرایط بدی بسر می بردم با وبلاگ شما و کیامهر و خلاصه این حلقه دوستان دوست داشتنی آشنا شدم و فقط خوندن مطالب شما و آشنایی با شماها بود که به من کمک کرد حالم بهتر شه و دوباره امیدوار بشم ، چون حتی وقتی از تلخی های زندگیتون هم می نوشتید بازم یه امیدی تووش موج می زد ...........
چطور دلتون میاد ؟!!! بخدا بغض کردم و اشک چشمام سرازیره ! اصلاً نمی تونم باور کنم !!!!!
دیگه ... نمی دونم چی بگم ؟! .... بمونید !
حتما دلیل خوبی دارین برای این کار...
دلیلی که برای خودتون موجه بوده..اما محسن خان اینجا یه جورایی فقط مال شما نیست..
دلم نمیخواد به خاطر خودمون اصراری به شما بکنم که باعث آزارتون بشه...اما..
کاش میموندین.
یعنی چی؟ ممکن نیست...
باور نمی کنم!
ایشالله وبلاگ ننوشتن از امروز به بعدت رو بهتر و قشنگتر کنه
جناب باقر لو لطفا این کار رو نکنید بابا.
از خوندن اینجا لذت می بریم
منصرف شید خواهش میکنم
داداشی اگر جدی جدی بری منم گِل میگیرم در وبلاگمو..
هر چند بود و نبود من فرقی نمیکنه که باشم یا نباشم.. من که هیشکی نیستم !
درود
شاید بهترین کامنت:
[خالی]
!
باید در بلاگستان عزای عمومی اعلام کنیم !!!
امیدوارم به اون دلیلی که من فکر میکنم نباشه.
به هر صورت موفق باشید.
نمیدونم چی بگم ؟ چرا آخه ؟
1 دقیقه سکوت ....
؟
....ببخشید من با اون کرگدنی کار دارم که میگفت تا اخر عمر میخواد وبلاگ نویس باشه ..... شما میدونید ایشون کجان؟؟؟؟
سلام شهریار
شما خوب می دونین همه بچه ها چقدر دوستتون دارن.می دونین همه به شما تکیه کردن.می دونین چقدر عزیزین بعد اینطوری ما رو رها می کنین میرین؟
مگه ما چقدر تحمل داریم؟
بابا محمود ما رو به شما سپرد.گفت هوای این بچه ها رو داشته باش.تو رو خدا فقط یک بار حرفاشو بخون.ببین چی گفته.
شما خسته ای استراحت کن اما نرووووووو
خواهش می کنم نرووووووو
انگار اخراازمانه! همه دارن اماده میشن!
یکی با خداحافظی! یکی با مردن! یکی با تولد !همه چیز در تضادو تناقضه!
ما این وسط چیکار کنیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چرااااااااااااا!؟ من شما ووبلاگتونو خیلی دوست دارم !خیلی کم نظر میذارم ولی تقریباْ هرروز دنبالتون میکنم.
نریییییییییییییییییییین دیگه!
یا من هنگ کردم ، یا همه چی قروقاطی شده این روزها ! چه خبر شده توی این بلاگستان ! چی شده که اینقدر دل همه سیاه و چرکین شده از اینجا ؟ به چه حقی همین بهانه های کوچیک زندگی مون رو یا ازمون می گیرن ، یا اینقدر لوثش می کنند که خودمون ازش زده میشیم ؟ سکوت به چه قیمتی آقا محسن ؟
نمی دونم چی بگم . اختیار باشماست . اما رفتن شما ، میشه یه زلزله بزرگ توی بلاگ که شکاف وسیعی رو ایجاد می کنه و این شکاف با هیچ چیزی پر شدنی نیست ! یواش یواش بنای خرابی اینجا رو میزارین با این کارتون ! این یه واقعیته ! یه واقعیت تلخ ! کاشکی به واقعیت نرسه این کارتون !
سلام ولی نکن اینکارو آقا محسن . حالا که بابا محمود مارو به تو سپرد میذاری میری ، اینجوری امانت داری میکنی . نامردیه بخدا . دلم میشکنه اگه راست باشه بخدا و خیلی ... اگه شوخی باشه . همه حرفای هیشکی و بچه ها رم بهش اضافه کن . ولی نکن اینکارو خواهش میکنم .
داداشی...
منم برای آخرین بار آپدیتـــــــــــــــــــــــــــــــــم !
آقا محسن باقرلو...لطفا اینو یادت نره که تو دیگه مال خودت نیستی که بتونی راحت هرکاری دلت خواست بکنی..شاید بتونی جلوی دهن محسن باقرلو رو بگیری و نذاری حرف بزنه اما اون انگشتهایی که روی کیبورد حرکت میکنن و حرفهای دلشون رو توی کرگدن مینویسن دیگه مال تو نیستن که بتونی به راحتی براشون تصمیم بگیری...اصلا کرگدن دیگه مال تو تنها نیست که بتونی یه قفل گنده ورداری بزنی روی درش و بگی تعطیله! تو در مقابل همه اونایی که حتی یکبار این دفترچه خاطرات و این مجله رنگارنگ رو باز کردن و خوندن و نظر دادن یا ندادن مسئولی...تو در مقابل همه آدمهایی که حتی یکبار وبتو دیده باشن مسئولی و حق نداری در هیچ شرایطی اسم تعطیلی ببری...تو در مقابل همه کسانی که با تشویقهای تو صاحب وب شدن مسئولیتی دوچندان داری..تو در مقابل همه کسانی که هر روز صبحشون رو با باز کردن اولولون شروع میکنن مسئولی تو در مقابل همه اونهایی که با نوشته هات گریه کردن و خندیدن مسئولی تو در مقابل همه اونهایی که توی بازیهات شرکت کردن و برات دستخط و امضا و عکس بچگی و صداهاشونرو فرستادن مسئولی..تو در مقابل همه اونهایی که اینجا میان تا از ته دل بخندن و گاهی گریه کنن مسئولی تو در مقابل همه اونهایی که لینکت کردن مسئولی....آقا محسن عزیز یادت نره این مسئولیت چیزی نیست که با نوشتن یک پست خداحافظی بتونی از زیرش در بری و خودتم خوب میدونی که نمیتونی بری....اگه این نوشته ت واسه سنجیدن میزان محبوبیتت بود که بدون واسه همه طرفدارات بی نظیری اگه یه بازی تازه بود که ما آماده ایم واسه بازی کردن ولی اگه یه شوخی بود باید بگم بدجوری بیمزه بود...تو اگه یه روزی بخوای نباشی باید از تک تک خواننده هات و کسانی که دوستت دارن اجازه بگیری اگه همه راضی بودن و از همه مهمتر دل خودتم راضی بود میتونی بری وگرنه دیگه حق نداری حرفشم بزنی...
این روز از طرف همه بر و بچ بلاگستان گفتم تا فکر نکنی کرگدن بچه سرراهیه و میتونی تنهایی واسه ش تصمیم بگیری.....افتاد اخوی یا بلندتر بگم؟
نسل ما نسل بغض های گلوگیر است...
برمی گردید، می نویسید، دوباره می نویسید... حتما...
امیدوارم این پست یه شوخی باشه چمیدونم یه بازی ...
اصلا خواسته باشی بچه ها رو شوکه کنی...
آقا محسن من دلم به بازی هاتون خشک کرده بودم ...
تازه تصمیم داشتم تو بازی بعدی که میزارید شرکت کنم.