نامه های کرگدن به محسن باقرلو-۷

( نامهء هفتم - آخرین نامه ) 

سلام محسن باقرلوی عزیز

صبح بارانی نوزدهم دیماهت بخیر نازنین پس لرزه های مدام ... بهتری عزیز ؟ ... کاش بودی ... کاش این شش نامه قد شش قطره اشک دلت را سبک کرده باشد و حالت را خوش ... درهرحال این آخرین نامه ای ست که برایت می نویسم ... اصلن من و تو که نیاز به نامه نگاری و این قرتی بازیها نداریم ... داریم ؟ ... وختی من تو ام و تو منی چه نیازی به دور کردن راه السلامُ علیک ... این چن تا نامه هم یکجورایی ادای دین بود به این خانه که برای جفتمان حرمت داشت و دارد ... یک کار نمادین بود که بعدها وخت یاد کردن ، قشنگی های بیشتری را شماره کنیم با انگشتان دستهای لرزان و بی پناه و معصوم ... اینطوری بهتر شد ... نشد ؟ ... ها ؟ ... تو چی میگی ؟ ... این روزها بدجور بی وقفه و آن به آن دلم برایت تنگ می شود ... یعنی همیشه دلم برایت تنگ میشد ولی حالا بیشتر ... حالا مدام تر ... حالا عمیق تر ... حالا نزدیکتر ... بقول شهیار قنبری که می دانم عاشقش هستی ، انگار : وختی دورم به تو نزدیکترم ... می دانی ... من هیچوخت هیچ چی از تو نخواستم در تمام این سالها ... ولی حالا ... در همین صبح خاکستری خیس می دانی عمیقن چی دوست دارم ؟ ... بگویم ؟ ... خجالت می کشم ... اوممم ... دلم می خواهد اینجا بودی و بغلم می کردی ... محکم ... محکم ها ... یک چیزی بگویم بخندی دلت وا شود ؟ ... این چن روز که دیگر نیستی چن باری یواشکی خودم را بغل کرده ام ... زیادی لوس است می دانم ... ولی خب اینطوری است دیگر ... حالا که دلت به ماندن نیست عیبی ندارد برو ... پشت سرت را هم نگاه نکن که مبادا مردد شوی ... من برای دوستان و مهمانانت حتی اگر لازم باشد یکان یکان توضیح می دهم که این سفر خدای نکرده بی حرمتی نبوده و از سر بچچه بازی ... توضیح می دهم و عذرخواهی می کنم و می گویم دوستان باور کنید حتی من هم دلیلش را نمی دانم ولی چون به محسن ایمان دارم پس می دانم که باید می رفت ... نگران بچچه ها هم نباش ... حتی رفیق ترین و دو آتیشه ترینشان هم عادت می کنند کم کم ... خانهء بی صاحبخانه که ذوق و صفایی برای میمهان ندارد ... چرخ روزگار هم که با شکستن یک پرّه وانمیستد ... از تو هزار هزار پلله گنده تر ها و بزرگترهاش چه در دنیای مجازی چه دنیای واقعی رفتند همچین که نادر رفت و چن صباح بعد سطح تمام آبهای جهان نشان از این داشت که آب از آب تکان نخورده قرنهاست ... و اتفاقن این خوب است ... یعنی اصلن راهش همین است ... بشر بیچاره اهل عادت کردن و کنار آمدن نباشد می پُکد ... قطار زمان که اینهمه مسافر را معطل نمی کند که منتظر تو بماند ... که آیا بعد از اینکه سرت هوا خورد حالت انقدری بهتر می شود که بتوانی سوار شوی و ادامه بدهی یا خیر ... حرفم را می فهمی ؟ ... می دانم که می فهمی و خودت هم همین را می خواهی ... تو آدم منطقی و خوبی بودی ... یعنی هستی ... و این خوب است ... دست و دلم به تمام کردن نامهء آخر نمی رود انگار که وصیت نامه ام باشد ! ... دارم الکی لفتش می دهم ببخش ... سرت را هم درد آوردم ... فقط یک چیز را بگویم و خلاص ... با بقیه کار ندارم که محسن باقرلو را چگونه می خواهند ... من ولی حتی اگر تا آخر دنیا هم قد راست نکنی به رفاقت قسم ، بدان که همینطوری شکسته و زخمی و خمیده و خراب هم یک عالمه دوستت دارم و یک عالمه دلم برات تنگ می شود و یک عالمه برات دعا می کنم ... هر جا هستی و هر کار می کنی خدا پشت و پناه خودت و دلت ... قول بده که مواظب خودت باشی ... فدای تو ... و به امید دیدار ... به امید روزهای بهتر ... پیشانی ات را می بوسم و خداحافظ ...

نظرات 343 + ارسال نظر
کرگدن چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:54 ق.ظ

http://m-mobin.com/index.php?showimage=40
یادم باشه این عکسو بذارم روی دسکتاپ خونه ...

نیما چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:56 ق.ظ http://www.arezuhaye-aghaghi.blogsky.com

سلام قربان ! ما از امتحان رجعت نمودیم ! گفتیم سلامی عرض بنماییم و برویم به دیار خفتگان بپیوندیم ! با اجازه !

سحر چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:59 ق.ظ http://dayzad.blogsky.com/

شب شراب چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:28 ب.ظ http://www.shila1120.blogfa.com

سلام

ظهر بخیر!


باباجان منه نیه سایمیران..

کرگدن چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:42 ب.ظ

بوجور بویورمایون !
من کیم ام کی سیزین کیمین ایپک اورکلی نازنینی سایمایوم ؟ ... من بیتاروف تک تک بو اِوَه محبتلری اولان اوشاخلارون ایگابولارونون آلتو توپراقویام ...

م . ح . م . د چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:49 ب.ظ http://baghema.blogsky.com/

اوووووووووووووووووف ؛ عجب عکسی

آلن چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:51 ب.ظ

ترکه صبح از خواب پا میشه ، میره نونوایی نون بگیره.
شاطره میگه دونه ای 400 تومن.
ترکه میگه : یعنی من از اصحاب کهف بیشتر خوابیدم ؟

م . ح . م . د چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:51 ب.ظ http://baghema.blogsky.com/

سلام قربان ! ما میخواهیم به امتحان رجعت بنماییم ! گفتیم سلامی عرض بنماییم و برویم به دیار بدبختان بپیوندیم ! با اجازه !

راستی اون هم چه نوع امتحانی ! فرهنگ و تمدن اسلام و ایران نوشته ی دکتر علی اکبر ولایتی !!

من الان دقیقا اینطوریم

کرگدن چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:52 ب.ظ

ولی محمد جان این اوووووووووووووووووف
که تو گفتی مال عکسای دیگه ایه ها عزیزم !!

آلن چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:56 ب.ظ

چقدر دلم برای این بچه هایی که دارن میرن امتحان بدن ، میسوزه.
حالم از هر چی درس و امتحانه بهم می خوره.
درس خوندن توو ایران واقعن علافیه.
آدم بره لبو بفروشه صرفه ش بیشتره.
حیف عمرمون که توی این دانشگاه ها هدر شد.
البته هدر نشد . به فا... فنا رفت.

م . ح . م . د چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:58 ب.ظ http://baghema.blogsky.com/

کرگدن جان واسه اون عکسا اووووووووووووف نیست ،

ای جاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااان هست !

برادر آلن ، حرف حقو زدی حج آقا ... حالمان داره از این امتحانهای دانشگاه به هم میخوره ..

آلن چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:13 ب.ظ

م. ح . م . د جان ، امتحانای الان که ، هر جوری هست انجام میشه و میره پی کارش.
ولی امیدوارم لااقل این مدرکه به یه دردی بخوره.

ولی از من میشنوی تا همین جایی که خوندی ولش کن و برو دنبال یه کار و کاسبی به درد بخور.

شب شراب چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:17 ب.ظ http://www.shila1120.blogfa.com

وای بالاخره منو سایماخ کردی...

اونائی که ما عاشقشون هستیم هیچ وقت از ما دور نمیشوند هر روز کنار ما راه میروند اما دیده نمیشوند ... شنیده نمیشوند و هنوز نزدیک و هنوز عاشق ... هنوز دلتنگ و خیلی عزیز"

من دروغگوی صادق چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:24 ب.ظ http://dorough.blogfa.com

سلام حاج محسن
چه خبر؟


اونجا که گفتی "" اییاق-قابولارین توپراقیام"" خیلی ..

می دونی،‌ تو به هر زبان که بنویسی شیرین می نویسی

حیفه حاجی،
باید یک جایی با این مردم حرف بزنی،‌ اما نه فقط حرف و مرام.
باید یک چیزی بیافرینی

اما می دونی،‌هیچ چیز جز استعداد به هدر رفته و شکوفا نشده جای حسرت را نداره.

می دونم من اغلب خیلی انتزاعی می شم ،‌ فقط قصد مفید بودن بود و غرض نیست
یاعلی

رسوب های نقره ای چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:42 ب.ظ

سلام گارداش.یورولمیاسیز
بیز بوردان گدن دییریخ! بیلیسن نقدر داریخمیشیخ؟
عیبی یوخدی.سیز سلامت اولساز٬بیزده خوشحالوخ

بهنام چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 03:17 ب.ظ http://www.delnevesht2010.blogfa.com

اااااااااااااااه / با بقیه کار ندارم که محسن باقرلو را چگونه می خواهند ... من ولی حتی اگر تا آخر دنیا هم قد راست نکنی به رفاقت قسم ، بدان که همینطوری شکسته و زخمی و خمیده و خراب هم یک عالمه دوستت دارم و یک عالمه دلم برات تنگ می شود و یک عالمه برات دعا می کنم ... هر جا هستی و هر کار می کنی خدا پشت و پناه خودت و دلت ... قول بده که مواظب خودت باشی ... فدای تو ... و به امید دیدار ... به امید روزهای بهتر ... پیشانی ات را می بوسم و منتظر بازگشتت هستم...

رسوب های نقره ای چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 03:22 ب.ظ

خصوصی بیزحمت

روشنک چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 03:34 ب.ظ http://hasti727.blogfa.com

سلام ...
خوبی؟؟
بهتر شدی؟؟
تو این روزای برفی دلت گرم

الهه چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 04:18 ب.ظ http://khooneyedel.blogsky.com/

سلام....
تب دارم و چشمام تقریبا جایی رو نمیبینه آخه از امتحان برگشتم....دلم نیومد سلام نکرده برم بخوابم......ایشالا که خوبین آقا محسن....کامنتاتون رو واسه بچه ها دیدم اینجا روحم تازه شد...مرررررسی...همینکه مینویسین خوبه...همینکه هستین آروممون میکنه...دلتون گرم و سرتون خوش....

صدف چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:06 ب.ظ http://fereshteye-to.blogfa.com

سلام محسن جان...
در اوج بدبختی و با وجود داشتن ۵ تا امتحان سنگین پیش رومون باز هم با اینجا حال میکنیم... :)

رسوب های نقره ای چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:32 ب.ظ

دوشوندوم....
ساقول

م . ح . م . د چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:24 ب.ظ http://baghema.blogsky.com/

آقا ما برای تصویر گراواتارمون عکس گذاشتیم ، ذوق داشتیم گفتیم بیایم از وبلاگ کرگدن جان شروع کنیم ...

م . ح . م . د چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:25 ب.ظ http://baghema.blogsky.com/

به به ، عجب عکسی

سوسن چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:21 ب.ظ http://soosan.blogfa.com/

ممنونم
عالی بود

کودک فهیم چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:52 ب.ظ http://www.the-nox.blogfa.com

عرض سلام و ارادت قربان.

عاطفه چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:25 ب.ظ http://hayatedustan.blogfa.com/

امیدورام بهتر شده باشی دادامحسن..

آناهیتا چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:31 ب.ظ http://www.a-n-a-a-r-i-a.blogsky.com

سلام استاد
خوبین؟
خاطرات شما در بازی بابا آرتا خان خیلی جالب بود
همین که زیر ذره بین شما هستیم کافیه.
ما همچنان خانوادگی برای شما و احوالتان دعا می کنیم

آلن چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:50 ب.ظ

م. ح. م. د. عکس آواتارت خیلی باحاله.
کلی مردم از خنده.

آلن چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:51 ب.ظ

محسن ؛ کی میخای ایشالا جوای یکان به یکان ما رو بدی ؟
نکنه فراموش کردی ؟

پاییز بلند چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:35 ب.ظ http://www.paizeeboland.blogsky.com

درووووووووووووووووووووووووووووووووووووووود




تو یه شهری حکومت نظامی بوده، یارو سروانه به سربازش که ترک بوده میگه که تو اینجا کشیک بده، از هفت شب به بعد هرکیو تو خیابون دیدی در جا بزنش. حرفش که تموم میشه، تا میاد بره سوار ماشینش شه، میبینه صدای گلوله اومد. برمیگرده میبینه ترکه زده یک بدبختی رو کشته! داد میزنه: احمق! الان که تازه ساعت پنج بعد از ظهره! ترکه میگه: گربان این یک آدرسی پرسید که عمراٌ تا ساعت نه شب هم پیداش نمیکرد!!!

پاییز بلند چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:36 ب.ظ http://www.paizeeboland.blogsky.com

ترکه زنگ میزنه خونه دوست دخترش، میگه: عزیزم من لهجه دارم؟ دختره میگه: آره. ترکه میگه: پس من قهطع میکنم دوباره میگیرم!!!

پاییز بلند چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:37 ب.ظ http://www.paizeeboland.blogsky.com

ترکه تو جبهه پشت ضد هوایی بوده میزنه یه هواپیما رو میندازه. خلبانه با چتر نجات میپره بیرون، یارو میگه: بچه‌ها در رین صاحابش اومد!

پاییز بلند چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:37 ب.ظ http://www.paizeeboland.blogsky.com

این جکا مسخرن، بالای 28 بگم؟؟؟؟؟؟ دارم میمیرم که بگم
.
.
.
.
بگم صابخونه دلم خنک شه؟

پاییز بلند چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:39 ب.ظ http://www.paizeeboland.blogsky.com

رشت زلزله میاد، رشتیه میره بالای سر جنازه زنش ومیگه فقط دیوار روت نخوابیده بود که اونم خوابید

پاییز بلند چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:40 ب.ظ http://www.paizeeboland.blogsky.com

بچچه یه ترکه به دنیا میاد یه دستش مشت بوده مشتشو باز می کنن می بینن توش قرص ضد حاملگیه!

پاییز بلند چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:57 ب.ظ http://www.paizeeboland.blogsky.com

به رشتیه میگن نظرت در مورد انرژی هسته ای چیه؟

میگه : انرژی هسته ای مثل ناموس می مونه که استفاده صلح امیزش حق مسلم همه ی ماست.
.
.
.
ترکه تو هواپیما تفنگشو میذاره رو مخ خلبان و میگه:از همینجا صاف میری بندرعباس خلبانه میگه:حالا چرا بندرعباس؟

میگه :آخه دوستم قراره از اونجا قاچاقی ببردم دوبی.
.
.
.
ترکه می‌میره می‌ره اون دنیا، ازش می‌پرسن چی شد مردی؟ میگه داشتم شیر می‌خوردم ! میگن: شیرش فاسد بود؟ میگه نه بابا، گاوه یهو نشست
.
.
.
رشتیه به دوستش میگه : خاک بر سر بی غیرتت کنن....زنم خالکوبی عکس خواهرتو رو شیکم اصغر اقا دیده!
.
.
.
ترکه داشت آب جوش میریخته توی باغچه! بهش میگن: چرا آب جوش میریزی تو باغچه؟؟ میگه: آخه چای کاشتم
.
.
.
از یه بسیجیه ترک می پرسن : دو خط موازی چیه ؟ میگه : دو خط موازی دو خطی هستند که هیچ گاه بهم نمیرسن ، مگر به دستور مقام معظم رهبری!
.
.
.
از ترکه میپرسن مراحل ازدواجو میدونین چیه، ترکه میگه: آزمایشگاه، آرایشگاه، مالشگاه، لایشگاه، گایشگاه، زایشگاه
.
.
.
بچچه از باباش میپرسه مامانا چطوری بچچه دار میشن؟
باباش میگه یه فرشته بچچه رو میزاره تو دامن مامانا
بچچه میگه یعنی کر..ن تاثیر نداره؟!!!
.
.
.
به رشتیه میگن تو که ازدواج کردی در مورد زنت تحقیقم کردی؟ میگه معلومه که تحقیق کردم، به هرکی داده راضی بوده
.
.
.
خانمه میره خیاطی به خیاط میگه: آقا یه لباس بدوز که از جولو سینه هام معلوم باشه، از عقب باسنم
خیاطه میگه: خانم ما از این لباسا بلد نیستیم بدوزیم، یه لباس میدوزم خودت هر جا رفتی بگو ج..دم
.
.
.
از رشتیه میپرن شما روی هم رفته چنتا بچچه دارین؟ میگه والله به خدا ما روی هم نرفته چار تا بچچه داریم
.
.
.
به جان خودم مدیونید اگه فک کنید به قومیت خاصی توهین کردم، فقط گفتم بخندین، نه به هم، با هم

پاییز بلند چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:07 ب.ظ http://www.paizeeboland.blogsky.com

ترکه زن میگیره شب اول تو حجله تا میان مشغول شن یهو عروس سکته میکنه میمیره! ترکه خیلی ناراحت میشه، میگه این که نشد اینهمه خرج کردیم، یه دورم حال نکمیم ستمه..
میکنم بعد به همه میگم در حین انجام کار مرد!خلاصه مشغول میشه.. همینکه میاد به حول قوه الهی دخول کنه و طبق دستورات شرعی به اندازه ی یه بند انگشتم دخول میکنه یهو زنه شککه میشه و بلند میشه میشینه!
ترکه میزنه تو سرشو بلند بلند شروع میکنه گریه کردن..
عروسه میگه بابا من زنده شدم باید خوشحال باشی، چرا گریه میکنی؟ ترکه وسط همون گریه زاریش میگه: بابام م م م
عروسه میگه بابات چی؟
باز ترکه میکوبه تو سرش میگه بابام م م م م!
عروسه میگه خب بابات چی؟
ترکه میگه اگه میدونستم نمیذاشتم بمیره!!!

آناهیتا چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:15 ب.ظ http://www.a-n-a-a-r-i-a.blogsky.com

چششششم

هر چی شما بگین
اما شما واسه من همونی هستین که میگم!

اصلا هم ضایع نیست
همه حرف منو قبول دارن
هیچ کس جز شما نمی تونه اون همه صدا آپلود کنه
شما فوت وفن این دنیا رو مث کف دست بلدین
پس استادین!
حالا میگین نگووووووووووو
منم میگم چششششم

م . ح . م . د چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:21 ب.ظ http://baghema.blogsky.com/

محمود خجالت بکش بچچه !

پاییز بلند چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:29 ب.ظ http://www.paizeeboland.blogsky.com

بازم بگم؟!!!

پاییز بلند چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:44 ب.ظ http://www.paizeeboland.blogsky.com

عجب بی ادب شدمااااا، ببخشید لطفن زیر 18 سال نخونن، خانواده هم برای یه چن دقیقه ای رد نشه از اینجا@ فحشمم ندین...

از ترکه میپرسن فرق فیلم سوپر با جنگی چیه ؟
میگه تو فیلم جنگی اونا می میرن تو حال می کنی ولی تو فیلم سوپر اونا حال می کنن من می میرم
.
.
.
ترکه توماشینش بنزین سوپر می ریزه
تا یه هفته دستییه ماشینش نمی خوابه!!!
.
.
.
ترکه توی خیابون زل زده بوده به یه دختره، یه پیرمردی بهش میگه: مگه تو خودت خواهر و مادر نداری؟ طرف میگه: چرا، ولی به این خوشگلی نیستند
.
.
.
قزوینیه 3 تا بچه آفریقایی سیاه رو می دزده می یاره خونه. می گن واسه چی اینارو می خوای ؟
می گه : اگه خدا قبول کنه واسه عاشورا تاسوعا می خوام
.
.
.
گرگه داشته شل شل راه میرفته. ازش میپرسن چی شده؟ میگه رفتم دم خونه شنگول و منگول و حبه انگور. بعد گفتم منم منم مادرتون. از بخت بد باباهه خونه بود حرف مار رو هم باور کرد!
.
.
.
یه روز آیت الله جنتی در خطبه های نماز جمعه میگه: هر کسی نماز شب بخواند، خداوند در روز قیامت به او حوریه ای می دهد که پنجاه فرسخ بلندی قدش است. ترکه این حرفو که شنید از لای جمعیت داد زد: من دیگه نماز شب نمیخوم و یه همچین حوریه ای هم نمی خوام. چون وقتی دارم تو اردبیل این حوریه را می بوسم، مردم قزوین ترتیبش رو اونجا می دن و من اصلا نمی فهمم
.
.
.
هواپیما داشت سقوط می کرد همه داشتن جیغ میزدن به جز یه ترکه ! ازش می پرسن چرا تو ساکتی ؟ میگه : ماله بابام که نیست بذار سقوط کنه
.
.
.
به رشتیه می گن تاحالا زنت رو بوس کردی ؟ می گه : ای ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی.......دهنیه
.
.
.
میدونین چند نوع کردن داریم؟
.
.
.
.
.
.
پنج نوع کردن داریم
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
1 فکر بد کردن 2 . بازی کردن 3. پرتاب کردن 4. شوخی کردن 5 . بسوزه دماغ اونایی که فکر بد کردن

پاییز بلند چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:58 ب.ظ http://www.paizeeboland.blogsky.com

یه روز آشغالی میاد دم درخونه ترکه میگه آقا آشغال دارید؟ ترکه داد میزنه تو خونه خانم آشگال داریم؟ زنش میگه آره آره داریم....!!!! ترکه میگه آره داریم، نمیخایم
.
.
.
.
زنی حامله از خدا پسر می خواست. از قضا دختر زائید. ناراحت شد و به خدا گفت: - چه می شد اگه چیزی لای پای این بچه می گذاشتی؟ زنی که آنجا بود، گفت: غصه نخور، بزرگ که بشه آونقدر چیز لای پای این دختر ببینی که نتونی بشماری
.
.
.
.
تبلیغ جدید کوکا کولا تو آبادان:عبود کنار شط نشسته که جاسم از راه میرسد.جاسم : ها عبود پپسی میخوری؟عبود : ها جاسم.
جاسم: ولک، گه میخوری.....بیا کوکاکولا بخور
.
.
.
.
یه روز یه عربه توی تابستون کنار شط با آستین کوتاه راه میرفته که یه بسیجیه میاد بهش گیر میده و میگه : چرا با آستین کوتاه راه میری؟عربه بهش میگه : تو به روح اعتقاد داری؟بسیجیه میگه : خفه شو میگم چرا آستین کوتاه پوشیدی؟عربه میگه به روح اعتقاد داری؟بسیجیه میگه : آره . اما چه ربطی داره؟عربه میگه: ک...رم توی روحت خو هوا گرمه
.
.
.
.
از حجله عربه صدای جیغ میادهمه کف میزنن داماد میاد بیرون میگه چه خبرتونه ؟ تازه نشونش دادم
.
.
.
.
رشتیه می ره خونه می بینه داداشش خوابیده رو زنش . میگه : پاشو پدرسگ ، ادای منو درنیار
.
.
.
.
یه دکتری رفته بوده یکی از دهات های آذربایجان و بهشون اصول بهداشت و نظافت رو یاد می داده. اتفاقأ همون موقع یه گربه ای داشته .ک.. ونشو می لیسیده و خودشو تمیز می کرده. جناب دکتر وسط سخنرانی میگه: مثلأ نگاه کنید، حتی این گربه که حیوونه و عقلش نمی رسه هم ، داره خودشو تمیز می کنه. یهو یکی از ترکا از وسط جمع بلند می شه میگه: آقای دکتر، نه ، فکر کنی عقلمون نمی رسه ها، زبونمون نمی رسه
.
.
.
.
.
دو تا زن جوون تو حموم عمومی باهم بودن، اولی به دومی (با لهجه شیرازی) میگه: قربونت او لیفوره بده من. یارو دومی بهش میده. بعد چند دقیقه، دوباره اولی میگه: قربونت او سفدآبورم بده من. دومی سفیدآب‌ رو هم بهش میده. بعد دومی میپرسه: ببخشید خانم شما شیرازی نیستید؟ اولی میگه: اِاِاا... از لهجه شیرینم فمیدی؟ یارو میگه: نه از ک..ن گشادت فهمیدم!
.
.
.
.
یارو از دوست دخترش پشت تلفن می‌پرسه: کجایی؟ دختره واسش ناز می‌کنه و میگه: توی دلت!
یارو میگه: پس چرا این همه ریدم، تو رو ندیدم؟
.
.
.
.
.

آخوند چراغ رو خاموش می کنه؟ میگه برادرها لخت شید سینه بزنید. یه ربع بعد آخونده میگه چراغها رو روشن کنید. ترکه داد میزنه میگه نه ، نه ، روشن نکنید من هنوز شورتمو پام نکردم

پاییز بلند چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:59 ب.ظ http://www.paizeeboland.blogsky.com

هر وقت احساس تنهایی کردی پاهاتو رو سینه جمع کن . بعد اونا رو رو سینه فشار بده حتما میگوزی. بعد میخندی و خدا رو شکر میکنی که تنها بودی.

پاییز بلند چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:01 ب.ظ http://www.paizeeboland.blogsky.com

به ترکه میگن در و ببند هوای بیرون سرده..میگه: مثلا اگه من در و ببندم هوای بیرون گرم میشه؟؟

پاییز بلند چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:02 ب.ظ http://www.paizeeboland.blogsky.com

به ترکه میگن: ناف تهران کجاست؟ میگه: یه کم بالاتر از برج میلاد

پاییز بلند چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:04 ب.ظ http://www.paizeeboland.blogsky.com

توی امتحان گزینش استخدامی یکی از ادارات دولتی این سوال اومده بوده: کوتاهترین داستان ممکن که هر سه جنبه مذهب - سکس و معما رو شامل باشه بنویسین؟
خانمه جواب داده : خدایا - من حامله شدم - آخه کار کی میتونه باشه؟

پاییز بلند چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:05 ب.ظ http://www.paizeeboland.blogsky.com

ترکه میخواسته دور کمرشو اندازه بگیره، خط کشو میکنه تو ک..نش، ضرب در عدد 3.14 میکنه

پاییز بلند چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:06 ب.ظ http://www.paizeeboland.blogsky.com

دو تا ترک میرن سازمان ناسا برای باز دید . تشنه شون می شه اشتباهی سوخت موشک رو بجای اب میخورن . چند دقیقه بعد اولی با موبایل به دومی زنگ میزنه میگه . تو گلوت نمی سوزه و دلت درد نمی کنه و نفخ نکردی و احساس کنی که میخوای بگوزی . دومی میگه اره همچین احساسی دارم . اولی میگه یه وقت نگوزی ! من اینکار رو کردم الان دوبی هستم

پاییز بلند چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:07 ب.ظ http://www.paizeeboland.blogsky.com


رشتیه میره خونه می‌بینه یه سیاهه داره زنش رو میکنه. داد می‌زنه: دربیار!، دربیار! یارو در میاره. رشتیه میگه: اَه اَه! حالم بهم خورد، بکن تو! بکن تو!

بهنام چهارشنبه 22 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:10 ب.ظ http://www.delnevesht2010.blogfa.com

ایول پاییز بلند مشعوف شدیم هرچند تو خجالت نمیییییییییییکشی آخه؟؟؟؟!!!!!!!!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.