نامه های کرگدن به محسن باقرلو-۷

( نامهء هفتم - آخرین نامه ) 

سلام محسن باقرلوی عزیز

صبح بارانی نوزدهم دیماهت بخیر نازنین پس لرزه های مدام ... بهتری عزیز ؟ ... کاش بودی ... کاش این شش نامه قد شش قطره اشک دلت را سبک کرده باشد و حالت را خوش ... درهرحال این آخرین نامه ای ست که برایت می نویسم ... اصلن من و تو که نیاز به نامه نگاری و این قرتی بازیها نداریم ... داریم ؟ ... وختی من تو ام و تو منی چه نیازی به دور کردن راه السلامُ علیک ... این چن تا نامه هم یکجورایی ادای دین بود به این خانه که برای جفتمان حرمت داشت و دارد ... یک کار نمادین بود که بعدها وخت یاد کردن ، قشنگی های بیشتری را شماره کنیم با انگشتان دستهای لرزان و بی پناه و معصوم ... اینطوری بهتر شد ... نشد ؟ ... ها ؟ ... تو چی میگی ؟ ... این روزها بدجور بی وقفه و آن به آن دلم برایت تنگ می شود ... یعنی همیشه دلم برایت تنگ میشد ولی حالا بیشتر ... حالا مدام تر ... حالا عمیق تر ... حالا نزدیکتر ... بقول شهیار قنبری که می دانم عاشقش هستی ، انگار : وختی دورم به تو نزدیکترم ... می دانی ... من هیچوخت هیچ چی از تو نخواستم در تمام این سالها ... ولی حالا ... در همین صبح خاکستری خیس می دانی عمیقن چی دوست دارم ؟ ... بگویم ؟ ... خجالت می کشم ... اوممم ... دلم می خواهد اینجا بودی و بغلم می کردی ... محکم ... محکم ها ... یک چیزی بگویم بخندی دلت وا شود ؟ ... این چن روز که دیگر نیستی چن باری یواشکی خودم را بغل کرده ام ... زیادی لوس است می دانم ... ولی خب اینطوری است دیگر ... حالا که دلت به ماندن نیست عیبی ندارد برو ... پشت سرت را هم نگاه نکن که مبادا مردد شوی ... من برای دوستان و مهمانانت حتی اگر لازم باشد یکان یکان توضیح می دهم که این سفر خدای نکرده بی حرمتی نبوده و از سر بچچه بازی ... توضیح می دهم و عذرخواهی می کنم و می گویم دوستان باور کنید حتی من هم دلیلش را نمی دانم ولی چون به محسن ایمان دارم پس می دانم که باید می رفت ... نگران بچچه ها هم نباش ... حتی رفیق ترین و دو آتیشه ترینشان هم عادت می کنند کم کم ... خانهء بی صاحبخانه که ذوق و صفایی برای میمهان ندارد ... چرخ روزگار هم که با شکستن یک پرّه وانمیستد ... از تو هزار هزار پلله گنده تر ها و بزرگترهاش چه در دنیای مجازی چه دنیای واقعی رفتند همچین که نادر رفت و چن صباح بعد سطح تمام آبهای جهان نشان از این داشت که آب از آب تکان نخورده قرنهاست ... و اتفاقن این خوب است ... یعنی اصلن راهش همین است ... بشر بیچاره اهل عادت کردن و کنار آمدن نباشد می پُکد ... قطار زمان که اینهمه مسافر را معطل نمی کند که منتظر تو بماند ... که آیا بعد از اینکه سرت هوا خورد حالت انقدری بهتر می شود که بتوانی سوار شوی و ادامه بدهی یا خیر ... حرفم را می فهمی ؟ ... می دانم که می فهمی و خودت هم همین را می خواهی ... تو آدم منطقی و خوبی بودی ... یعنی هستی ... و این خوب است ... دست و دلم به تمام کردن نامهء آخر نمی رود انگار که وصیت نامه ام باشد ! ... دارم الکی لفتش می دهم ببخش ... سرت را هم درد آوردم ... فقط یک چیز را بگویم و خلاص ... با بقیه کار ندارم که محسن باقرلو را چگونه می خواهند ... من ولی حتی اگر تا آخر دنیا هم قد راست نکنی به رفاقت قسم ، بدان که همینطوری شکسته و زخمی و خمیده و خراب هم یک عالمه دوستت دارم و یک عالمه دلم برات تنگ می شود و یک عالمه برات دعا می کنم ... هر جا هستی و هر کار می کنی خدا پشت و پناه خودت و دلت ... قول بده که مواظب خودت باشی ... فدای تو ... و به امید دیدار ... به امید روزهای بهتر ... پیشانی ات را می بوسم و خداحافظ ...

نظرات 343 + ارسال نظر
sahba جمعه 24 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:15 ب.ظ

salam. yek inbar ro be khatere dele ye nazanin, be jashnemun tashrif miarin agha mohsen?

خدیجه زائر جمعه 24 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:18 ب.ظ http://480209.persianblog.ir

سلام.خصوصی داری اقا محسن..........

آرمـــــ ـــان جمعه 24 دی‌ماه سال 1389 ساعت 03:33 ب.ظ

از دردهای کوچک است که آدم می‌نالد، وقتی ضربه سهمگین باشد، لال می‌شود آدم.


چاه بابل/رضا قاسمی


خوندنش لازمه برای همه

نینا جمعه 24 دی‌ماه سال 1389 ساعت 04:07 ب.ظ http://taleghani.persianblog.ir/

سلام من این حمید و میکشم با این نظریات مردونش

لیلی جمعه 24 دی‌ماه سال 1389 ساعت 04:45 ب.ظ http://myrose.persianblog.ir/

مرسی دوست خوب

شب شراب جمعه 24 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:09 ب.ظ http://www.shila1120.blogfa.com


ای هفت سالگی
ای لحظه های شگفت عزیمت
بعد از تو هرچه رفت ، در انبوهی از جنون و جهالت رفت
بعد از تو پنجره که رابطه ای بود سخت زنده و روشن
میان ما و پرنده
میان ما و نسیم
شکست
شکست
شکست
بعد از تو آن عروسک خاکی
که هیچ چیز نمی گفت ، هیچ چیز بجز آب ، آب ، آب
در آب غرق شد....

رسوب های نقره ای جمعه 24 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:25 ب.ظ

سلام...
نه وار٬نه یخ؟

بهنام جمعه 24 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:28 ب.ظ http://www.delnevesht2010.blogfa.com

سلام و صلوات و همچنان

نیمه جدی شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:46 ق.ظ http://nimejedi.blogsky.com

ما همیشه ارادتمندیم... ما را با تهدید و تحریم هم کاری نیست... فقط دلمان می گیرد از سوت و کوری این جا ...

اقدس خانوم شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:53 ق.ظ http://aghdaskhanoom.blogsky.com/

آناهیتا شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:10 ق.ظ http://www.a-n-a-a-r-i-a.blogsky.com

چرا نظر دونیه اینجا اینطوری شده؟

آناهیتا شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:20 ق.ظ http://www.a-n-a-a-r-i-a.blogsky.com

جناب باقرلو(نگفتم استاد!)
شما خبر ندارین صبح ها قبل از اینکه به بلاگ خودمون بریم یه سر میاییم اینجا
شب ها قبل از خواب بازم یه سر میاییم اینجا
وسط روز هم که هیچی همش اینجاییم
از خودمون بی خبریم اما از اینجا خبر داریم
خونه ی شما مثل منزل پدربزرگ هاست
هر چقدر به گووودرو ریدرررر و اینا مجهز بشیم به پای 500تا لینک شما نمی رسیم

کاتیا شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:56 ق.ظ http://oldgirl.blogfa.com

میدونین چیه؟
خیلی
خیلی
خیلی خوشحال میشم
وقتی میبینمتون
برای دقایقی...
همون وقت‌هایی که اسمتون رو تو کمنتینگ می‌بینم .

ممنونم.

راستی اون فیلمو ندیدم .
ولی فکر میکنم شما هم مثل اون ماهی پست من هستین
کلی ماهی کوچولو تو دلتون و با دنیاتون زندگی میکنن.
همینایی که اینجا میان و میرن...این ماهی‌های کوچولو...این ماهی‌های دلبسته...


مواظب خودتون و مریمتون و ماهی‌هاتون باشین .

مکث شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 04:49 ق.ظ

محسن عزیز! رفیق تا همیشه ! ازت ممنونم به خاطر تبریک تولدم... و اما درباره فیلم ها... اره راست می گی ها..من چرا همش بودم توشون؟ معنی نداره که. رفتم نشستم پیش محبوب همش بودم همه جا... وای اتفاقا منم دیشب داشتم می دیدم فیلما رو و از دستت کلی خندیدم... شما هم دیشب می دیدید گفتی؟ ببین چقدر دلم پیشتون بوده ها...

مومو شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:10 ق.ظ http://mo-mo.blogsky.com

سلام آقا محسن...
صبح شمبه تون به خیر
دیشب تا صبح نخوابیدم!
از دست این علم و علم اندوزی!!!!

هفته ی خوبی پیش رو داشته باشین!
چقدر خوشحال می شم که هستین...
بی نهایت!
امیدوارم به زودی ایام شیرین بشه به کامتون!
غرض عرض ادب بود...

کیامهر شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:26 ق.ظ

سلام محسن جان

صبح شنبه شما به خیر
امیدوارم هفته خوبی داشته باشی رفیق

یوتاب شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:53 ق.ظ http://utaab.blogspot.com

هنوز نمیخواید برگردید؟

هیشکی! شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:07 ق.ظ http://hishkii.blogsky.com

سلام.

الهه شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:30 ق.ظ http://khooneyedel.blogsky.com/

سلااااام...غیبت منو ببخشید...این چند روز به حالت افقی افتاده بودم یه گوشه و به صورت دورادور میگفتم سلام آقا محسن...
صبح اولین روز هفته تون بخیر...ایشالا این هفته براتون پر از اتفاقات محشر و قشنگ باشه....

م . ح . م . د شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:30 ق.ظ http://baghema.blogsky.com/

سلام کرگدن جان ... صبح برفیت بخیر

عاطفه شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:47 ق.ظ http://hayatedustan.blogfa.com/

سلام و صبح شنبه ی شوما بخیر..

سحر شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:40 ق.ظ http://dayzad.blogsky.com/

انگار اینجا حاضری نزینم روزمون روز نمیشه!
چطوری آقا محسن؟

نیمه جدی شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:50 ق.ظ http://nimejedi.blogsky.com

سلام می کنیم...
شنبه ی برفی بخیر..

شب شراب شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:52 ب.ظ http://www.shila1120.blogfa.com

سلام ظهر برفیتون بخیر!

هیشکی! شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 03:01 ب.ظ http://hishkii.blogsky.com

خصوصی داداشی

روشنک شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 04:10 ب.ظ http://hasti727.blogfa.com

سلام دوستم ...خوبی؟؟
دیشب خواب بد دیده بودی نگران شدم...برا تو و بقیه بچچه ها صدقه گذاشتم
تو کامنت دونی بچچه ها دنبالت میگردم و هنوز هم نوشته هات بوی کرگدن رو میده و این خیلی عالیه

شب شراب شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:18 ب.ظ http://www.shila1120.blogfa.com


اینجا زنجان است..عجب برفی هم می باره..

"آی لاو یو کرگدن!

نیمه جدی شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:16 ب.ظ http://nimejedi.blogsky.com

ای ول! ای ول! انگار این بالایی استغفرالله شب شراب رو میگم،با ما هم شهرین! اینجور که پیداست ساکن بخش انگلیسی زبان آنگلوساکسونشم هستن!

سال صفری شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:42 ب.ظ

سحر شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:02 ب.ظ http://dayzad.blogsky.com/

ممنون که اومدی
اینو بدون که دوستای خوب همیشه تو ذهن و قلب آدم میمونن حتی اگه خودشون بخوان که برن!
آقا محسن ما یا دست دوستی با کسی نمیدیم یا تا آخرش هستیم!

آلن شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:25 ب.ظ

عجب برفی میاد ؛ حاجی.

نیما یکشنبه 26 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:02 ق.ظ http://www.arezuhaye-aghaghi.blogsky.com

شب خوش محسن خان ! ایشالا خوب و خوش باشی !

عاطفه یکشنبه 26 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:52 ق.ظ http://hayatedustan.blogfa.com/

مرررررررسی محسن عزیز که افتتاحیه بازی رو نوشتی..

فلوت زن یکشنبه 26 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:50 ق.ظ http://flutezan.blogfa.com

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام.
حال ِ شما چطوره آقا محسن عزیز ؟! یا کرگدن جان ؟!
نزدیک به دو ساعته که اینجام ، نامه هاتونو خوندم ، کامنتای بچه هارو ! با شادیهاشون شاد شدم و خندیدم و با گریه هاشون گریه کردم!
امید داشتم بعد این ۱۰ روز نبودنم وقتی وارد اینجا میشم ببینم که پست جدید گذاشتید و کلی همه رو شاد کردید ، البته پست جدید گذاشته بودید و یه جورایی همه رو شاد کرده بودید ولی دوباره این نامه آخر و خداحافظی آخرش ، شد آینه دق برای بچه ها !
اول که وارد شدم اینجوری بودم ولی الان اینجوری ام ! البته با خوندن جک های بچه ها کلی خندیدم ! دم همه بچه های باحال و با وفای این دنیای مجازی گرم ! می دونم که دلتون به همین بچه ها گرمه ، به همین کامنتهاشون و بچه ها هم انقدر دوستون دارن که نمی خوان این دلگرمی رو از شما بگیرن با اینکه شما دلخوشیشونو که همین نامه ها بود ازشون گرفتید ! اما می دونم که بازم یه فکر دیگه می کنید برا دل بچه ها ! مطمئنم ! چون شما ظاهراً یه کرگدن بودید ولی همه فهمیده بودن که درون این کرگدن یه قلب هست که خیلی حساس و لطیفه و با کوچکترین تلنگری می شکنه ! کرگدنی که ۱۰ سال اینجا ، تو این دنیای مجازی نوشته و کلی دوست و خاطرخواه داره ، هیچوقت یکباره از این همه دوست و خاطرخواه نمیبره و دلشونو نمی شکنه ، کسایی که توو این سالها باهاش بودن و باهاش خندیدن و گریه کردن !
کرگدن هر جور که باشی دوستت داریم و خاطرتو میخوائیم!
من دوباره الان خندیدم ، شادشدم که دیدم انقدر هوادار داری ! انقدر خواهان داری ! کسانی که شاید تا حالا ندیدنت ولی قلبشون برا تو و قلمت می تپه مثل خود من !
کرگدن ِ مهربون
همیشه اینجا بمون !!!!!!!!

فلوت زن یکشنبه 26 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:00 ق.ظ http://flutezan.blogfa.com

این ۱۰ روزه در اسباب کشی به سر می بردیم و قطعی تلفن خونه جدید هم به کلی دست ِ مارو ازین دنیای مجازی کوتاه کرده بود و بالاخره امروز نور امیدی تابید و تلفن وصل شد و ما هم انگار دوباره زنده شدیم !
واقعاً این دنیای مجازی و وبلاگ نویسی گاهی خیلی خیلی حال آدمو خوب میکنه ! اینو اونایی که تا حالا وبلاگ نویسی نکردن و یا یه مدت کوتاه نوشتن و بعدم جمع کردن و رفتن درک نمی کنن ، هیچوقت !
دوستایی که آدم اینجا پیدا می کنه گاهی انقدر تسکین دهنده ان برات که هزار سالم توو دنیای واقعی بچرخی شاید پیداشون نکنی !
به شدت خوابم میاد ولی به زور خودمو بیدار نگه داشتم چون نمی دونم چرا دلم خواسته امشب اینجا ، بعد ۱۰ روز باهات درد و دل کنم کرگدن ! شاید الان خواب باشی ، نمی دونم ولی من اینجا برات درد و دلامو می نویسم ، تو هم که همیشه در خونت به روی همه ما بازه ! اینجا شده مثل یه امامزاده که روزاش شلوغه و شبهاش نسبتاً خلوت ، بعد می تونی بشینی و حسابی و با صدای بلند درد و دلاتو بگی و امید داشته باشی که حاجتت رو خیلی زود می گیری ! می خوام شمع هم روشن کنم اینجا فقط خدا کنه از خواب آلودگی زیاد یه وقت امامزاده رو به آتیش نکشم !

فلوت زن یکشنبه 26 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:05 ق.ظ http://flutezan.blogfa.com

انگاری واقعاً کسی اینجا نیست ؟!!!
من توو امامزاده تنهام یعنی ؟!!!
یا حضرت کرگدن
برس به داد این فلوت زن !!!

......
تنهائی تموم وجودمه
منو تنها بزارین !
این تموم بود و نبودمه
منو تنها بزارین !

( همینجوری زدم زیر آواز ، دیدم اینجا خلوته ، همچین صدا می پیچه برا آواز خوندن خوبه )

فلوت زن یکشنبه 26 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:09 ق.ظ http://flutezan.blogfa.com

خب دیگه داره خوابم می بره...
یواش یواش برم دیگه !
امیدوارم فردا اگه اومدم ببینم هممون حاجت روا شدیم و معجزه اتفاق افتاده ، همون معجزه ای که خودت می دونی کرگدن جان منظورم چیه ! امیدوارم...

شبت خوش و آروم !
خوابهای شیرکاکائوئی ببینی !

.........
از الان صبح یکشنبت به خیر و خوشی کرگدن !

کیامهر یکشنبه 26 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:11 ق.ظ

سلام محسن جان
صبح برفی و سرد یکشنبه ات به خیر
روز خوبی داشته باشی آقا

هیشکی! یکشنبه 26 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:18 ق.ظ http://hishkii.blogsky.com

سلام. داداشی. صبت بخیر

مامانگار یکشنبه 26 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:34 ق.ظ

سلااام محسن خان عزیز....
صبح بخیر...
یک نامه داری:
"جناب باقرلو...بیاآقایی کن و یه تغییرکوچولو توی تیتر مطلبت بده...نمیدونم مثلا کلماتش رو جابجا کن...یا کلماتی هم معنی اون بذار...یا هفتم رو بکن سون ام...چه میدونم...
یااصلا عکس پروفایل رو عوض کن...یااون کرگدن رو بذار ..باز بردار..خلاصه باورکن ما دچار بیماری تکرر دید شدیم بسکه اومدیم روزی ده بار اینجارو باز کردیم و هی همین تیتر و همین عکس رو دیدیم..."قبلا ممنونتیم..
ازطرف یک خواننده سمج

کرگدن یکشنبه 26 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:58 ق.ظ

چشم مامانگار عزیز ...
خودم ام توو فکرش بودم ...

آخرین فرصت چهارشنبه 3 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 11:50 ق.ظ http://jazbevitamin007.blogfa.com/

آقا حمید با کامنت هات برای آقا محسن اشکمو در آوردی

تیراژه سه‌شنبه 11 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 03:10 ق.ظ http://tirajehnote.blogfa.com/

سلام استاد
چه خوب که سالگرد این روزا گذشت و ازشون یادی نکردین
همش دلنگران بودم که مبادا دوباره هوایی بشید.
چه خوب که اینجا جرئت دارم بگم به جای "سلام جناب باقرلو" بگم"سلام استاد"..
شبتون به خیر استاد..استاد تا همیشه استاد...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.